طی هفتههای اخیر شاهد یک تراکم محسوس در کنشهای امنیتی کشورهای منطقه آسیای مرکزی بودهایم که با صرف نظر از سناریوی اتفاقی بودن، میتوان در پی انگیزهها و محورهای آن بود. نشست گروه کاری وزرای خارجه سازمان پیمان امنیت دستهجمعی پیرامون موضوع افغانستان در دوشنبه (پایتخت تاجیکستان) نخستین مورد از این تحرکات بود. پس از آن، نشست وزرای دفاع کشورهای عضو سازمان کشورهای مستقل مشترک المنافع در باکو برگزار شد. در نهایت، نشست روسای دولتهای عضو سازمان همکاری شانگهای در تاشکند آغاز شد.
ایران شرقی/
نظم امنیتی پس از 11 سپتامبر، در آسیای مرکزی که با بازیگری روسیه از سال 2012 یک ثبات نسبی را در منطقه تجربه کرد، به نظر میرسد به نقطه عطف یک تحول نزدیک میشود. این نقطه عطف را میتوان در تغییر رئوس قدرت کشورهای منطقه و تغییر برخی روندهای بازی امنیتی منطقه در نظر گرفت. اسلامکریماف، رهبر قدرتمندترین کشور منطقه فوت کرده است و میرضیایفِ اصلاحطلب روی کار آمده است؛ هر روز چالشهای جدید بیماری، مرگ و انتقال قدرت در مورد بردیمحمداف منتشر میشود که پیشبینی سرانجام آن غیرممکن است؛ رحمان در صدد دستیابی به یک انتقال قدرت خانوادگی است اما با تزلزلهایی مواجه گردیده و کشورش درگیر تهدیدات جدی امنیتی شده است؛ و نظربایف که انتظار میرفت یک انتقال قدرت ماهرانه و برنامهریزی شده را ترتیب دهد، در حال تماشای پیامدهای سیاسی و اجتماعی طرح هوشمندانهاش است و برای تکمیل آن به نظر میرسد با چالشهایی در مقابل توکایف مواجه شده است.
از تمام این تغییرات مهمتر، میتوان اتمام دوره ریاست جمهوری ولادیمیر پوتین در روسیه و پایان احتمال دکترین امنیتی وی در آسیای مرکزی را انتظار کشید. در کنار این موارد، چین نیز که بازیگر نوظهور امنیتی منطقه شناخته میشود، شاید در صدد تغییر الگوهای سنتی بازی مسکو در منطقه برای تامین منافع خود باشد. همه اینها منطقه را به بازتعریف الگوی امنیتی فعلی و بهروزآوری آن رهنمون میسازد. با این حال، بروز هر تهدید قابل توجهی در این بازه انتقالی، میتواند روند الگویابی امنیتی منطقه را به یک وضعیت «مبهم» رهنمون سازد. همچنان مشخص نیست ایالات متحده یک «نظم روسی» دیگر با سهمی محدود برای واشنگتن را در منطقه ترجیح میدهد، یا ممکن است وضعیت «مبهم» مذکور برایش مطلوب باشد.
در همین حال طی هفتههای اخیر شاهد یک تراکم محسوس در کنشهای امنیتی کشورهای منطقه آسیای مرکزی بودهایم که با صرف نظر از سناریوی اتفاقی بودن، میتوان در پی انگیزهها و محورهای آن بود. نشست گروه کاری وزرای خارجه سازمان پیمان امنیت دستهجمعی پیرامون موضوع افغانستان در دوشنبه (پایتخت تاجیکستان) نخستین مورد از این تحرکات بود. علاوه بر وزرای امور خارجه کشورهای عضو سازمان پیمان امنیت دستهجمعی، نماینده ویژه افغانستان، نمایندگان مرکز منطقهای سازمان ملل در زمینه دیپلماسی پیشگیرانه آسیای مرکزی، و نیز کمیته اجرایی ساختار ضدتروریسم سازمان همکاری شانگهای نیز در این نشست حضور داشتند.
پس از آن، نشست وزرای دفاع کشورهای عضو سازمان کشورهای مستقل مشترک المنافع در باکو برگزار شد. در این نشست نیز توافقاتی دو و چندجانبه میان وزرای دفاع کشورهای منطقه برگزار شد. در نهایت اما چند روز بعد، نشست روسای دولتهای عضو سازمان همکاری شانگهای در تاشکند آغاز شد. نکته جالب توجه در نشست حضور رشید مرداف، وزیر امور خارجه ترکمنستان در این نشست بود. این در حالی است که ترکمنستان در سازمان همکاری شانگهای، نه عضو ناظر و نه حتی دیالوگ پارتنر است. این حضور میتواند نشان از اهمیت نشست مذکور در منطقه باشد. اما در حاشیه آن نشست، نشست مهمتری با ابعاد امنیتی پررنگتر برگزار شد که جلسه گروه کاری وزرای دفاع کشورهای عضو بود. برخی کشورها در سطح وزرای دفاع و برخی نیز در سطح فرماندهان نیروهای مسلح در این نشست شرکت کرده بودند. اعمال برخی اصلاحات در زمینه رزمایشهای این سازمان با هدف مشارکت توامان هند و پاکستان در این رزمایشها انجام گرفت و برای انجام یک رزمایش مشترک در سال 2020 نیز توافق شد. پس از آن نیز متعاقب نشست روسای دولت و وزرای دفاع، جلسه ساختارهای مبارزه با تروریسم شانگهای در تاشکند برگزار شد.
تمامی تحولات فوق در یک فاصله دو هفتهای در حالی اتفاق افتاد که در سطوح دوجانبه نیز تحولات چشمگیری در دست وقوع بود. در همین بازه، روسیه یک محموله 5 میلیون دلاری که عمدتا شامل ایستگاههای راداری و خودروهای زرهی شناسایی بودند به تاجیکستان ارائه کرد. در همین راستا، یک سامانه ضدهوایی برد بلند اس-300 پیاس نیز توسط قوای نظامی روسیه در جنوب تاجیکستان مستقر شد.
این در حالی است که در همین بازه، نیکولای پاتروشف، دبیر شورای امنیت فدراسیون روسیه نیز سفری را به دو کشور تاجیکستان و ازبکستان ترتیب داد و دیدارهایی با مقامات عالیرتبه این کشورها برگزار نمود. در کنار این موضوع، شاهد آن بودیم که در تاجیکستان نیز شماری از تغییرات در ساختار دستگاههای امنیتی از جمله کمیته دولتی امنیت ملی و وزارت کشور صورت گرفت. مهمترینِ این تغییرات، انتصاب فرهاد کاملزاده، رئیس پیشین کمیته امنیت غذایی این کشور، به عنوان معاون اول یتیماف، رئیس کمیته امنیت ملی این کشور بود. در همین راستا اما، پوتین میخائیل شوودکوی، نماینده ویژه خود را به قرقیزستان فرستاده بود و دیداری با سورانبای جینبیکاف ترتیب داد.
در سوی دیگر ماجرا نیز شاهد آن بودیم که یک پاسگاه مرزی با ماموریت ویژه شناسایی عبور و مرورهای مرزی و گشتزنی در شهرطوس ولایت ختلان در جنوب تاجیکستان (در مجاورت مرزهای افغانستان)، که بودجه و تجهیزات آن توسط ایالات متحده تامین شده بود، با حضور جان گینکل، کاردار ایالات متحده و ژنرال عبدالستار شاهیان، معاون فرمانده نیروهای مرزبانی تاجیکستان افتتاح گردید. در همین زمان، ویلیام موزر، سفیر ایالات متحده در نورسلطان نیز با معاون نخستوزیر قزاقستان دیدار کرد. در کنار این موارد، ترکیه نیز دو قرارداد نظامی قابل توجه با قرقیزستان در حوزه مسائل دفاعی به امضا رساند. قرارداد نخست به ارزش 17 میلیون دلار بابت تامین تجهیزات نظامی بود. قرارداد دوم نیز به ارزش 1.4 میلیون دلار پیرامون آموزش نیروهای نظامی قرقیز توسط مستشاران نظامی ترکیه به امضا رسید.
اگرچه ممکن است در نگاه نخست چنین رویدادهای سیاسی و امنیتی در منطقه عادی و طبیعی به نظر برسد، اما میتوان از حجم و تراکم رویدادها به نتایج دیگری نیز دست یافت. در آسیای مرکزی معمولا تراکم اخبار و رویدادهای امنیتی که در رسانهها مطرح میشوند کم است و عمده توافقات و رویدادها معمولا در پشت پرده و در قالب پوششهای معمول صورت میگیرند. از این منظر، چنین تراکمی از رویدادهای امنیتی در یک بازه کمتر از 2 هفتهای، میتواند مبین یک تحولِ امنیتی در منطقه باشد. با مشاهده تراکم بیشتر رویدادهای امنیتی روسمحور، میتوان یک برداشت منطقی را ظهور یک تهدید مشترک در منطقه و یا حداقل پیشفرض وقوع چنین تهدیدی در نظر گرفت. با تفسیر محتوا و چارچوبهای رویدادهای فوق الذکر نیز میتوان محور کلیدی تمامی موارد را همگرایی امنیتی بیشتر برای مقابله با تهدید احتمالی مذکور در نظر گرفت.
اگرچه نوع، ماهیت و سطح تهدید همچنان مشخص نیست و ممکن است همچنان نیز بالقوه باشد، اما سطح آمادگی و واکنش منطقهای با محوریت روسیه به این موضوع میتواند نشانگر شواهدی از «فهمِ روسی این تهدید» در سطح منطقه باشد. بدین ترتیب از برایند رویدادهای مذکور میتوان به سادگی پیشبینی کرد ماهیت تهدید مذکور از نوع «نامتقارن» و احتمالا در قالب گروههای تروریستی است. برگزاری رزمایشهای مشترک، هماهنگی بیشتر نهادهای ضدتروریستی، ارائه تجهیزات شناسایی و آموزش پرسنل نظامی و مذاکرات صورت گرفته در رویدادهای فوقالذکر همگی نشان از این موضوع دارند. با این حال نکته دیگری که در کنار این موضوع جلب توجه میکند، احتمال پشتیبانی کلاسیک از تهدید مذکور است. شاید مهمترین نشانه این رویکرد را بتوان استقرار سامانه اس-300 روسیه در جنوب تاجیکستان در نظر گرفت. یک سامانه پدافندی ضدهوایی و بردبلند که ماموریت اصلی آن در نبردهای کلاسیک تعریف میشود.
متقارن شدن این شواهد درست مدت کوتاهی پس از انتشار خبر هلاکت ابوبکر البغدادی توسط ایالات متحده آمریکا که تداعی کننده تجربیات پیشین پیرامون القاعده است، نخستین سناریویی است که میتواند به ذهن متبادر شود. همانطور که پیش از این نیز شواهدی مبنی بر حضورد داعش در شمال افغانستان وجود داشت، مرگ بغدادی میتواند نقطه عطف انتقال منافع استراتژیک این گروه تروریستی به منطقه جدید باشد. منطقهای که سطح تجربه و آمادگی بسیار کمتری در مقایسه با جنوب غرب آسیا داشته و میتواند به میزان قابل توجهی منافع جدید ایالات متحده را تامین کند. نوع آمادگی منطقهای در آسیای مرکزی برای مقابله با تهدید مذکور نیز مشخصا برگرفته از تجربه روسها در سوریه است. زمانی که در زمین با گروههای تروریستی و در آسمان با پشتیبانی استراتژیک آنها توسط نیروی هوایی ایالات متحده و متحدین منطقهایاش مقابله میشد.
همچنین باید اشاره داشت شمال افغانستان مجاورت مناسبی با کانونهای بالقوه افراطگرایی در منطقه جنوب و مرکز آسیا نظیر جمهوریهای جنوبی آسیای مرکزی، مناطق اویغورنشین چین و حتی جامو و کشمیر دارد که تسری بحران به این مناطق مجاور با سهولت بیشتری میتواند صورت بگیرد. در همه موارد نیز منافع استراتژیکی میتوان برای ایالات متحده تعریف کرد. افزایش فعالیتهای داعش در شمال افغانستان به عنوان نقطه کانونی این بحران میتواند هزینههای هنگفت امنیتی بر دوش روسیه، چین و حتی هندوستان بگذارد. از سوی دیگر، بسیاری از ابرپروژههای اقتصادی بینالمللی و منطقهای این بازیگران نیز به واسطه چنین بحرانی میتواند متوقف شده و زمینه بازگشت به برنامههای سنتی غربمحور را فراهم آورد. این هزینهها در نبرد بینالمللی ایالات متحده میتواند بسیار تاثیرگذار بوده و رقبای بالقوه جهانی هژمونی آمریکایی را به میزان قابل توجهی تضعیف کند.
با این حال، پاسخ روسیه و چین به نطفه اولیه شکلگیری کانونهای بحران در افغانستان که تحت نفوذِ ایالات متحده است، میتواند در آینده نزدیک بسیار تعیینکننده باشد. همچنین هنوز نمیتوان با قاطعیت اظهار داشت که در استراتژی اتصال آسیای مرکزی و جنوبی که سالهاست توسط ایالات متحده پیگیری میشود، گزینه مسالمتآمیز اولویت دارد یا نسخههای غیرمسالمتآمیز نیز در دستور کار است. بهرحال شاید بخشی از تحولات آتی نیز به انتخابات ریاستجمهوری آمریکا مرتبط باشد. انتخاباتی که انگیزه و سرمنشاء آغاز جنگهای برونمرزی توسط این کشور بودهاند.
اگرچه همچنان نمیتوان با قاطعیت نظر داد که چه نوع تهدید امنیتی در حال شکلگیری است و آیا صرفا یک پیشفرض از تهدید در اذهان مهرههای کلیدی امنیت منطقهای شکلگرفته یا تهدیدی مبتنی بر واقعیت وجود دارد و در مرحله بعد نیز ماهیت و سطح تهدیدِ مذکور مشخص نیست. با این وجود، منطقِ سیاست و امنیت حکم میکند در شرایطی که شواهدِ اولیه یک تهدیدِ امنیتی وجود دارد، بهترین و بدترین سناریوها از قبل پیشبینی شده و آمادگی لازم برای هر کدام تدبیر شود. در این شرایط، رصد دقیق تحولات، بررسی سیر تکاملی یا تعاملی رویدادهای سیاسی و امنیتی و حساسیت نسبت به تغییرات رفتاری در بازیگران، میتواند گزینههای بهتری را در صورت وقوع هر اتفاقی در اختیار جمهوری اسلامی ایران قرار دهد. در انتها باید اشاره داشت این تهدید مشترک در امنیت منطقهای آسیای مرکزی، بسته به سطح و ماهیت آن میتواند هم یک تهدید با قابلیت تسری به منافع جمهوری اسلامی تلقی شده و هم یک فرصت برای توسعه همگرایی و دسترسی به برخی اهداف سیاست خارجی در نظر گرفته شود؛ چگونگی بهرهبرداری از این فرصت یا مقابله با این تهدید احتمالی، بیش از هر چیز به درک درست از مساله و عمل به هنگام ، بستگی دارد.
انتهای مطلب/