تاثیر بنیادگرایی افراطی بر ساختار اجتماعی افغانستان
بررسی افراطگرایی دینی و تضاد مذهبی در جامعه افغانستان
افغانستان کشوری است که به لحاظ مذهبی و قومی، بافتی موزاییکی دارد؛ از مذاهب مختلف تشکیل شده است و بر اساس تحقیقات جامعه شناختی بیش از 35 قوم و نژاد در آن زندگی میکنند. شکاف قومیت، زبان و مذهب سه شکاف عمده از نظر جامعه شناختی است که از منظر تاریخی و سیاسی بر تعاملات کلان جامعه سیاسی افغانستان نقش مؤثری داشته است. مردمان این کشور در طول تاریخ پس از اسلام، با گونهای از اسلام متعادل سنتی همراه و همقدم بودهاند که برخاسته از اثرگذاری عرف و سنتهای اجتماعی بر جامعه است و ساختار جامعه، حاصل ادغام مذهب و سنتهای اجتماعی بوده است. از میان مذاهب اربعه اهل سنت، مذهب حنفی بیشترین و از میان فرقههای شیعی، شیعه اثنی عشری بیشترین پیروان را به خود اختصاص دادهاند. به رغم وجود تضادهای مذهبی، سالیان متمادی پیروان این مذاهب به شکل مسالمت آمیز همزیستی داشتهاند اما در سالهای اخیر موجی از بنیادگرایی مذهبی و قرائتهای افراطی سبب ایجاد تنشهای مذهبی در این کشور شده اند که میتوانند ساختار پیچیده اجتماعی افغانستان را دچار آشفتگیهای خطرناکی کنند.
ایران شرقی/
محمد باقر سعیر*
مبحث افراطگرایی دینی و تضاد مذهبی در افغانستان یکی از موضوعات مطرح در فضای فکری _فرهنگی و اجتماعی _ سیاسی این کشور است. اظهارات و اقدامات یک روحانی اهل سنت در ولایت هرات افغانستان از جمله نقد ارزشهای مذهبی شیعیان و توصیه به محروم ساختن شیعیان از قدرت به منظور تامین صلح که در بستر همین موضوع قابل طرح است، واکنشهای مختلفی را در جامعه افغانستان در پی داشت. باتوجه به این مساله، مطلب حاضر بدنبال بررسی نقش افراطگرایی در تضاد مذهبی در افغانستان است.
افغانستان کشوری است که از نظر ساختار مذهبی و قومی باقت موزاییکی دارد؛ از مذاهب و ادیان مختلف تشکیل شده است و از نظر قومی نیز براساس تحقیقات جامعه شناختی بیش از 35 قوم و نژاد را در بر دارد. شکاف قومیت، زبان و مذهب سه شکاف عمده از نظر جامعه شناختی است که از منظر تاریخی و سیاسی بر تعاملات کلان جامعه سیاسی افغانستان نقش مؤثری داشته است. مردم افغانستان در طول تاریخ پس از اسلام، با گونهای از اسلام متعادل سنتی همراه و همقدم بودهاند که برخاسته از اثرگذاری عرف و سنتهای اجتماعی بر جامعه است. ساختار جامعه در افغانستان، حاصل ادغام مذهب و سنتهای اجتماعی است. ملت افغانستان متشکل از قبیلهها و اقوام مختلف است و جایگاه «قبیله» و وابستگیهای آن، هنوز هم در ساختار اجتماعی قدرتمند است. عرف و سنتهای قبیلهای تا حد زیادی بر باورهای دینی مردم نیز سایه افکنده است.
در جریان تاریخ معاصر افغانستان حاکمان نیز گهگاهی از این شکافها بخاطر تداوم قدرت و همچنان استحکام قدرت خود استفاده کردهاند. در بازیها و تعاملات جامعه سیاسی افغانستان نیز این فاکتورها و شکافها به عنوان محور اساسی تعاملات و بازیها قرار دارد.
شکاف مذهب در جریان تاریخ این کشور بارها از حالت منفعل به حالت فعال تبدیل شده است. در افغانستان دو مذهب عمده اسلامی که عبارت از تسنن و تشیع باشد، بیشترین پیروان را دارند. از میان مذاهب اربعه اهل سنت، مذهب حنفی بیشترین و از میان فرقههای شیعی، شیعه اثناعشری بیشترین پیروان و آمار جامعه مذهبی افغانستان را به خود اختصاص دادهاند. در کنار موجودیت تضادهای مذهبی در طول تاریخ، اما سالیان متمادی پیروان این مذاهب توانستهاند به شکل مسالمت آمیز با هم زندگی کنند. اما در سالهای اخیر موجی از بنیادگرایی مذهبی و قرائتهای افراطی از ارزشهای مذهبی باعث ایجاد تنشهای مذهبی شده است.
همان گونه که اشاره شد اکثریت اهل سنت در افغانستان پیرو مذهب حنفی هستند و همه میدانند که امام ابوحنیفه، مبلغ یکی از متعادلترین نگرشهای فقهی بوده است. به همین دلیل، تا دهه هشتاد میلادی دیدگاههایی چون وهابیت عربستان و دیوبندی افراطی هند و پاکستان، تاثیر چندانی بر فرهنگ دینی مردم در افغانستان نداشت. زمانی که محمد ظاهرشاه حجاب را اختیاری دانست و تعدادی از زنان کشف حجاب کردند، علمای دینی آن گونه که انتظار میرفت در مقابل آن قد علم نکردند و تا سالهای سال، حجاب در افغانستان به عنوان یک امر اختیاری پذیرفته شد.
در پی کودتای هفت ثور 1357 افسران مارکسیست در افغانستان و روی کار آمدن رژیم تحت حمایت شوروی سابق، «جهاد» دینی به عنوان یک فریضه، شعلههای جنگ را در افغانستان مشتعل ساخت. گذشته از حمایتهای آمریکا از نبردهای مجاهدین مسلمان علیه دولت و نیروهای شوروی سابق، عربها و پاکستانیها هم برای حمایت از «جهاد» در افغانستان، نه تنها کمکهای تسلیحاتی فراوانی به مجاهدین کردند، بلکه خود نیز در سنگرها حضور یافتند. با حضور عربها، نگرشهای وهابیت و سَلَفیگری در افغانستان نیز کم کم رواج یافت. تحصیل بخش عمدهای از مردم افغانستان در مدارس دینی پاکستان که سَلفیگری در آنها تدریس میشد، کم کم نفوذ آن نگرش را در افغانستان بیشتر کرد. عربستان سعودی نیز برای این که در مقابل نفوذ جمهوری اسلامی ایران در افغانستان، حرفی برای گفتن داشته باشد، تعدادی از ملاهای مکتبی افغان را به عربستان برد و در آنجا زمینه تدریس سلفیگری را برای آنان میسر ساخت. این ملاها در بازگشت به کشور، مبلغان سرسخت سلفیگری در افغانستان شدند و حالا نفوذ این مبلغان و نگرش آنها به حدی رسیده است که مذهب حنفی در افغانستان قدم به قدم در حال عقبنشینی است.
در حال حاضر بسياري از کشورهاي اسلامي درگير جنگهاي داخلي هستند. ظهور گروههاي افراطي در اين کشورها بر تضادها و خصومتهاي مذهبي و فرقهاي دامن زده و آتش نا امني و جنگ را در کشورهاي اسلامي شعله ورتر و دامنهدار کرده است. جنگهاي داخلي در افغانستان نيز سر انجام به تشکيل گروههاي افراطي از جمله طالبان منجر گرديد. اين گروه در شرايطي که مردم افغانستان از درگيريها و نزاعهاي داخلي به ستوه آمده بودند، وارد عرصه شد و برق آسا شهرها و ولايتها را به تصرف خود در آورد.
دهها گروه خشن و تندرو در کشورهاي آفريقايي، عربي، پاکستان و افغانستان، تفکرات شبيه هم دارند و همگي خود را حقِ مطلق قلمداد ميکنند و مخالفان را باطل مطلق و در نتيجه واجبالقتل ميدانند.
انقلابهاي مردمي که به نام «بهارعربي» معروف شد و سرنگوني برخي از نظامهاي غير دموکراتيک عربي را هدف قرار داده بودند، به تقويت و گسترش افراطگرايي در منطقه خاورميانه و شمال آفريقا انجاميد و زمينه ظهور و رشد افراطگرايي در اين کشورها را بيشتر فراهم کرد. داعش، جبهه النصره و بوکو حرام در عراق، سوريه و نیجریه از عمدهترين گروههاي تروريستي هستند که در جريان جنگهاي داخلي در اين کشورها به گونه چشمگير رشد کردند. در کنار اين گروهها دهها گروه ديگر با نامهاي گوناگون تفکرات افراطي را تبليغ ميکنند.
توجه کشورهاي جهان به مبارزه عليه گروههاي تندرو اسلامي در عراق و سوريه در چند سال گذشته، اين نگراني را به وجود آورده بود که فشار بيش از حد بر اين گروهها سبب شود که آنها به دنبال پايگاههاي امنتر بيفتند و مناطق مرزي پاکستان و افغانستان را براي ادامه فعاليتهاي آنها مناسب تشخيص دهند.
مطابق گزارش بسیاری از رسانهها و دستگاهای اطلاعاتی کشورهای منطقه تعدادی از نیروهای داعش از عراق و سوريه به افغانستان آمده؛ و در کنار آن برخي از فرماندهان طالبان و سران قومي در افغانستان پرچم داعش را بلند کرده و چند سال است که تحت عنوان گروه داعش با حکومت افغانستان ميجنگند. اين نشان ميدهد که زمينههاي تقويت افکار داعشي در برخي از مناطق افغانستان وجود دارد و گروههاي خشن و تندرو با استفاده از اين بستر ميتوانند پايگاههاي خود را در اين مناطق فعال سازند.
گذشته از اينها اقتدار و نظارت حکومت مرکزي بر دانشگاهها، مراکز آموزش ديني، مدارس و مساجد کمتر احساس شده است. اين مسأله سبب شده که اين مراکز بعضا به مراکز تبليغ افراطگرايي تبديل شوند. افکاري که از اين مراکز به بيرون نشر و پخش ميشود، شعارهايي که در اين مراکز داده ميشود و جزوههاي که چاپ و توزيع ميشوند، بيانگر اين است که انديشههاي فرقهگرايانه و محدود نگرانه ديني در اين گونه مراکز کم کم در حال شکلگيري هستند. برخي از علماء سعي ميکنند با استفاده از نام دين، جوانان را به سمت افراطگرايي سوق دهند؛ در حالي که افراطگرايي هيچ نسبتي با اسلام ندارد. قرائتهای افراطی و بنیادگرایانه از دین و ارزشهای مذهبی از آنجا که به مطلق بودن حق و مذهب خاص اشاره دارد و قرائتهای تکثرگرایانه را انحرافی و خلاف دین میدانند در یک فضای چند مذهبی باعث ایجاد تنش و تضادهای مذهبی میشود. همان گونه که اشاره شد در چند سال اخیر در کنار ترویج افراطگرایی در سطح کلی جامعه افغانی، این نوع قرائت در میان نهادهای علمی و آکادمیک نیز ریشه دوانیده و توانسته است مخاطبان و طرفدارانی برای او پیدا کند. نمونه از نقش قرائتهای افراطگرایانه از دین و مذهب و تاثیر آن بر تضادهای مذهبی را میشود در جنگها و منازعات دانشجویان دانشگاه کابل و در خوابگاه این دانشگاه مثال زد. چند سال متوالی در ماه رمضان و ماه محرم الحرام؛ ماههایی که از نظر مذهبی و دینی برای تمامی مسلمانان و بویژه شیعیان جایگاه ویژه دارد، عدم موجودیت تساهل و تحمل مذهبی و تسلط دیدگاه تکفیری و افراطی در میان دانشجویان سنی که با جریانهای افراطی در تماس بودند، باعث کشمکش و زد و خورد میان دانشجویان سنی مذهب و شیعه و حتی منجر به کشته و مجروح شدن چند دانشجو شد.
نگرانی در این است که دولت افغانستان در این رابطه هیچ گونه اقدام لازمی انجام نمیدهد. دولت در هجده سال گذشته به دلیل درگیری مداوم با طالبان و مخالفان نظامی، نتوانست در مقابل رشد سریع افراطگرایی واکنشی نشان دهند؛ زیرا از باز شدن یک جبهه جدید در شهرها میترسید. این هراس، تا همین حالا هم ادامه دارد، در حالی که به خوبی میدانند که پیروان سلفیگری در افغانستان، زمینه سربازگیری برای داعش را میسر میسازد. جنبشهای سلفی، مثل حزب التحریر و جمعیت اصلاح، آگاهانه یا ناآگاهانه، زمینه را برای سربازگیری داعش در افغانستان میسر میسازند.
این جنبشها که خطر آنها بسی بیشتر از طالبان است، نهادهای آکادمیک و آموزشی را هدف قرار دادهاند. تاکنون چندین استاد دانشگاه به اتهام تبلیغ افراطگرایی و حتی مبارزه با دولت، توسط نهادهای امنیتی بازداشت شدهاند، اما روند تقویت سلفیگری در افغانستان متوقف نشده است.
با آن که واکنشها در شبکههای اجتماعی در قبال موضعگیریهای این افراد تا حدی آنان را وادار میکند که دیدگاههای تند و عریان خود را گه گاه پس بگیرند، اما واقعیت این است که افراطگرایی روز به روز گامهای گستردهتر و سریعتری برای سلطه کامل بر جغرافیای افغانستان برمیدارد، و این گامها میتواند ساختار پیچیده اجتماعی در افغانستان را به آشفتگیهای خطرناکی دچار کند.
مبارزه با افراطگرايي نياز به عزم و اراده عمومي دارد. حکومت، رسانهها، جامعه مدني، احزاب سياسي و مردم افغانستان بايد نسبت به ترويج افراطگرايي در کشور حساس بوده و تلاش کنند رويکردهاي خشن و مطلق انگار را در نطفه خفه کنند. در صورت عدم توجه به این مهم و مساله ساز امکان تشدید تضادهای مذهبی و تفرقههای مذهبی در افغانستان بیش از هر زمانی دیگر قابل تصور است.
انتهای مطلب/
*کارشناس افغانستانی