رفتار شناسی مذاکرات صلح آمریکا - طالبان ظاهری متناقض اما باطنی حساب شده و مرحلهوار را نشان میدهد. به رغم اظهارات متناقض مقامات آمریکایی و طالبان درباره مذاکرات دو طرف، بر اساس برنامهای منظم و از پیش تعیین شده، در افغانستان نظامی برپا میشود که در آن با حضور طالبان، دولتی همسو با حضور سیاسی، امنیتی و اطلاعاتی آمریکا شکل خواهد گرفت. پایه اصلی این استدلال بر این گزاره استوار است که: «اصلاً خروجی در کار نیست» و ادلهای چند در این خصوص میتوان بیان کرد. بر مبنای آنچه ترامپ و سایر مقامات نظامی دولت وی گفتهاند آمریکا بخشی از نیروهای خود را برای مبارزه با تروریسم و حراست از اماکن دیپلماتیک خود در افغانستان حفظ خواهد کرد. معنای خروج نه آن چیزی است که رهبران طالبان به رهروان خود تبلیغ میکنند؛ بلکه ماهیت حضورِ بخشی از نیروهای خارجی در افغانستان تغییر خواهد کرد.
ایران شرقی/
عبدالشکور سالنگی *
رفتار شناسی مذاکرات صلح آمریکا - طالبان ظاهری متناقض و[مسامحتاً] باطنی حساب شده و مرحلهوار را نشان میدهد. سئوال اینجا است که کدام یکی از این دو حالت میتواند محقق و قطعی باشد؟ در امکانسنجی تحلیلی زیر به هر دو مورد پرداخته میشود.
مورد اول اینکه، اگر گیریم ظاهر متناقض درست باشد، طبیعتاً آمریکاییها را میتوان موجودات دیوانهای تصور کرد که منابع خود را هدر داده و وقت خود تلف کردهاند تا بتوانند چیزی را انجام دهند که میتوانند به راحتی آن را انجام دهند. اگر آنچه طالبان [به خصوص در این دو سه روز پس از آغاز دوباره گفتگوهای صلح در دوحه پایتخت قطر] ادعا دارند که مذاکرات صلح فقط و فقط به این منظور است که اشغال پایان یابد و برای تأمین آن یک سرباز آمریکایی یا عمومیتر یک سرباز خارجی در افغانستان باقی نماند؛ که این معنا را میدهد که افغانستان به زمان هجده سال پیش برگردد یعنی اشغالی در کار نباشد و یا حتی این را هم بپذیریم که طالبان پس از امضای توافقنامه با آمریکاییها تا هنگامی به جنگ خود ادامه خواهند داد که تمام مظاهر اشغال هم نابود شود و یا بحث بر سر این باشد که طالبان زمینه خروج امن برای نیروهای آمریکایی را فراهم کند. تمام موارد مزبور دالِ بر این است که آمریکا عزم خود را جزم کرده است تا از افغانستان به گونهای کامل خارج شده و مدیریت اوضاع واحوال این مملکت را به طالبان وانهد که این همان امری را نشان میدهد که در ابتدای این بحث عنوان شد «تلقی از آمریکاییها منحیث موجودات دیوانه». اما اگر احتمال دیوانگی را از آمریکاییها دور داشته باشیم، آنها توانایی این را دارند بدون اینکه از کسی کسب اجازه کنند به راحتی با استفاده از هواپیماهای غولپیکر خود از پایگاهها نظامی پرواز کرده به جایی بروند که از آن آمدهاند؛ چنانچه قبلاً ترامپ گفته بود: «ما از افغانستان نیروهای خود را خارج میکنیم اگر دیدیم که اوضاع دوباره بدتر شد، با هواپیماهای سریعالسیری که در اختیار داریم فوری برمیگردیم» از جانبی دیگر، آمریکا که شوروی نیست که برای خروج فضای امن و یا تضمیناتی از طرف مقابل بگیرد تا در طول میسر مورد آماج قرار نگیرند. آمریکاییها میتوانند به راحتی از افغانستان پرواز کرده و خارج شوند چو قبلاً تقریباً بخش بزرگی از ادوات جنگی زمینی خود را از افغانستان خارج کردهاند. بنابراین چه نیازی به مذاکره نفسگیر برای مصالحه یا عقد تفاهمنامه بر سر چیزهای است که هیچ نیازی به دو کلام سخن هم ندارد. کافی است که خیلی ساده ترامپ یک توئیت با این مضمون بزند: «ما نتوانستیم با این گروه وحشی کنار بیاییم. برای اینکه جنگ مزخرف را پایان دهیم از افغانستان خارج شدیم. از این پس طالبها با ما کاری ندارند و دیگر به گروههای تروریستیای که قصد ضربهزدن به منافع آمریکا را دارند، اجازه از استفاده از خاک افغانستان را نخواهند داد.»
اینکه در فردای خروج آمریکا از افغانستان چه وضعیتی بر این کشور مستولی خواهد شد، از همه محتملتر این است که جنگ داخلیای شبیه دهه نود قرن بیست میلادی خواهد بود. با آن هم طالبان در اظهارات و موضعگیریهای خود مکرراً به این موضوع تأکید کردهاند که به محض اینکه کشور از شر استیلای اشغالگران آمریکایی رها شود، ما (خود آنها و سایر جناحهای افغانی از جمله حکومت موجود) در قالب مذاکرات بینالافغانی مجدداً به تقسیم قدرت و ساختن یک دولت مستقل نائل خواهیم شد. چیزی که حامدکرزی رئیس جمهور پیشین هم به آن باور دارد. اما با توجه به تاریخ رفتار طالبان در مقابل دیگران و وجود کشمکش و جدال بر سر کسب و یا تقسیم قدرت در داخل نظام که همین اکنون جریان دارد (در داخل نظام، جنگی به صورت سرد [چنانچه در قضیه انتخابات آشکارا مشاهده میشود] و در بیرون نظام علیه طالب به صورت گرم]، چنین چیزی اصلاً رقم نخواهد خورد و نمیتواند جنبه عملی داشته باشد. آنچه مبرهن مینماید این است که به مجرد خروج نیروهای خارجی یا واضحتر خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، جنگی «توسط همه علیه همه» در این کشور آغاز خواهد شد. در نتیجه قطع نظر از اینکه آمریکاییها هجده سال سرمایهگذاری برای دولتسازی در افغانستان را به باد فنا خواهند داد، هجده سال زحمت برای احراز موقعیت در قلب بزرگترین خشکی زمین یا تحقق رؤیای بزرگ ژئواستراتژیستهای بزرگی چون برژینسکی و هنری کسینجر را که نقش آینده این کشور در معالات اوراسیایی شدیداً به آن وابسته است، نیز نقش بر آب خواهند کرد. بنابراین، آنچه طالبان سرمستانه تبلیغ میکنند و برخی از مقامات آمریکایی هم به آن تلویحاً اشاره میکنند، اصل ماجرا نیست. زیرا خیلی سادهانگارانه است که قبول کنیم که آمریکا به این راحتی دست از سر افغانستان برمیدارد. در واقع آنچه دو طرف در طول مذاکره فضاسازی میکنند بخشی از تاکتیکهای مذاکرهای است تا زمینه را برای پذیرش معامله آماده کنند.
باوجود این ظاهر متناقض آنچه محتوای اصلی مذاکره آمریکا - طالبان را تشکیل میدهد، یک برنامه منظم و از پیش تعیین شده را نشان میدهد که از طریق آن در افغانستان نظامی برپا میشود که در آن با حضور طالبان، دولتی همسو با حضور سیاسی، امنیتی و اطلاعاتی آمریکا شکل بگیرد. پایه اصلی این استدلال بر این گزاره استوار است که: «اصلاً خروجی در کار نیست.» ادلهای چند در این خصوص وجود دارد: نخست؛ اگر خروج آمریکا از افغانستان به آن شکلی باشد که اتحاد شوروی در اواخر دهه هشتاد قرن بیست میلادی انجام داد، همان چیزی میشود که قبلاً توضیح داده شد. در آن صورت اگر بالفرض آمریکا از هر دو هدف خود (نظامسازی در افغانستان و تسجیل حضور در قلب آسیا) دست بردارد، به طالبان هم چیزی نخواهد رسید؛ چون جنگ همه علیه همه در این کشور همانند گذشته تکرار خواهد شد.
اما مراد از خروج چه میتواند باشد؟ بر مبنای آنچه ترامپ و سایر مقامات نظامی آمریکا گفتهاند که آمریکا بخشی از نیروهای خود را برای مبارزه با داعش و حراست از اماکن دیپلماتیک و سیاسی خود در افغانستان نگه میدارد، چه اینکه زلمی خلیلزاد هم چند روز پیش شکست داعش را در ننگرهار مرهون کمک طالبان خوانده بود، معنای خروج نه آن چیزی است که رهبران طالبان به رهروان خود تبلیغ میکنند؛ بلکه نوعیتِ حضورِ بخشی از نیروهای خارجی در افغانستان تغییر خواهد کرد. دوم، اگر قرار باشد مذاکرات طولانی بر سر کنار آمدن و توافق باشد، طبیعتاً آمریکا هم خواستههایی از طرف مقابل دارد و بزرگترین درخواست آمریکا از طالبان پذیرش حضور آمریکا در افغانستان و همنشینی سرباز آمریکایی با سرباز طالب در یک جغرافیا است. البته در این حالت حضور سرباز آمریکایی نه برای جنگ بلکه به عنوان نگهبان وضعیتِ پسا ادغام طالب در دولت افغانستان است که شاید تعداد آنها بسیار اندک خواهد بود. صرفاً در پایگاههایی مشخص. سوم؛ پس از توافق آمریکا - طالبان، مرحله مهمتری که آغاز خواهد شد، مذاکرات بینالافغانی است. در یک نگاه جامعهشناسانه، متأسفانه آنچه واقعاً به عنوان یک امر بدیهی مینماید این است که مردم افغانستان به تنهایی قادر نخواهند بود که بتوانند از طریق مسالمتآمیز به تقسیم قدرت و ساختن نظامی با ثبات دست بزنند، از این رو دیگران باید در این راه مددکار این مردم باشند که در حال حاضر جز در توان آمریکا دیده نمیشود. و چهارم اینکه؛ اگر گیریم که سربازی هم در کار نباشد یعنی وضعیت چنان باشد که به حضور سربازان آمریکایی نیازی هم نباشد، با آن هم، طالبان ناگزیر هستند که حضور سیاسی، امنیتی و اطلاعاتی آمریکا را در افغانستان تنها و تنها به این دلیل تحمل کنند که هزینههای فوری دولت و دولت آتی با حضور طالبان در افغانستان را آمریکا میپردازد.
با توجه به آنچه مدلل شد، آمریکاییها در یک بازی حسابشده مذاکرات را آغاز کردند، با طرف مقابل به توافقاتی رسیدند و برای پخته شدن آن چند صباحی آن را معلق نگه داشتند و اینک مراحل نهایی از بخش اول آن را را رقم میزنند. بخش دوم که فیالواقع صحنهگردان آن نیز خود آمریکاییها خواهند بود برای باز چینش نیروها در ساختار دولت افغانستان پس از اعلام توافقنامه دوحه آغاز خواهد شد. بنابراین، در حال حاضر و بر اساس آنچه از شرایط افغانستان میبینیم، حضور و نقش آمریکا بخش لاینفک معادلات و معاملات سیاسی و امنیتی در افغانستان خواهد بود که محتملا هر طرفی من جمله طالبان به آن تن خواهد داد.
انتهای مطلب/
*پژوهشگر روابط بینالملل