تقابل لیبرالیسم و اسلامگرایی در کارزار انتخابات افغانستان
انتخابات افغانستان از منظر تقابل لیبرالیسم و اسلامگرایی
جامعه افغانستان در کنار مرزبندیهای قومی و زبانی، با مرزبندی جدیدی مواجه شده است. دو قطبی ناشی از ایدئولوژی در حال حاضر خفیف است و سایه سایر متغیرها بر آن مستولی است اما با کالبدشکافی دقیق جامعه افغانستان این واقعیت را میتوان به دست آورد. این دو قطبی در شهرهای بزرگ، بین شهرها و روستاها، بین نسل جوان و نسل قدیم نمود بیشتری دارد. همچنین نمادهای این دو قطبی را در برخی از مراسم مذهبی و ایدئولوژیک در سطح جامعه و یا در فضای مجازی میتوان شاهد بود اما در انتخابات ریاست جمهوری افغانستان که رقابت برای کسب قدرت است، تقابل این دو جریان فکری واضحتر از قبل قابل مشاهده است.
ایران شرقی/
جاوید حسینی*
در انتخابات ریاست جمهوری افغانستان به رغم تعدد کاندیداها، تقریبا مشخص بود که کارزار اصلی بین اشرف غنی رئیس جمهور و عبدالله عبدالله رئیس اجرایی دولت وحدت ملی است که نتایج اولیه اعلام شده از سوی کمیسیون مستقل انتخابات افغانستان نیز تفاوت فاحش سطح رأی این دو کاندیدا را با 11 کاندیدای دیگر نشان داد. بر اساس اعلام کمیسیون انتخابات افغانستان، غنی موفق به کسب 50.64% و عبدالله 30.52% آراء شدهاند که این نتیجه مورد پذیرش تیم عبدالله نیست و پیش بینی میشود پس از بررسی شکایتها، این آمار دچار تغییر گردد. بحثی که این مطلب در پی پرداختن به آن میباشد، بررسی کارزار بین دو تیم برتر، از نگاه تفکر و اندیشه است. فرضیه نویسنده این است که انتخابات ریاست جمهوری 1398 افغانستان صحنه خفیف تقابل دو گرایش فکری متفاوت است؛ در یک سو رهبران سیاسی نسل اول و جهادی، با گرایشات اسلامگرایانه ، قرار دارند و در سوی دیگر محوریت یک فرد با تفکرات لیبرالی که حامیان جوان با گرایشات فکری لیبرال به دور وی جمع شدهاند. هر چند که متغیرهای چندی در شکلگیری این دو تیم اثرگذار بودهاند از جمله منفعت محوری افراد و قومیت اما یکی از متغیرهای این دستهبندی تقابل ایدئولوژیکی است.
اختلاف ایدئولوژیک و دو قطبی جامعه افغانستان
پیش از این عامل دو قطبی و گاه چند قطبی شدن جامعه افغانستان شکاف قومیتی و زبان بود اما در تحولات پسا 2001 نوع خفیفی از دو قطبی را در جامعه افغانستان میتوان احساس کرد که عامل آن تفاوت مجموعهای از ارزشها، باورها و عقاید یا به عبارت سادهتر ایدئولوژی در سطح جامعه است. این دو قطبی در شهرهای بزرگ، بین شهرها و روستاها، بین نسل جوان و نسل قدیم نمود بیشتری دارد. همچنین نمادهای این دو قطبی را در برخی از مراسم مذهبی و ایدئولوژیک در سطح جامعه و یا در فضای مجازی به خوبی میتوان مشاهده کرد. ایدئولوژی غالب در جامعه افغانستان پیشا 2001 عمدتا مبتنی بر سنتها و ارزشهای بومی و اسلامی بود اما دو دهه پس از شکلگیری افغانستان نوین، تفکر لیبرالیسم دست کم در بین بخشی از مردم و نخبگان افغانستان جا باز کرده است. در پسا 2001 ورود سیل بازگشتگان از مهاجرت، وفور رسانهها و دسترسی عمومی به این رسانهها، افزایش سطح تحصیلات و آگاهیها، و دیپلماسی عمومی کشورهای غربی در افغانستان عوامل بسط و گسترش تفکر لیبرالیسم در جامعه افغانستان شدند. شدت و قدرت اثرگذاری هر یک از عوامل یاد شده متفاوت است اما قدرت اثرگذاری دیپلماسی عمومی کشورهای غربی به رهبری آمریکا موثرتر از سایر موارد بوده است. ترویج و اشاعه لیبرالیسم، هدفی مشروع در سیاست خارجی کشورهای لیبرال است. برای تحقق این هدف، این دولتها از ابزارهای دیپلماسی، اقتصادی، فرهنگی و حتی نظامی استفاده میکنند و از بین این ابزار چهارگانه، آنچه که به طور مستقیم برای تحت تاثیر قرار دادن ملتها به کار میرود، ابزار فرهنگی و تبلیغاتی است که تلاش میشود تا در بلند مدت الگوهای رفتاری و شیوه تفکر و زندگی ملتهای مورد نظر در جهتی که تامین کننده منافع و خواستهای اثرگذارنده باشد، دگرگون شود. در این مورد با استفاده از روشهای پیشرفته روانشناسی، مردم شناسی و جامعه شناسی و بهرهگیری از نمادها و فولکلور جامعه مورد نظر، سعی می شود تا نوعی همدلی و همسویی میان دولت استفاده کننده از این ابزار و ملت مخاطب به وجود آید. ابزار فرهنگی - تبلیغاتی به تدریج رفتار ملتها را تحت تاثیر قرار داده و طی روندی آرام تغییراتی در شیوه تفکر مردم به وجود میآورد که این دگرگونی در افکار و رفتار عمومی، نخبگان سیاسی را وا میدارد تا اصلاحات و دگرگونیهایی در ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به وجود آوردند. این یک فرایند پیچیده و مستمر است و آثار آن در بلند مدت به صورت جهت گیریهای جدید سیاست داخلی و خارجی نمایان میشود.
در افغانستان پسا طالبان، آمریکا و دیگر کشورهای غربی از طرق مختلف به ترویج ارزشها و تفکر لیبرالیسم پرداختند. تاسیس رسانههای دیداری و شنیداری و حمایت مالی از آنها، اعطای بورسهای تحصیلی، تاسیس شبکههای مردم نهاد متعدد و حمایت از آنها، از جمله راههای ترویج مستقیم و غیر مستقیم ارزشهای لیبرال بودهاند. درباره تعیین میزان دقیق ثمربخشی این سیاست کلان نیاز به یک کار پژوهشی است اما اثراتی از آن را از جمله اینکه طیفی از مردم و نخبگان متمایل به تفکر لیبرالیسم شدهاند، میتوان در جامعه امروز افغانستان مشاهده کرد.
ورود این تفکر به جامعه افغانستان سبب ایجاد نوعی از دو قطبی در جامعه شده است که یکی از نمودهای بارز آن در انتخابات ریاست جمهوری 1398 این کشور قابل مشاهده است. انتخابات رياست جمهوري 1398 افغانستان در كنار بازگویی از زخم كهنه شكاف قوميتي در این کشور، از واقعيت دو قطبی حاصل از دو تفکر لیبرالیسم و اسلامگرایی پرده برداشت. هر چند كه سطح مشاركت در این انتخابات اندك بود و درباره میزان آراء کسب شده توسط دو کاندیدا مناقشاتی وجود دارد و نميتوان زياد به این ارقام اعتماد كرد اما تشكيل دو جبهه يكي به رهبري عبدالله با اكثريت سران جهادي و جبهه ديگر به رهبري غني با معيت نسل جوان از اقوام مختلف، نمادی از این دو قطبی جامعه افغانستان است. اشرف غنی به عنوان یک تکنوکرات با بن مایه فکری لیبرالیسم نقش محوری را در تفکر لیبرالیسم ایفا میکند که هواداران این تفکر حول وی جمع شدهاند. در تیم عبدالله چنین نقش محوری به یک فرد تعلق ندارد بلکه مجموعهای از افراد با تفکرات اسلامگرایانه این جبهه را شکل دادهاند. در این بین ذکر سه نکته لازم است:
نخست این که بنا به اقتضائات جامعه افغانستان و واقعیت دو قطبی ناشی از ایدئولوژی و نیز سهم ارزشهای لیبرالیسم نزد بازیگران اثرگذار غربی به ویژه آمریکا، هر دو تیم گاهی رفتارهای متناقض از خود نشان میدهند؛ اسلام گرایان تمایل به لیبرالیسم و لیبرالها تمایل به اسلامگرایی را از خود به نمایش میگذارند.
دوم در هر دو تیم، افرادی با گرایشات مغایر با تفکر غالب آن تیم وجود دارد و به عنوان مثال میتوان به حضور عطامحمد نور، فضل هادی مسلمیار و سرور دانش در تیم غنی و انور الحق احدی در تیم عبدالله اشاره کرد اما حضور این افراد ناقض فرضیه مطرح شده نیست بلکه دلایل مختلفی از جمله منفعت محوری این اشخاص را میتوان دلیلی برای این حضور در یک ترکیبها برشمرد.
سوم این که نقش متغیر قومیت را نیز نباید در این تقسیم بندی نادیده گرفت و این متغیر نقش پررنگی در این مرز بندی ایفا کرده است.
با این حال، با کالبد شکافی این دو تیم به خوبی میتوان سهم ناشی از دو قطبی ایدئولوژی را در آن یافت.
احساس خطر اسلامگرایان
در انتخابات 1398 بر خلاف سه انتخابات ریاست جمهوری پیشین، شاهد جمع شدن رهبران جهادی حول محور عبدالله عبدالله هستیم. این تجمیع ناشی از رشد و تقویت جریان لیبرالیسم است که حاشیه امن رهبران جهادی را برهم زده است. در حکومت اشرف غنی تلاش فراوانی صورت گرفت تا جزائر قدرت این رهبران جهادی هر چند به صورت گزینشی، برچیده شود و حتی سهم 50 درصدی عبدالله عبدالله در حکومت وحدت ملی نادیده گرفت شد. تداوم این وضعیت میتواند رهبران جهادی را بیش از پیش به حاشیه رانده و قدرت آنان را محدود سازد، از این رو، جریان فکری اسلامگرا در پی مقابله با تفکر لیبرالیسم به رهبری غنی جبهه منسجمی را ایجاد کرد و با کنار نهادن اختلافات درونی، برای بقاء خود متحد شد. با این وجود درباره موفقیت این جبهه فکری باید گفت که اگر 300 هزار رأی مورد مناقشه غنی از میزان آراء کسب شده توسط وی کسر شود، آرای وی تقریبا با میزان آراء عبدالله عبدالله برابر است. اما از آنجا که میزان مشارکت در انتخابات اندک بوده است، نمیتوان قضاوت دقیقی در این باره کرد.
تقابل ایدئولوژیها و روند صلح افغانستان
هر چند که در حال حاضر قدرت در اختیار لیبرالها است و اسلامگرایان در پی سیاست لیبرالها به حاشیه رانده شدهاند اما روند صلح افغانستان در صورت موفقیت، بدنه عظیمی از اسلامگرایان نوگرا (طالبان) را به ساختار قدرت افغانستان تزریق خواهد کرد. بخشی از احساس خطر جریان لیبرال ناشی از این واقعیت میباشد و به همین دلیل تلاش دارد تا روند صلح افغانستان مطابق با مهندسی حکومت باشد. همچنین گرایش رهبران جهادی به روند صلح کنونی - هر چند نه تمام و کمال - اما بخشی از آن، به دلیل ارزشهای مشترک بین آنان و طالبان در بعد اسلامگرایی میباشد که میتواند قدرت لیبرالها را تضعیف کند. بنابراین گرایشات و عدم گرایشات به روند صلح را باید از این زاویه نیز نگریست.
جمعبندی
جامعه افغانستان در کنار مرزبندیهای قومی و زبانی، با مرزبندی جدید ایدئولوژیک مواجه شده است. دو قطبی ناشی از ایدئولوژی در حال حاضر خفیف است و سایه سایر متغیرها بر آن مستولی است اما با کالبدشکافی دقیق جامعه افغانستان این واقعیت را میتوان به دست آورد. سیاست لیبرالیزه کردن جامعه افغانستان تاکنون بر جمعیتی از شهرهای بزرگ و قشر جوان و تحصیل کرده اثرگذار بوده و در صورت تداوم وضعیت کنونی، بخشهای بیشتری از جامعه را در بر خواهد گرفت. اشتباهات سیاسی رهبران جهادی و از جمله زراندوزی بخشی از آنان از پیشرانهای رویگردانی جامعه افغانستان از اسلامگرایی بوده است. حاشیه امن اسلامگرایی به عنوان یک تفکر چند دههای در افغانستان در معرض تعرض قرار گرفته است و این امر سبب انسجام دوباره اسلامگرایان شده است. تقابل این دو جریان فکری در انتخابات ریاست جمهوری افغانستان، تنازع بقاء اسلامگرایان و رقابت برای کسب قدرت هر دو جریان فکری است.