تهاجم نظامی آمریکا به افغانستان فرصتی برای سیاست¬مداران کاخ سفید بوجود آورد تا پس از فروپاشی شوروی و از بین رفتن جهان دو قطبی درصدد تحقق رویای ایجاد جهان تک قطبی در چهارچوب نظرات متفکرانی همچون فوکویاما در مورد جهانگیر شدن تفکرات لیبرالی برآیند تا آمریکا بتواند در یک مجموعه تحرکات درسطح جهان، قدرت فائقه خود را به نمایش گذارد. آمریکا بنیادگرایی اسلامی را در تقابل و مخالفت با قدرت هژمونیک خود تعبیر کرد و تعریف از دشمنان جدید را بر اساس رابطه و حمایت آنها از شبکه¬های تروریستی در نظر گرفت. به همین دلیل آمریکا با هدف گسترش نفوذ و کنترل افغانستان که به لحاظ معیارهای جغرافیایی و اقتصادی ژئوپلتیک دارای اهمیت است، جنگ علیه تروریسم را مطرح کرد و حکومت طالبان را به دلیل حمایت از القاعده مورد هدف قرار داد. اهمیت افغانستان سبب شد تا آمریکا مفهوم "هارتلند ایدئولوژیک" را در کنار مفهوم قدیمی هارتلند (که دارای شاخص¬های جغرافیایی بود) به کار ببرد تا از این طریق، سیاست¬های خود در منطقه از جمله افغانستان را در قالب استراتژی خاورمیانه بزرگ پیگیری نماید.
ایران شرقی/
زهرا محمودی*
چکیده
پس از برگزاری چندین دور مذاکرات صلح میان آمریکا و طالبان، بالاخره در 29 فوریه 2020، "موافقتنامه رسیدن به صلح در افغانستان" میان آمریکا و امارت اسلامی امضاء گردید. قرار شد که پس از امضای این توافقنامه، گفتگوهای بینالافغانی نیز آغاز شود که به دلیل اختلافات ناشی از نتایج انتخابات ریاست جمهوری افغانستان و عدم معرفی تیم مذاکره کننده به دلیل بحران سیاسی موجود، تاکنون این گفتگوها آغاز نشده است. در این میان، خلیلزاد به عنوان نماینده آمریکا در مذاکرات صلح اقدام به ارتباط گیری با برخی کشورهای منطقه در ارتباط با روند صلح نموده است. نوشتار حاضر سعی دارد ضمن مرور استراتژیهای دو دهه اخیر آمریکا در افغانستان، به تبیین و تحلیل مذاكرات صلح آمریکا و طالبان، اهداف واشنگتن در این گفتگوها و نگاه بینالمللی و منطقهای به رویکرد آمریکا در فرآیند صلح افغانستان بپردازد.
1) استراتژی ایالات متحده در قبال افغانستان از سال 2001 تاکنون
اشغال افغانستان فرصتی برای سیاستمداران آمریکا بوجود آورد تا پس از فروپاشی شوروی و از بین رفتن جهان دو قطبی درصدد تحقق رویای ایجاد جهان تک قطبی در چهارچوب نظرات متفکرانی همچون فوکویاما در مورد جهانگیر شدن تفکرات لیبرالی برآیند تا آمریکا بتواند در یک مجموعه تحرکات درسطح جهان، قدرت فائقه خود را به نمایش گذارد. آمریکا بنیادگرایی اسلامی را در تقابل و مخالفت با قدرت هژمونیک خود تعبیر کرد و تعریف از دشمنان جدید را بر اساس رابطه و حمایت آنها از شبکههای تروریستی در نظر گرفت. به همین دلیل آمریکا با هدف گسترش نفوذ و کنترل افغانستان که به لحاظ معیارهای جغرافیایی و اقتصادی ژئوپلتیک دارای اهمیت است، جنگ علیه تروریسم را مطرح کرد و حکومت طالبان را به دلیل حمایت از القاعده مورد هدف قرار داد. اهمیت افغانستان سبب شد تا آمریکا مفهوم "هارتلند ایدئولوژیک" را در کنار مفهوم قدیمی هارتلند (که دارای شاخصهای جغرافیایی بود) به کار ببرد تا از این طریق، سیاستهای خود در منطقه از جمله افغانستان را در قالب استراتژی خاورمیانه بزرگ پیگیری نماید. ( جوادیارجمند، 1398) باید در نظر داشت که حمله آمریکا به افغانستان، شرایط حضور نظامی این کشور در منطقه را عینیت بخشید. آمریکا تلاش کرد از این فرصت جهت جلوگیری از ایجاد هر نوع اتحاد منطقهای روسیه با کشورهای منطقه استفاده نماید و از پیشروی چین به سمت غرب و آسیای مرکزی ممانعت به عمل آورد. ایران دیگر کشوری است که آمریکا با حضور در افغانستان، درصدد مهار و محروم کردن آن از مزایای دسترسی به بازار انرژی منطقه بوده است تا از جایگاه استراتژیک و ژئوپلتیک آن کشور بکاهد. استراتژی ایالات متحده در قبال افغانستان پس از سال 2001 تاکنون را میتوان در سه دوره بررسی نمود: دوره ریاست جمهوری جرج دبلیو بوش، دوره ریاست جمهوری باراک اوباما و دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ که در ذیل به تبیین آنها میپردازیم.
1-1) استراتژی جرج دبلیو بوش در قبال افغانستان
اندک زمانی پس از حملات تروریستی یازدهم سپتامبر 2001، جورج دبلیو بوش رئیس جمهور وقت آمریکا، به طالبان در افغانستان هشدار داد تا نیروهای القاعده را به عنوان عاملان این حادثه به آمریکا تحویل دهند. عدم پذیرش این درخواست موجب شد نیروهای آمریکایی در هفتم اکتبر سال ۲۰۰۱، در عملیاتی تحت نام «عملیات آزادی پایدار» به افغانستان حمله کنند. جرج بوش سایر کشورهای متحد آمریکا را با شعار «یا با ما هستید و یا با تروریستها»، با خود همراه کرد و ادعا نمود افغانستان را مطابق الگوی ژاپن خواهد ساخت و این گونه متحدین خود را به بهانه سرکوب تروریستها به باتلاق افغانستان کشانید. آمریکا تا ماه نوامبر 2001، نزدیک به 1 هزار نیروی نظامی خود را به خاک افغانستان اعزام کرد که این تعداد تا پایان سال ۲۰۰۲ به بیش از ۱۰ هزار نفر رسید. آمریکا در ادامه و در سال 2002، "جنگ علیه ترور" را به عنوان پایه دکترین جرج دبلیو بوش در سند امنیت ملی آمریکا مطرح نمود. تنها استدلال رسمی آن زمان مقامات آمریکایی برای افزایش نیروهای نظامی خود در افغانستان یک چیز بود، مبارزه با گروههای تروریستی در خاک افغانستان و بازگشت آرامش و امنیت به این کشور. در سال ۲۰۰۸ فرماندهی نیروهای زمینی آمریکا در افغانستان، خواستار طرح راهبردی برای مقابله مؤثر با گروه طالبان شد و جورج بوش، دستور اعزام نیروهای نظامی بیشتری را به افغانستان صادر کرد و تا نیمه سال ۲۰۰۸ شمار نیروهای آمریکا در خاک افغانستان به ۴۸ هزار و 500 نفر افزایش یافت. بسته شدن تمامی کمپهای تروریستی و دستگیری و یا مرگ تروریستها که از اهداف حمله به افغانستان بود، در عمل اجرایی نشد. در حقیقت، علیرغم کشته و اسیر شدن تعدادی از اعضای القاعده، نه تنها هم رهبران و اعضای القاعده و طالبان در خاک افغانستان حضور داشتند و هم کمپهای آنها به طور کامل برچیده نشد، بلکه کشته و زخمی شدن شهروندان افغانستان، ویرانی این کشور، گسترش ناامنی، فساد، کشت موادمخدر، ادامه قدرت نمایی طالبان و البته حضور مستقیم نیروهای آمریکا در افغانستان پیامدهای این حمله و استراتژی بوش بود. بنابراین در پایان دوران ریاست جمهوری جرج دبلیو بوش، نه از ساخته شدن افغانستان با الگوی ژاپن خبری بود و نه از امنیت ادعائی کاخ سفید برای افغانستان. در چنین شرایطی بود که اوباما، کاندیدای ریاست جمهوری از حزب دموکرات در آن زمان در کمپینهای انتخاباتی خود اعلام کرد که تا پایان دوره ریاست جمهوری خود، نیروهای آمریکایی را از افغانستان خارج میکند و به این جنگ پایان خواهد داد.
2-1)استراتژی باراک اوباما در قبال افغانستان
اوباما در طی دوران ریاست جمهوری خود برای پیگیری و عملیاتی نمودن راهبردهای کاخ سفید در قبال افغانستان، اقدام به اتخاذ طرحها و اقدامات امنیتی - نظامی متعددی نمود. سیاست دولت اوباما در چهار سال اول ریاست جمهوری او در قبال افغانستان، در قالب اعلام استراتژی افپاک، امضای پیمان استراتژیک میان افغانستان و آمریکا در سال 2012، واگذاری مسئولیت نظامی به نیروهای افغان و خروج تدریجی نیروهای آمریکایی از افغانستان و پیگیری مذاکرات صلح با طالبان قابل ذکر میباشد:
- اعلام استراتژی افپاک: با حضور باراک اوباما در کاخ سفید، جنگ افغانستان به عنوان یکی از مهمترین دغدغههای دولت وی مطرح گردید. در همین چارچوب، سیاست جدید اوباما در مورد افغانستان و پاکستان به عنوان نقشه راه دولت وی در برخورد با جنگ افغانستان تحت عنوان "افپاک" مطرح شد. سه متغیر مهم سیاست آفپاک اوباما، برچیدن پناهگاههای امن القاعده، مقابله با قدرت طالبان و تقویت نیروهای امنیتی افغانستان بود. هدف این سیاست از بین بردن، انهدام و شکست دادن القاعده و پناهگاههای امن آن در پاکستان و جلوگیری از بازگشت آنها به پاکستان یا افغانستان اعلام شد. اوباما معتقد بود باید برای جنگ در افغانستان و پاکستان متمرکز بمانیم چرا که جنگ ما علیه القاعده است. بر اساس این سیاست، منطقهای که پاکستان و افغانستان در آن قرار داشتند، خطرناکترین منطقه جهان لقب گرفت و تلاش برای رهایی این منطقه از تهدیدهای موجود در دستور کار وی قرار گرفت. اوباما در چارچوب سیاست آفپاک، در سال 2010 و با هدف آنچه خاموش ساختن شعلههای جنگ افغانستان میخواند، دستور اعزام ۳۰ هزار نظامی آمریکایی را به افغانستان صادر نمود. در ماه سپتامبر 2010، تعداد نیروهای خارجی در افغانستان به ۱۰۰ هزار نفر رسید. اوباما اعلام کرد بعضی از این نیروهای جدید به آموزش نیروهای امنیتی افغانستان جهت ایجاد شرایط انتقال مسئولیت به افغانها کمک خواهند کرد. او همچنین موضوع خروج نیروهای ایالات متحده از افغانستان را از ژوئیه 2011 مطرح نمود.
امضای پیمان استراتژیک میان افغانستان و آمریکا در سال 2012: توافقنامه استراتژیک میان افغانستان و آمریکا که در ماه می سال 2012 به امضا رسید. این توافقنامه تا پایان سال 2024 میلادی (سال 1404 هجری شمسی) دارای اعتبار میباشد. مهمترین بخش این توافقنامه، شروع مذاکرات میان دو کشور جهت دستیابی به «موافقتنامه دوجانبه امنیتی» بود. مهمترین اهداف افغانستان در امضای پیمان استراتژیک با ایالات متحده مواردی نظیر تثبیت موقعیت حکومت مرکزی و کاستن از نقش بازیگران مخرب خارجی و جذب سرمایههای خارجی و پیشبرد پروژههای زیربنایی مطرح شد.
واگذاری مسئولیت نظامی به نیروهای افغان و خروج تدریجی نیروهای آمریکایی از افغانستان: با گذشت زمان، اوباما تصمیم به اعلام لزوم تقویت نیروهای افغان و خروج تدریجی نیروهای آمریکایی از افغانستان گرفت. به همین دلیل، اوباما در سال ۲۰۱۲، موضوع واگذاری مسئولیت نظامی به نیروهای افغان را اعلام کرد. اوباما همچنین تأکید نمود تا پایان تابستان سال ۲۰۱۲، حدود ۳۳ هزار سرباز آمریکایی به وطن خود باز خواهند گشت. بر اساس این طرح، قرار بود تا پایان دوره ریاستجمهوری اوباما در آمریکا (پایان سال 2016) تمام نیروهای آمریکایی به خانههای خود باز گردند. پس از چندی، اوباما در دستوری اعلام کرد که براساس طرح جدید خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، تعداد 9800 نظامی تا پایان سال 2016 میلادی باقی خواهند ماند و در سال 2017 میلادی، این تعداد به 5500 نظامی کاهش خواهد یافت که در سفارت این کشور در کابل مستقر خواهند شد. پس از کشوقوسهای فراوان میان کنگره و کاخ سفید، سرانجام اوباما اعلام کرد که پس از سال 2016 میلادی، 8400 نظامی آمریکا در افغانستان باقی خواهند ماند.
4- پیگیری مذاکرات صلح با طالبان: با اعلام ضرورت واگذاری مسؤلیت نبرد از نیروهای آمریکایی به نیروهای افغان، جنگ برای آمریکا در میدان نبرد پایان یافته حساب میشد، اما جنگ دولت افغانستان و طالبان وارد مرحله جدیدی شد. لذا کاخ سفید به فکر پایان دادن جنگ از راه گفتوگو افتاد و چرخش در رویکرد کاخ سفید در قالب اتخاذ رویکرد مصالحه با طالبان و پایان جنگ از طریق مذاکره شکل گرفت. آمریکا اعتراف کرد که طالبان را نمیتوان از راه نظامی شکست داد و باید با آنها به نوعی معامله و توافق برای پایان دادن به خشونتها دست يافت. البته اولین ملاقات رو در رو بین مقامات آمریکایی و نمایندگان طالبان ۲۸ ماه نوامبر ۲۰۱۰ در روستایی در حومه شهر مونیخ در آلمان انجام شد. ریاست این جلسات بر عهده دیپلماتهای آلمانی بوده و نمایندگانی از سوی دولت قطر به درخواست طالبان در این جلسه حضور داشتند. دور دوم مذاکرات نیز ۱۵ فوریه 2010 در دوحه قطر برگزار شد. سومین دور مذاکرات روزهای ۷ و ۸ ماه مه 2010 در شهر مونیخ انجام شد. افراد و هیئتهای نمایندگی شرکتکننده در هر سه دوره مذاکرات یکسان بود و هدف گفتوگوها ایجاد فضای اعتماد بین آمریکا و طالبان جهت لغو تحریم و مجازاتهای آمریکا علیه طالبان، آزاد کردن زندانیان طالبان، گشایش دفتر جنبش طالبان بود.
استراتژی دولت اوباما در قبال افغانستان در چهارسال دوم ریاست جمهوری او شامل موافقت اوباما با گشایش دفتر طالبان در قطر، امضای پیمان امنیتی کابل – واشنگتن و کشتن ملااختر منصور است:
1- موافقت اوباما با گشایش دفتر طالبان در قطر: پس از اینکه تمایل کاخ سفید جهت مذاکره با طالبان مشخص شد، طالبان با چراغ سبز آمریکا دفتری را برای آغاز مذاکرات صلح در دوحه در اوت 2013 (خرداد 1392) تأسیس کردند. بارک اوباما، گشايش دفتر طالبان در قطر را گام نخست براى صلح خواند اما تأکید کرد طالبان هم زمان بايد قانون اساسى افغانستان را بپذيرند، با القاعده قطع رابطه نمايند، از خشونت دست بکشند و به حقوق اقليتها و حقوق بشر احترام بگذارند. طالبان با اعلام اینکه ایالات متحده، کرزی را در روی کار آمدن پس از عملیات نظامی به منظور سقوط طالبان در سال 2001 میلادی کابل حمایت کرده است، از مذاکرات مستقیم با کرزی سر باز زدند. با این وجود، حامد کرزی با توجه به خروج نیروهای آمریکایی تحت رهبری ناتو تا پایان سال 2014 میلادی از افغانستان، به پیشنهاد افتتاح دفتر طالبان در دوحه تمایل نشان داد. اما زمانی که طالبان تابلوی «امارت اسلامی افغانستان» و پرچم خود را بر فراز ساختمان دفتر برافراشت، با واکنش تند دولت افغانستان مواجه شد. کرزی که نحوه استقرار این «دفتر» را نشانه اقدام طالبان برای معرفی خود به عنوان نماینده کشور افغانستان تلقی میکرد، این اقدام را محکوم کرد و تاکید نمود که هر گونه مذاکره صلح باید به رهبری و تحت نظر کامل دولت کابل برگزار شود و بایستی از ایجاد این شائبه که طالبان و ایالاتمتحده طرفهای اصلی گفتوگو هستند به شدت جلوگیری شود.
2- امضای پیمان امنیتی کابل – واشنگتن: همان گونه که در مفاد "توافقنامه استراتژیک" میان افغانستان و آمریکا در سال 2012 مورد تأکید قرار گرفته بود، امضای پیمان امنیتی کابل - واشنگتن بایستی هر چه سریعتر توسط کرزی صورت میپذیرفت. حامد کرزی از امضای این پیمان امنیتی به دلیل وجود معضلاتی نظیر: قصور آمریکا در توسعه اقتصادی افغانستان و تشویق طالبان به مذاکرات صلح با دولت افغانستان، کشتار افغانهای بیگناه توسط نیروهای خارجی، مسئله مصونیت سربازان آمریکایی و عدم توجه آمریکا به نقش پاکستان در حمایت از طالبان و شبکه حقانی و ... استنکاف ورزید. باراک اوباما در مقابل این موضع کرزی، تهدید کرد که نیروهای آمریکا را کاملاً از افغانستان خارج خواهد نمود. کرزی امضای پیمان امنیتی را منوط به تصویب آن در لویه جرگه کرد. اما پس از اعلام نظر مساعد لویه جرگه مجدداً از امضای آن امتناع ورزید. اوباما با طرح لزوم امضای قرارداد امنیتی، شرط حضور نیروهای نظامی کشور خود را در افغانستان پس از سال 2014 را امضای توافقنامه امنیتی واشنگتن - کابل توسط "دولت جدید" افغانستان مطرح نمود. پس از تشکیل دولت وحدت ملی در افغانستان، توافقنامه امنیتی واشنگتن- کابل نیز در اوت 2014 به امضای دولت جدید افغانستان رسید. محور این توافقنامه، اعطای مصونیت قضایی به سربازان آمریکایی و حضور 10 هزار نیروی نظامی آمریکا در 9 پایگاه نظامی اِعطایی به آمریکا در کابل، بگرام، مزارشریف، جلالآباد، گردیز، قندهار، هلمند، شیندند و هرات بود.
3- کشتن ملا اختر منصور، رهبر وقت طالبان افغانستان: در سال 2016 با اعلام خبر کشته شدن ملا اختر منصور - رهبر طالبان - اوباما تأکید کرد که کشته شدن ملا اختر منصور، یک نقطۀ عطف برای برقراری صلح و ثبات در افغانستان است. اوباما گفت آمریکا رهبر طالبان را که به طرح حملات علیه نیروهای این کشور و ائتلاف در افغانستان ادامه میداد و در صف گروههای تندرو مانند القاعده، قرار گرفته بود، کشته است. آمریکا معتقد بود ملا اختر محمد منصور همواره از حضور و اشتراک نظر رهبران طالبان در مذاکرات صلح جلوگیری میکرد. برخلاف وعدههای اوباما در خصوص خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، او برنامهای برای خروج همه نیروها در آینده نزدیک ارائه نکرد و این تصمیم را به رئیس جمهور بعدی آمریکا واگذار کرد. در حقیقت، مقامات ارشد نظامی آمریکا به این نتیجه رسیدند که کاهش نیروهای نظامی آمریکا در افغانستان و گزینه خروج از این کشور در راستای منافع واشنگتن نیست. به همین دلیل، آمریکاییها از گزینه خروج کامل از افغانستان عقب نشینی کردند و ادامه حضور آنها را در الویت قرار دادند.
3-1) استراتژی دونالد ترامپ در قبال افغانستان
استراتژی جدید آمریکا در قبال افغانستان، در ۲۱ اوت 2017 از سوی دونالد ترامپ اعلام شد. مهمترین فاکتورهایی که ترامپ در استراتژی دولت خود را در قبال افغانستان اعلام نمود عبارتند از: ادامه حضور نیروهای آمریکایی و افزایش تعداد آنها در افغانستان، افزایش حیطه اختیارات مقامات آمریکایی در حمله به طالبان و دیگر گروههای تروریستی فعال در افغانستان، ضرورت حضور طالبان در پای میز مذاکرات، تقویت نیروهای امنیتی افغانستان، تأکید بر مبارزه دولت افغانستان با فساد و انجام اصلاحات، عدم دخالت آمریکا در فرآیند دولت - ملت سازی در افغانستان در چارچوب ضرورت توانایی رهبران این کشور برای پیشبرد این روند بدون دخالت آمریکا، انتقاد صریح از نقش دوگانه پاکستان در ارتباط اسلام آباد با گروههای تروریستی و درخواست از هند برای ایفای نقش بیشتر در افغانستان.
ترامپ در استراتژی دولت خود، خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان که سیاست انتخاب شده اوباما بود را اشتباه خواند و تأکید کرد: ما برای خارج شدن از افغانستان زمان تعیین نمیکنیم؛ ما رفت و آمد خود را به دشمن اعلام نمیکنیم. ترامپ خروج از افغانستان را مبتنی بر شرایط اعلام کرد و نه مبتنی بر زمان. ترامپ اظهار داشت ما تا وقتی در افغانستان میمانیم که القاعده و داعش نابود شود. به طالبان اجازه نمیدهیم به قدرت برسند و افغانستان را لانه گروههای تروریستی برضد ایالات متحده کنند. از دیگر سیاستهای اعلام شده توسط ترامپ تقویت نیروهای امنیتی افغانستان بود. او تأکید کرد که ما نیروهای امنیتی افغانستان را تا جایی تقویت میکنیم که بتوانند از امنیت و صلح در کشور خود محافظت کنند. ترامپ تأکید کرد که ما برای افغانستان چک سفید امضا نمیکنیم؛ یعنی حمایتها شامل زمان میشود و نیز دارای شرایطی است. یکی از شرایطی که ترامپ مانند اسلاف خود بدان تصریح کرد مبارزه دولت افغانستان با فساد و انجام اصلاحات است. ترامپ، در استراتژی خود مشخص کرد که حضور نیروهای آمریکا در افغانستان برای جنگ و شکست دشمنان است و کاری به برنامه دولت- ملتسازی ندارد. به همین دلیل او بیان کرد که مردم افغانستان خود تصمیم میگیرند که چگونه زندگی کنند؛ ما چیزی را به آنها تحمیل نمیکنیم. در حالی که جورج دبلیو بوش و اوباما روی این برنامه و نیز تحقق دموکراسی اصرار میکردند؛ اما ترامپ هیچ اشارهای به ساختار حکومت و نیز دموکراسی در افغانستان نکرد. از مهمترین مواردی که ترامپ برخلاف اسلاف خود با صراحت بیشتری بدان پرداخت، پاکستان است؛ ترامپ به صراحت بیان کرد که ما میلیاردها دلار به پاکستان کمک کردیم؛ اما این کشور به گروههایی پناه میدهد که برای کشتن سربازان ما برنامهریزی میکنند. ترامپ، ضمن ستایش از همکاریهای هند با آمریکا در افغانستان، خواستار نقش بیشتر هند در افغانستان شد.
با گذشت زمان و بنبست نظامی به وجود آمده در افغانستان، دولت ترامپ در جولای 2018 دستور آغاز مذاکرات مستقیم با طالبان را بدون حضور دولت افغانستان صادر کرد. این اقدام یک چرخش قابل توجه در سیاست آمریکا به حساب میآمد؛ سیاستی که پیش از این مبتنی بر حمایت از یک روند صلح به رهبری و با مالکیت خود افغانها بود. در واقع ترامپ درصدد برآمد آن بخشی از طالبان به اصطلاح میانهرو، که منافع خود را در چارچوب مشارکت در فرآیند صلح و مذاکره با دولت میبینند، با برنامه دولت خود همگام سازد اما با گروهی از طالبان که بر ادامه مبارزه با نیروهای آمریکایی تأکید میکنند، مقابله کند. این مقابله هم به شکل مستقیم و از طریق حملات نیروهای آمریکایی صورت گرفت و هم به شکل غیرمستقیم و از طریق حمایت از داعش و فشار بر پاکستان جهت عدم حمایت از طالبان مخالف مذاکره پیش گرفته شد. در ادامه و در سپتامبر 2018، مایک پمپئو وزیر خارجه آمریکا، زلمی خلیلزاد سفیر سابق این کشور در افغانستان را به عنوان نماینده ویژه آمریکا در امور صلح افغانستان منصوب کرد. از آن زمان به بعد، خلیلزاد ملاقاتهای متعددی با نمایندگان طالبان با هدف امضای توافقنامه صلح داشت و در نهایت در زمستان 1398 توافقنامه صلح مذکور به امضای طرفین رسید.
2) مذاكرات صلح آمریکا و طالبان و نتايج آن
مذاكرات صلح افغانستان در دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ در تابستان 1397 (سپتامبر 2018) با حضور زلمی خلیلزاد به عنوان نماینده ارشد آمريكایی و نمایندگان طالبان به صورت رسمی آغاز شد و در فوریه 2020 توافقنامه صلح میان طرفین به امضاء رسید. در مراحل و دورهای آغازین مذاکرات آمریکا و طالبان گفته میشد که طالبان به لزوم تعیین جدول زمانی خروج نیروهای خارجی از افغانستان اصرار داشت، اما آمریکا نخست، خواستار آغاز مذاکرات بینالافغانی و برقراری آتشبس در افغانستان بود. هم زمان با برگزاری دور نهم گفتگوهای آمریکا و طالبان در دوحه در اواخر مرداد و اوایل شهریور 1398، خبر توافق نمایندگان مذکور در خصوص ایجاد حکومت موقت برای یک دوره ۱۴ ماهه در افغانستان و تعویق برگزاری انتخابات ریاست جمهوری این کشور منتشر شد. اما با وقوع انفجار در نزدیکی سفارت آمریکا در کابل توسط طالبان و کشته شدن یک آمریکایی، ترامپ خبر خاتمه مذاکرات صلح را رسانهای نمود. مذاکرات پس از سفر ترامپ به افغانستان در آذر ماه 1398 مجدداً از سر گرفته شد اما در آذر ماه، به دلیل حمله طالبان به یک مرکز بهداشت نزدیک پایگاه هوایی آمریکا در بگرام مذاکرات بار دیگر متوقف گردید. مذاکرات صلح در اواخر دی 1398 پس از نظر موافق طالبان برای کاهش خشونتها از سر گرفته شد و نهایتاً در ماه اسفند سندی با عنوان"موافقتنامه رسیدن به صلح در افغانستان" میان آمریکا و امارت اسلامی در 29 فوریه 2020 امضاء گردید که البته بلافاصله پس از طرح عنوان امارت اسلامی، آمریکا گفت که "امارت اسلامی" را به عنوان دولت به رسمیت نمیشناسد بلکه "گروه طالبان" را به رسمیت میشناسد. قرار شد مذاکرات بین افغانها نیز در تاریخ 10 مارس آغاز شود. بر اساس سند امضاء شده میان نمایندگان طالبان و آمریکا، واشنگتن متعهد میشود که: 1- تمام عملیاتهای نظامی علیه طالبان را متوقف نماید. 2- همه نیروهای آمریکایی و بینالمللی حاضر در خاک افغانستان از این کشور خارج شده و پایگاههای آنها ظرف چهارده ماه تخلیه شود. 3- همه تحریمها علیه طالبان ظرف شش ماه آینده برداشته شود. 4- آمریکا تلاش میکند که دولت کابل حدود پنج هزار اسیر طالب را از زندان آزاد کند. البته این تعهدات مشروط به این این است که طالبان نیز به تعهدات خود از قبیل: 1- کاهش سطح خشونت در افغانستان به مدت یک هفته، 2- توقف عملیات نظامی علیه نیروهای آمریکایی و خارجی، 3- شروع مذاکرات با سایر افغانها ظرف ده روز برای آتشبس و صلح، 4- جلوگیری از استفاده گروههای مسلح تروریستی از خاک افغانستان تهدید منافع آمریکا و متحدان او عمل نماید.
3) اهداف آمريكا در مذاكرات صلح افغانستان
اهم اهداف آمريكا در مذاكرات صلح با طالبان شامل مواد زیر میشود:
1-3) توجه به رویکرد سیاسی به جای رویکرد نظامی: فرسایشی شدن جنگ افغانستان، افزایش تعداد سربازان آمریکایی کشته یا مجروح شده در جنگ افغانستان، هزینههای هنگفت مالی صرف شده در این کشور، وجود مشکلات ساختاری در افغانستان، شکست در پروژه دولت - ملتسازی در افغانستان، عدم توان آمریکا در شکست قطعی طالبان، بهره مندی و به اصطلاح سواری رایگان همسایگان افغانستان (که بعضاً رقیب و دشمن آمریکا نیز محسوب میشوند) از شرایط افغانستان اما به هزینه دادن آمریکا، لزوم مهار قدرت و نفوذ رو به افزایش چین و ...؛ باعث شده است بسیاری از تحلیلگران آمریکایی به این نتیجه برسند که سیاستمداران کاخ سفید بایستی در خصوص نحوه حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان تجدیدنظر کنند و از رویکرد صرفاً نظامی در جنگ افغانستان دوری کرده و رویکرد سیاسی را بیشتر مورد توجه قرار دهند. البته این تغییر رویکرد، باعث کاهش نقش و اهمیت استراتژیک افغانستان برای آمریکا نمیشود، بلکه ابزار دستیابی آمریکا به اهدافش تغییر میکند.
2-3) خروج نیروهای آمریکا از افغانستان: دونالد ترامپ در دوران رقابتهای انتخاباتی سال 2016 بر لزوم خروج نیروهای آمریکا از افغانستان تأکید داشت. زمانی که وارد کاخ سفید شد، با علم به اینکه امکان شکست قطعی طالبان در جنگ وجود ندارد، در نهایت، دستور مذاکرات رسمی با طالبان را صادر کرد تا آنها را وارد یک فرآیند سیاسی کند و از این مسئله به عنوان دستاورد دولت خود در افغانستان نام ببرد. او قول داده است موضوع افغانستان را حل و نیروهای آمریکا را از افغانستان خارج کند. این یک امتیاز برای انتخابات سال 2020 محسوب میشود و جایگاه ویژهای هم در عرصه داخلی آمریکا دارد.
3-3) تثبیت حضور بلندمدت آمریکا در افغانستان: دیگر استراتژی مدنظر آمریکا در گفتگوهای صلح با طالبان ادامه حضور آمریکا در افغانستان است. حتی اگر طالبان در آینده در حکومت افغانستان سهیم و شریک شود و حتی اگر حکومت را به طور کامل قبضه کند، آمریکاییها باید بتوانند حضور خود را در افغانستان حفظ کنند. آمریکا در پی طرح جدیدی است تا ضمن کاهش نیروها و هزینههای خود در افغانستان، اهداف کلان خود در این منطقه را نیز دنبال کند. لذا در صورت تحقق این روند، ماهیت حضور آمریکا در افغانستان از نظامی به اطلاعاتی – امنیتی تغییر خواهد یافت.
4-3) مدیریت رابطه طالبان با چین، روسیه و ایران در جهت عدم تضعیف منافع آمریکا در افغانستان و لزوم توجه و تأمین منافع آمریکا در روند مذاکرات بینالافغانی از دیگر استراتژیهای واشنگتن در جریان گفتگوها با طالبان میباشد.
4) نگاه بینالمللی و منطقهای به رویکرد آمریکا در فرآیند صلح افغانستان
با توجه به ادامه بحران سیاسی داخلی میان سیاستمداران افغانستان در ارتباط با تشکیل حکومت همه شمول، اختلاف میان دولت کابل با طالبان در خصوص نحوه آزادی زندانیان، عدم شروع مذاکرات بینالافغانی و ادامه درگیریهای نظامی میان نیروهای دولت و طالبان و...، مشخص است که روند گفتگوها میان خود افغانها بسیار زمانبرتر از گفتگوهای میان آمریکا و طالبان خواهد بود. هر چند هدف اصلی دولت ترامپ، دستیابی به توافق با طالبان جهت خروج نیروها و تضمین ادامه فعالیت پایگاههای آمریکایی و استفاده از این قرارداد در زمان تبلیغات ریاست جمهوری سال 2020 بود و خلیلزاد توانست با امضای موافقتنامه رسیدن به صلح در افغانستان که محتوای بسیاری از بندهای آن هنوز مخفی مانده است، اهداف آمریکا را عملیاتی کند. اما با توجه به تأثیرپذیری روسیه، چین و ایران (به عنوان رقباء و دشمنان آمریکا) از اوضاع افغانستان و نیز ضرورت پرداخت هزینههای امنیتی این کشور توسط سایر کشورها، آمریکا در نظر دارد تا جهت مهار چین و روسیه و نیز اعمال فشار بیشتر بر ایران، این کشورها را نیز در قالب مدنظر خود درگیر مسائل افغانستان کند و هزینههای آنها را افزایش دهد. در واقع، هدف دولت ترامپ این است که پیامی را به سایر قدرتهایی که در داخل افغانستان حضور دارند ارسال کند که این کشورها هم باید در هزینهها شریک شوند. فشارهای موجود بر این مبنا است که در صورت خروج آمریکا، مجدداً ناامنی به این منطقه باز خواهد گشت. لذا اگر کشورهای دیگر خواهان بازگشت ناامنی به افغانستان و منطقه نیستند، باید در هزینههای آمریکا در افغانستان شریک شوند. کشورهای منطقه و فرامنطقه نیز در قبال رویکرد آمریکا در فرآیند صلح افغانستان دیدگاههای خود را دارند که در ذیل به بررسی آنها میپردازیم:
1-4) پاکستان
پاکستان همواره به طور رسمی تاکید میکند که وجود یک افغانستان باثبات، آرام، و مستقل به نفع منافع اسلامآباد نیز خواهد بود، اما سیاستهای اعمالی پاکستان نشان داده است که وجود بحران در افغانستان و حمایت از بیثباتی ناشی از فعالیت گروههای تروریستی میتواند به عنوان عامل بازدرانده جهت گسترش حضور و نفوذ هند در افغانستان و نیز عدم پیگیری موضوع خط دور هستند توسط دولت کابل شود. در فرآیند مذاکرات صلح، آمریکا نیز به دلیل آگاهی از میزان نفوذ آی.اس.ای پاکستان بر طالبان نتوانست نقش اسلامآباد را نادیده بگیرد و علیرغم خط و نشان کشیدن اولیه ترامپ برای پاکستان، از ارتباط این کشور با طالبان و رهبران این گروه جهت پیشبرد گفتگوهای صلح استفاده کرد. با امضای توافقنامه صلح میان طالبان و آمریکا که منجر به افزایش وزن، جایگاه و مشروعیت طالبان در افغانستان گردید، پاکستان نیز با رضایت از این موضوع، پیگیری اهداف خود را در کنار کانالهای غیررسمی، از طریق حضور طالبان در قدرت نیز مدنظر دارد. مشخص است که هند (به عنوان دشمن پاکستان) میداند که حضور رسمی طالبان در قدرت و نفوذ پاکستان بر این گروه باعث ایجاد محدودیتهایی برای نقش آفرینی دهلی در افغانستان ایجاد خواهد کرد. به نظر میرسد توافق میان طالبان و آمریکا، در جهت تأمین منافع پاکستان در افغانستان است. در روند مذاکرات بینالافغانی نیز که برگزاری آن جزو مفاد توافقنامه میان طالبان و آمریکا میباشد، به احتمال زیاد تلاش خواهد شد که نقش رقبای پاکستان در افغانستان (از جمله ایران و هند) تضعیف شود. در ضمن، با توجه به مخالفت برخی از عناصر طالبان با امضای توافقنامه صلح با آمریکا، احتمال دارد که این عناصر ناراضی در قالب گروههای دیگر مانند داعش به فعالیت بپردازند که پاکستان باز هم توانایی مدیریت و استفاده از آنها در روند مد نظر خود را خواهد داشت. مذاکرات و دیدارهای اخیر خلیلزاد از پاکستان احتمالاً به دلیل استفاده از نفوذ این کشور بر طالبان جهت موضوع کاهش خشونتها در افغانستان میباشد، موضوعی که اشرف غنی از آن به عنوان چالش اصلی فراروی صلح یاد کرده است.
2-4) هند
از نگاه هند، افغانستان در حوزه جنوب آسیا واقع شده و به دلیل همپوشاني تحولات آن، به ویژه در بحث افراطگرایی، تروریسم و حضور نيروهاي خارجي و مداخله کشورهای ثانوی، این کشور اهمیت زیادی برای دهلینو دارد. با اعلام استراتژی دولت ترامپ در قبال افغانستان در سال 2016 و دعوت از هند جهت نقش آفرینی بیشتر در افغانستان، احتمال افزایش جایگاه هند در افغانستان را فراهم کرد اما فرآیند مذاکره با طالبان، امضای توافقنامه صلح و پذیرش نقش این گروه در افغانستان از جانب آمریکا چندان به مذاق هند خوش نیامد؛ چرا که اولاً؛ خروج آمریکا از افغانستان باعث تضعیف سرمایه گذاری راهبردی هند در افغانستان خواهد شد. ثانیاً؛ هند از پیشینه و عمق روابط طالبان با پاکستان و تأثير منفي قدرتیابی این گروه در افغانستان بر امنيت هند و نفوذ شبهنظاميان و حملات آنها در کشمير آگاه است. به همین دلیل هند از روند روی کار آمدن طالبان در عرصه رسمی قدرت افغانستان خشنود نیست. در ضمن، با توجه به موضوعاتی مانند پیشینه همکاری هند با نیروهای جبهه شمال برای مبارزه با طالبان در گذشته، احتمال به حاشیه رانده شدن متحدان هند در افغانستان با توجه به ویژگی تمامیتخواهی طالبان، تأثیر پاکستان بر برنامه و اقدامات طالبان در دوران پسامذاکرات، روابط طالبان با سایر گروههای تروریستی ضدهندی مانند لشکر طیبه و... احتمال بهبود و تعمیق روابط میان هند و طالبان کم است. خلیلزاد اخیراً با وزیر امور خارجه هند درخصوص پروسه صلح افغانستان گفتگو کرد و از مشارکت هند در تلاشهای منطقهای و بینالمللی برای صلح پایدار در افغانستان استقبال نمود. مشخص است که آمریکا میخواهد در قالب شریکسازی کشورهای منطقه در خصوص قسمتی از فرآیند صلح در افغانستان، از نفوذ هند بر برخی سیاستمداران افغان استفاده کند تا از این طریق به حل بحران سیاسی موجود درکابل و تشکیل یک حکومت همهشمول اقدام نماید. دهلی نو نیز با توجه به همگرایی با دولت کنونی کابل و اهمیت حفظ منافع آن در جریان مذاکرات بینالافغانی تلاش خواهد کرد که بحران سیاسی موجود طوری حل شود که به تضعیف دولت کابل و تقویت بیش از پیش طالبان منجر نشود.
3-4) ایران
همسایگی ایران و افغانستان باعث شده است که تحولات مثبت یا منفی در افغانستان بر ایران تأثیر بگذارد. ثبات، صلح و توسعه افغانستان به نفع ایران است. هر چه دولت در افغانستان قویتر و باثباتتر باشد روابط تهران و کابل از منطق، ثبات و استحکام بیشتری برخوردار خواهد بود و جریان مهاجرت، قاچاق مواد مخدر و ناامنیهای مرزی نیز روند کاهشی خواهند داشت. با توجه به راهبرد آمریکا برای کاهش نفوذ ایران در معادلات منطقهای و نیز پیشینه روابط عربستان، پاکستان و امارات با طالبان، آمریکا و متحدان او تلاش خواهند کرد که نفوذ و حضور ایران در افغانستان را پس از امضای توافقنامه صلح میان واشنگتن و طالبان کاهش دهند؛ در حالی که ایران طی سالهای اخیر مواضع خود را در قبال طالبان تا حدودی منعطف کرده است که البته این به معنای روابط راهبردی تهران با طالبان نیست و ایران تمایلی به تصاحب و قبضه کامل قدرت توسط طالبان ندارد. ایران همواره از اصل روند صلح در افغانستان حمایت کرده است زیرا اگر این روند به ثبات نسبی ختم شود، منافع تهران بیشتر تأمین خواهد شد. در حقیقت، برای ایران، روی کار آمدن حکومتی متعادل و متشکل از همه اقوام (از جمله هزارهها و تاجیکها) در افغانستان مطلوب خواهد بود. از دید تهران، توافق صلح پایدار در افغانستان تنها از طریق خروج نیروهای خارجی، برگزاری گفتگوهای بینالافغانی و توجه به ملاحظات کشورهای همسایه افغانستان حاصل خواهد شد. با توجه به اینکه چگونگی آینده حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان برای مبارزه با تروریسم هنوز مشخص نشده است و درضمن، ادامه فعالیت پایگاههای نظامی آمریکا در افغانستان نیز وجود دارد، منافع ایران در افغانستان با چالش مواجه خواهد شد. تهران، وجود و ادامه بحران سیاسی فعلی در میان رهبران افغانستان و هر گونه تضعیف دولت مرکزی را نمیپسندد. به همین دلیل، وزارت خارجه ایران جهت پیشبرد روند مذاکرات بینالافغانی به میانجیگری میان غنی و عبدالله پرداخته است.
4-4) روسیه
موضوع حمایت روسیه از طالبان طی سالهای گذشته همواره انتقاد مقامات آمریکایی را در پی داشت. هر چند روسها روابط خود با طالبان را در جهت تشویق این گروه برای حرکت به سوی مذاکرات صلح تعبیر میکردند اما اخبار تجهیز نظامی طالبان آن هم در شرایطی که با نیروهای آمریکایی در افغانستان مشغول جنگ بودند، باعث اعتراض آمریکاییها شد. روسیه با مشاهده روند گفتگو میان آمریکا و طالبان تصمیم گرفت در فاز سیاسی نیز روابط خود را با طالبان پیگیری نماید. مجاورت جغرافیایی کشورهای آسیای مرکزی با افغانستان و تأثیرپذیری آنها از اوضاع این کشور، فعال شدن داعش در افغانستان و تهدید ناشی از این گروه برای منافع روسیه، امکان تهدید منافع روسیه در افغانستان از جانب آمریکا و ...، باعث شد که کرملین روابط با طالبان را به صورت جدیتری پیگیری نماید. برگزاری گفتگوهای صلح بینالافغانی در روسیه و تأکید مقامات کرملین بر ضرورت نقش آفرینی خود افغانها در روند صلح نشان داد که مسکو نه از موضع منفعلانه، بلکه از موضع کشوری فعال در روند صلح افغانستان منافع خویش را دنبال میکند. پس از امضای توافقنامه صلح بین ایالات متحده و طالبان، مقامات روسیه اعلام کردند از خروج نیروهای نظامی خارجی از افغانستان استقبال میکنند منتهی خروج برنامهریزی شده و همراه با پذیرش مسؤلیت. عمدهترین نگرانی روسیه در افغانستان، ناامنی در این کشور است که موجب سرایت بیثباتی به جمهوریهای آسیای مرکزی و گسترش فعالیت گروههای تروریستی (عمدتاً چچنی و قفقازی) خواهد شد. این نگرانی به خصوص با اعلام خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان و احتمال گسترش ناامنیها شدت یافته است و کرملین همواره بر خروج مسؤلانه آمریکا از افغانستان تأکید دارد. به نظر میرسد وجود دولتی (با هر قومیت و ترکیب) که بتواند از بروز و سرایت هر گونه ناامنی به کشورهای خارج نزدیک روسیه جلوگیری نماید، مورد حمایت مسکو است. بنابراین روسیه نیز از حل بحران سیاسی موجود در افغانستان و برگزاری مذاکرات بینالافغانی با هدف تعیین تکلیف آینده سیاسی این کشور حمایت میکند و برای میانجیگری میان افغانها آماده است.
5-4) چین
پس از حمله آمریکا به افغانستان در سال 2001، هر چند حضور نظامی آمریکا در نزدیکی مرزهای چین مطلوب پکن نبود، اما به دلیل مبارزه آمریکا با گروههای تروریستی بعضاً ضد چینی در افغانستان، چین از حضور آمریکا در افغانستان و پرداخت هزینههای گزاف جانی و مالی ایالات متحده منتفع گردید. چین نیز به مانند روسیه از ناامنی و بیثباتی در افغانستان استقبال نمیکند، چرا که این موضوع، موجب ضربه زدن به منافع اقتصادی پکن و نیز تهدیدات امنیتی ناشی سرایت ناامنیها از افغانستان به سینکیانگ میشود. به همین دلیل بود که چین در روند تقنیع طالبان برای حضور در گفتگوهای صلح و پیشبرد آن به نقش آفرینی پرداخت. پس از امضای توافقنامه صلح طالبان و آمریکا، پکن که این توافقنامه را بیشتر در راستای منافع خود آمریکا ارزیابی میکند، بر خروج مسؤلانه آمریکا از افغانستان تأکید داشته است و نسبت به تبعات ناشی از این خروج هشدار داده است. پکن با آگاهی در خصوص روند پیچیده گفتگوهای بینالافغانی، نگاه خوشبینانه به این گفتگوها ندارد و از احتمال برهم خوردن روند صلح میان افغانها و وخامت اوضاع امنیتی افغانستان نگران است. هر چند روابط استراتژیک پکن و اسلامآباد در پرتو ارتباط پاکستان با طالبان میتواند به طور غیرمستقیم به نفوذ چین در افغانستان کمک کند. به نظر نمیرسد چینیها تمایل داشته باشند که وارد میدان بازی افغانستان شده و هزینههای گزاف بپردازند، بلکه بیشتر خواهان روند چندجانبه با حضور کشورهای منطقه و نیز نهاهدهای بینالمللی مانند سازمان ملل هستند.
انتهای مطلب/
*دکترای روابط بینالملل