ایران شرقی/
امید رحیمی*
مقدمه
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال جمهوریهای آسیای مرکزی شاید هیچ کشوری را به اندازه ایالات متحده هیجانزده نکرده باشد. واشنگتن که مدتها برای منابع انرژی و ژئوپلیتیک افسانهای منطقه برنامهریزی کرده بود، خود را به یکباره با یک میدان کارزار کمرمق و البته نسبتا باز مواجه دید. با این حال شرایط آن گونه که آمریکا انتظار داشت پیش نرفت و روسیه به زودی از اوایل قرن بیست و یکم بازگشت خود را به منطقه کلید زد. اگرچه در این دوره همه از بازی بزرگ جدید، این بار میان روسیه و آمریکا سخن میگفتند، حدودا یک دهه بعد با آغاز موج بازیگریِ فعالِ چین در منطقه، این ایده نیز رنگ باخت. همین مساله ایالات متحده آمریکا را با چالشهایی جدی مواجه کرد. در مقاله حاضر، به بهانه حضور «دیوید هیل»، معاون سیاسی وزیر خارجه و دیپلمات امنیتیِ باتجربه آمریکایی در منطقه، نگاهی به نحوه مقابله واشنگتن با این چالشها و استراتژی احتمالی پیشرو برای این رقابت میپردازیم.
سفر دیپلمات امنیتی آمریکا به آسیای مرکزی
طی هفتههای گذشته، دیوید هیل، معاون سیاسی وزیر امور خارجه ایالات متحده آمریکا در راس یک هیات سیاسی به کشورهای ازبکستان و قزاقستان سفر کرد. وی در این سفر با مقامات عالیرتبه دو کشور، از جمله روسای جمهور، نخستوزیران و وزرای امور خارجه دیدار کرد. در قزاقستان وی ضمن دیدار با «توکایف»، پیرامون مسائل افغانستان و نیز توسعه مشارکت راهبردی دو کشور گفتوگو کرد. برقراری خط تلفنی مستقیم میان روسای جمهور قزاقستان و آمریکا نیز نکته دیگری بود که بنا به درخواست توکایف در این دیدارها مطرح شد. در دیدار با «شوکت میرضیایف» نیز مجددا مسائل افغانستان مورد تاکید قرار گرفت و معاون سیاسی وزیر امور خارجه آمریکا بر توسعه روابط راهبردی میان تاشکند و واشنگتن تاکید کرد.
با این حال برگزاری نشست مشترک با وزرای خارجه کشورهای آسیای مرکزی تحت قالب C5+1 مهمترین برنامه هیل برای این سفر دو روزه عنوان شده بود. این نشست روز 21 آگوست در شهر نورسلطان برگزار گردید. بحث و تبادل نظر پیرامون مسائل افغانستان و توسعه همکاریهای منطقهای با محوریت آمریکا در حوزههایی نظیر چالشهای امنیتی، انرژی، ترانزیت و مناسبات اقتصادی از جمله محورهای مطرح شده در این نشست بود.
با این حال، آنچه شاید بیش از دیگر موارد در این زمینه جلب توجه کند، نگاه به سوابق دیوید هیل، معاون سیاسی وزیر امور خارجه آمریکا برای این دیدارهاست. وی که جزو باتجربهترین دیپلماتهای آمریکایی است، سوابق و تجربیاتی در حساسترین حوزههای سیاست خارجی ایالات متحده داشته است. مدیریت امور فلسطین و اسرائیل (2003-2001)، سفیر آمریکا در اردن (2008-2005)، معاون دستیار وزیر امور خارجه در امور اسرائیل و مصر (2009-2008)، معاون سفیر ویژه منطقهای آمریکا (2011-2009)، سفیر ویژه صلح در خاورمیانه (2013-2011)، سفیر آمریکا در لبنان (2015-2013) و در نهایت سفارت آمریکا در پاکستان در بازه سالهای 2015 تا 2018 از مسئولیتهای وی بوده است. همین سوابق نشانگر نقش ویژه او در بازیهای امنیتی و ژئوپلیتیک حساس ایالات متحده در خاورمیانه، در قریب به 20 سال پایانی فعالیتهای دیپلماتیک وی است.
چالشهای آمریکا در آسیای مرکزی
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، در یک فضای هیجانی، تحلیلگران آمریکایی یک روند سریع حاکم شدن ارزشهای لیبرال دموکراسی و به عبارت دیگر، فروپاشی نظام فرهنگی و اجتماعی شرق و جایگزینی آن با نسخه غربی را در آسیای مرکزی، همراه با نسخههای اسماً دموکراتیکِ سیاسی به جای ساختار کمونیستی سابق، انتظار داشتند. با این حال، گذر زمان و باقی ماندن نخبگان سابقِ حزب کمونیست در قدرت نشان از آن داشت که ریشههای مسکو همچنان در آسیای مرکزی وجود دارد. از همین رو، نخستین چالش واشنگتن برای تغییر الگوهای سیاسی و اجتماعی در منطقه با استفاده از «مدلِ جذابِ آمریکایی» آغاز شد. با این حال هر چه زمان بیشتری گذشت، شاهد رکود در نظامهای سیاسیِ اقتدارگرای بسته در آسیای مرکزی بودیم که تداعیگر شورویهایِ کوچکتری بود.
همزمان با این موضوع، ایالات متحده مزیت نسبی خود در حوزه امنیتی و نظامی را نیز در قالب تحولات پس از 11 سپتامبر 2001 و حمله به افغانستان با حضور مستقیم در آسیای مرکزی؛ به کار گرفت. اگرچه دستیابی به چند پایگاه نظامی در منطقه و برقراری پیوندهای نظامی با قوای مسلح کشورهای آسیای مرکزی یک دستاورد تاریخی برای واشنگتن به حساب میآمد، اما با خروج تدریجی آمریکاییها از این حوزه تا سال 2014 (عدم تمدید قرارداد پایگاه هوایی ماناس) و همزمان با آن، تقویت حضور نظامی و امنیتی روسیه و تقویت چارچوبهای امنیتی منطقهای، این تاکتیک نیز کارکرد خود را به مرور از دست داد.
در کنار این تاکتیکها، رویکرد بهرهگیری از جوامع مدنی و نخبگانِ غربگرای جذب شده در تاکتیک نخست برای «نفوذ» در قالب انقلابهای رنگی و تغییرات سیاسی رادیکال در پیش گرفته شد. با این حال، روی کار آمدن باقیاف و آتامبایف در قرقیزستان، پاسخ خشن کریماف، و رویکردهای بسیار محافظهکارانه رحمان و نظربایف که موجب نزدیکی بیشتر آنها به مسکو شد، این تاکتیک ایالات متحده را نیز با شکست مواجه کرد. امروز نیز با اظهار نوعی پشیمانی از این تاکتیک، آمریکاییها بارها بر ضرورت حفظ ثبات در ازبکستان به عنوان یک الگوی جدید سیاسی، در خلال اصلاحات تحمیلی تاکید کردهاند.
در نهایت، مزیتهای اقتصادی ایالات متحده، در قالب ارائه کمکهای مختلف به این کشورها و سرمایهگذاری در حوزههای گوناگون، شاید در قالب نسخه به روز شده طرح مارشال، نیز مورد آزمون قرار گرفته است. اگرچه انتظار میرفت در بلندمدت با بازگشت سرمایه و سرمایهگذاری مجدد، آمریکاییها در مقابلِ رقیب ضعیفِ خود روسیه، به یک سلطه اقتصادی در این کشورها دست یابند، اما ظهور چین تمام این معادلات را نیز بر هم زد. از سال 2008 که روند فزاینده نفوذ اقتصادی چین در منطقه آغاز شد، به مرور زمان مزیت اقتصادی ایالات متحده نیز کمرنگتر شد و امروز دیگر واشنگتن را شاید به سختی بتوان رقیب پکن در نظر گرفت. حتی به رغم موفقیتهای نسبی در حوزه انرژی، در قالب پروژههایی مانند تاپی، باز هم شاهد آن هستیم که روی کاغذ و با بررسی ارقام، واشنگتن همچنان از مزیت نسبی در منطقه برخوردار نیست.
آیا آمریکا در صدد بازی با ژئوپلیتیک منطقه است؟
با عدم توفق تاکتیکهای پیشین، تنها گزینه باقی مانده برای ایالات متحده آمریکا در آسیای مرکزی «ژئوپلیتیک» است. افغانستان اصلیترین مزیت نسبی واشنگتن در این بازی است. این ایده تا کنون بر مبنای مدل مسالمتآمیز و بلندمدت پیوند میان آسیای مرکزی و جنوبی است. در این راستا، طی یک برنامه بلندمدت و ایجاد جریانهای پویای ترانزیت، انرژی، تجارت و البته امنیت، ایالات متحده میتواند ابزارهای کارآمدتری در این زمینه داشته باشد. مذاکرات صلح افغانستان با میانجیگری بازیگرِ نوظهور آسیای مرکزی (ازبکستان)، برنامههای توسعهای در افغانستان با مشارکت کشورهای منطقه (حتی ترکمنستان)، طرحهای انتقال انرژی نظیر تاپی و کاسا-1000، کریدورهای ترانزیتی نظیر راه لاجورد و همچنین چارچوبهای سیاسی نظیر C5+1 که معمولا با حضور نماینده افغانستان برگزار میشود، همگی نشانههایی از این راهبرد است.
با این حال در صورت عدم موفقیت در این پروژه، ممکن است آمریکاییها به سراغ گزینههای غیرمسالمتآمیز نیز بروند. ایجاد یک بحران فراگیر در مناطق جنوبی آسیای مرکزی با محوریت افغانستان و شیفت تحولات ژئوپلیتیکی جنوب غرب آسیا (با نزدیک شدن بحران سوریه به نقطه پایانی) به مناطق امنِ شرق و شمال شرق ایران (و البته جنوب روسیه و چین)، گزینه نهایی پیشروی واشنگتن به نظر میرسد. آغاز چنین بازی خطرناکی میتواند منجر به بر هم زدن زمین بازی چین و روسیه در آسیای مرکزی باشد که آمریکا در آن غایب است. افزایش حضور گروههای شبه نظامی در شمال افغانستان، ادعای آمریکاییها برای خروج نظامیان خود از افغانستان، گمانهزنیها در خصوص واگذاری بخشی از امنیت مناطق جنوبی آسیای مرکزی به بازیگران منطقهای نظیر ازبکستان و شماری از تحولات درونی افغانستان را میتوان نشانههایی برای این آلترناتیو در نظر گرفت.
جمعبندی
آن طور که مشخص است، ایالات متحده همچنان امیدوار به بروز اتفاقات خوشایندی همچون ازبکستان در منطقه است. توکایف نیز برای آمریکاییها همچنان به عنوان یک مهره سوخته و وابسته به روسیه محسوب نمیشود. در این چارچوب به نظر میرسد ایالات متحده در نظر داشته باشد ضمن الگوسازی از ازبکستان به عنوان یک نمونه سیاسی موفق غربی، پروژه ایجاد تنش میان توکایف و نظربایف را در پیش گرفته و با تعمیق این گسل، نزدیکی بیش از پیش توکایف به خود را نیز رقم بزنند. در این صورت، بازی ژئوپلیتیک با اولویت کمتری پیگیری شده و در سطح سیاسی شاهد ارتقاء جایگاه آمریکا در منطقه خواهیم بود. پایان دوره ریاستجمهوری ولادیمیر پوتین در روسیه و آینده رهبری سیاسی مسکو، عنصری تعیین کننده در این زمینه به شمار میرود که احتمالا تصمیم نهایی ایالات متحده به این زمان موکول خواهد شد. با این حال، تحلیل رفتاری سیاستهای آمریکا در منطقه این ضرورت را بیش از پیش مطرح میسازد که میبایست فاکتور «ژئوپلیتیک» را به ویژه در منطقه پیوندی شمال افغانستان، بیش از پیش جدی گرفت و برای بدترین سناریوی ممکن آماده بود.
* پژوهشگر موسسه مطالعات ایران شرقی
انتهای مطلب/