چکیده
صعود مسالمتآمیز جمهوری خلق چین از دهه 80 میلادی و تبدیل شدن این کشور به یکی از بازیگران تأثیرگذار در معادلات منطقهای و بینالمللی از یک سو و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در دهه 90 میلادی و استقلال یافتن بخش عظیمی از مناطق این کشور از سوی دیگر، زمینه مساعدی را برای بازتعریف منافع ملی چین در منطقه آسیای مرکزی به عنوان دومین اقتصاد بزرگ دنیا فراهم کرده است. از آنجا که آسیای مرکزی یکی از مناطق تحت نفوذ چین در ابعاد مختلف تاریخی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی است و پیوندهای ریشهداری میان جمهوریهای منطقه و چین برقرار است، در دوران جدید نیز، اهدافی مانند جلوگیری از خلاء قدرت، حفظ انسجام ملی، حفظ صلح و سکولاریسم، سرمایهگذاری و امنیت انرژی مورد توجه سیاستمداران پکن بوده است. جمهوریهای پنجگانه آسیای مرکزی نیز در دوران پسا شوروی دچار مشکلات متعددی از جمله بیثباتی سیاسی، تهدیدات تروریستی و جنبشهای اسلامی افراطی، اختلافات ارضی، درگیریهای قومی، جداییطلبی، اقتصادهای تک محصولی و وابسته، قاچاق مواد مخدر و جنایات سازمان یافته هستند که این تهدیدات بستر مناسبی را برای نزدیکی هر چه بیشتر این کشورها به چین فراهم کرده است.
بر این اساس نوشتار حاضر میکوشد با استفاده از نظریه واقعگرایی؛ اقدامات چین در منطقه آسیای مرکزی را بررسی کرده و نقش عوامل تاثیرگذار اقتصادی و امنیتی را در مناسبات میان پکن و آسیای مرکزی مورد کاوش قرار دهد.
مقدمه
نظام بینالملل با پایان جنگ سرد دستخوش تغییر و تحولات متعددی در ابعاد مختلف شده است. از مهمترین این تغییرات فروپاشی نظام دو قطبی به رهبری شوروی و آمریکا به عنوان رهبران بلوک کمونیست و سرمایهداری است. از پیامدهای این دگرگونی ورود بازیگران جدید به عرصه تعاملات منطقهای و بینالمللی است. از جمله بازیگرانی که از دهه 80 میلادی، با توجه به رشد روزافزون، توجه بسیاری از تحلیلگران و سیاستمداران را به خود جلب کرده جمهوری خلق چین است. رشد اقتصادی پایدار و افزایش اعتبار بینالمللی این کشور از جمله دلایل مهم این توجه است. چین با استفاده از ظرفیتهای داخلی و فرصتی که تحولات بینالمللی در اختیار آن قرار داد، توانست خود را به عنوان یکی از بازیگران مهم و تاثیرگذار در عرصه منطقهای و بینالمللی معرفی کند(کرمی وعزیزی،1392: 136). در همین راستا رهبران پکن تلاش کردند تا از خلاء قدرت در آسیای مرکزی استفاده کرده و روابط خود را با این منطقه در ابعاد مختلف گسترش دهند. چین و آسیای مرکزی از نظر جغرافیایی دارای 3297 هزار کیلومتر مرز مشترک(قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان) هستند که این همجواری جغرافیایی و نیاز روزافزون چین به ظرفیتهای آسیای مرکزی به عنوان " قلب آسیای باستان " موجب شکلگیری روابط راهبردی با این کشورها شده است (Aydin, 2000: 33). نقطه شروع تغییر نگاه چین به منطقه آسیای مرکزی به نیمه دوم دهه 1990م. باز میگردد و عواملی همچون اقدامات جداییطلبانه ترکان منطقه سینکیانگ و ارتباط این گروه با اقوام ترک آسیای مرکزی، تحرکات احزاب و گروههای افراطی منطقه آسیای مرکزی، ظهور طالبان در افغانستان و حمله آمریکا به این کشور، استقرار نیروهای آمریکایی و چند ملیتی در افغانستان، در این تغییر راهبرد، نقش به سزایی داشته است. همچنین مزایای متقابل اقتصادی چین و آسیای مرکزی نیز غیر قابل انکار است. برای سیاستمداران پکن دستیابی به منابع انرژی و بازار آسیای مرکزی با جمعیتی بالغ بر 70 میلیون نفر از مهمترین اولویتهای منطقهای است(کوزهگر کالجی،1394: 75). از سوی دیگر با تاسیس جمهوریهای آسیای مرکزی و ناتوانی این کشورها در مقابله با مشکلات متعدد، از جمله ضعف در مدیریت فرایند دولت-ملتسازی، جنگ داخلی(تاجیکستان)، اختلافات مرزی(قرقیزستان و ازبکستان) و رقابت قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای بستر لازم برای حضور و نفوذ بازیگران منطقهای و فرامنطقهای ایجاد شده است(کولایی،1385: 35). بنابراین، پژوهش حاضر با در نظر گرفتن تعاملات چین با منطقه آسیای مرکزی در ابعاد سیاسی- امنیتی، اقتصادی و فرهنگی، این روند را با توجه به نظریه واقعگرایی و دو مفهوم «مدیریت ناامنی» و «جامعهپذیری و رقابت» مورد بررسی و مداقه قرار میدهد در نتیجه از منظر واقعگرایی، این اقدامات در راستای تأمین امنیت چین به عنوان یک بازیگر عقلانی، منفعت طلب و امنیتجو تفسیر و معنا میشود. مدیریت ناامنی: این مفهوم به معنی کاهش میزان ناامنی از طریق افزایش توانمندی و ظرفیت هر یک از بازیگران در برابر انواع تهدیدات امنیتی و کاربست ابزارهای مناسب برای مواجهه موفق با اقدامات ضد امنیتی بازیگران متخاصم است. در این نوع مدیریت از ابزارهایی مانند اتحاد و ائتلافهای نظامی، ایجاد توازن قدرت، بازدارندگی و اعتمادسازی متقابل استفاده میشود( عبدا...خانی،1389: 91-89). بر این اساس دولت چین به عنوان یک بازیگر عقلانی برای مدیریت ناامنی در مرزهای غربی خود اقداماتی مانند عقد قراردادهای نظامی و امنیتی با کشورهای منطقه، کمکهای اقتصادی و سرمایهگذاری با هدف اعتمادسازی را انجام داده است. جامعهپذیری و رقابت: کنت والتز معتقد است فشارهای ساختاری باعث ایجاد محدودیتهایی در رفتار بازیگران شده و نوعی مشابهت رفتاری را در عرصه روابط بینالملل بوجود میآورد. از نظر والتز این مشابهت رفتاری حاصل دو فرایند مرتبط جامعهپذیری و رقابت صورت میگیرد. به این معنا که دولتها به تدریج با توجه به پاداشها و مجازاتهایی که در برابر اقدامات خود در نظام بینالملل دریافت میکنند برای داشتن قدرت رقابت با دیگران ناگزیر به ارائه رفتار مناسب از خود هستند که این موضوع مشابهت رفتاری در بین بازیگران را به وجود میآورد(Waltz,1979:76).
گفتار نخست: چارچوب نظری
تحولات دهه 1990م. بستر مناسبی را برای مطالعه مناطق مختلف و روندهای منطقهگرایی با استفاده از تئوریهای روابط بینالملل به وجود آورده تا پژوهشگران با توجه به ابزارهای نظری به واکاوی فرایندهای مختلف منطقهای در نقاط مختلف جهان بپردازند و در عرصه روابط بینالملل نیز دولتها تلاش خود را برای مقابله با مناقشات خشونتآمیز و برقراری نظم و امنیت از طریق ترتیبات منطقهای و اتخاذ روندهای منطقهگرایانه به کار میگیرند چرا که در تعاملات بینالمللی کشورهای قدرتمند و بانفوذ حاضر به پذیرش هزینههای مدیریت منازعات و برقراری نظم نیستند(لیک و مورگان، 1392 :20).
بر این اساس منطقه را میتوان بر اساس الگوهای روابط و تعاملات در داخل یک ناحیه جغرافیایی در نظر گرفت که از درجهای از نظم، ترتیب و انسجام برخودار است؛ به طوری که تغییر در یک منطقه بر نقاط دیگر نیز اثر میگذارد؛ مناطق همچنین به لحاظ درجه و میزان انزوا از سیستم بینالمللی، الگوهاي همکاری و منازعه، سطح و میزان توسعه یافتگی، ماهیت نظامهاي سیاسی، مکانیسمهای امنیتزا داراي تفاوتهایی هستند. منطقهگرایی نیز به عنوان یک فرایند به گسترش قابل ملاحظه همکاریهای سیاسی و اقتصادی میان دولتها و سایر بازیگران در نواحی جغرافیایی خاصی اشارت دارد(همان، 1392: 29-30).
واقعگرایی، به عنوان یکی از مهمترین نظریههاي روابط بینالملل در دوران بعد از جنگ جهانی دوم، سهم بسیار مهمی در درک بهتر از تحولات داشته است. دولتمحوری و تأکید بر دولتها به عنوان کنشگران عقلانی، منفعتطلب و امنیتجو، ارائه مکانیسمهای توازن قدرت و بازدارندگی به عنوان مهمترین شیوه حفظ نظم و ثبات در سطوح مختلف منطقهای و بینالمللی، تأکید بر اصل بقا، جدایی اخلاق از سیاست و تأکید بر امنیت فیزیکی دولت از ویژگیهای اصلی این رویکرد است(مشیرزاده،1385).
از نظر "ویلیام ولفرز" نظریه واقعگرایی دارای سه مفروض اصلی در مورد کارکرد نظام بینالملل است: گروهگرایی، خودپرستی و قدرت محوری. امروزه مهمترین گروههای بشری دولت-ملتها هستند و مهمترین منبع انسجام درونگروهی ملیگرایی است. خودپرستی نیز که از ماهیت انسان سرچشمه میگیرد راهنمای رفتار جمعی است و در نهایت قدرت به عنوان عنصر اصلی و بنیادین سیاست محسوب میشود(Wohlforth, 2008:32).
مفهوم امنیت یکی از مفاهیم کلیدی در نظریههای واقعگراست. بر این اساس سرشت آنارشیک نظام بینالملل و نبود اقتدار برتر برای برقراری نظم از یک سو و تمایل دولتها برای کسب قدرت بیشتر و عدم اعتماد نسبت به اهداف و نیات دیگر کشورها از سوی دیگر، امنیت را به عنوان یک کالای کمیاب معرفی کرده و بسترساز ایجاد معمای امنیت میشود و بازیگران را وارد یک رقابت بیپایان برای کسب و افزایش قدرت میکند(Waltz,1979).
از نگاه واقعگرایی، منطقهگرایی دارای دو دلیل عمده است. نخست: این فرایند محصول دغدغههای مشترک کشورهای یک منطقه در پاسخ به نیازهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی است و دوم: در برخی از موارد منطقهگرایی حاصل مداخله بازیگران فرامنطقهای با هدف دستیابی به منافع مختلف و اثرگذاری مستمر در یک ناحیه جغرافیای است و در این مناطق بازیگران با حفظ ویژگیهای نظام بینالملل (ساختار آنارشیک) به دنبال به حداکثر رساندن منافع منطقهای خود در رقابت با دیگران هستند.(Cini, 2003: 95) توسعه منطقهگرایی نیز رابطه نزدیکی با اهداف بازیگران در راستای بقا و افزایش قدرت دارد و ممکن است توزیع قدرت و آرایش جدید نیروها در یک منطقه جغرافیایی فرصت مناسبی را برای همکاری میان دولتها ایجاد کند؛ این همکاری به صورت توافقات سیاسی، امنیتی، اقتصادی و مبادلات فرهنگی بین بازیگران منطقهای و فرامنطقهای و از طریق نهادسازی منطقهای تحقق مییابد و به منظور موازنهسازی با کشور و یا گروهی از کشورها در درون و یا خارج منطقه ایجاد میشود. از منظر واقعگرایی منطقهگرایی در ابعاد سیاسی و امنیتی دارای پیامدهای عمیقتری است و بعد اقتصادی همواره بسترساز افزایش ظرفیت کشورها در همکارهای سیاسی و امنیتی استGilpin, 1987; Buzan,) 1991).
گفتاردوم: سیر تاریخی روابط چین و آسیای مرکزی
تعاملات و ارتباطات امپراطوری چین با سرزمینهای غربی از هزاران سال پیش تا کنون و قبل از تشکیل ساختارهای دولتی و هویتی و حتی قبل از نفوذ روسیه وجود داشته است. چینیها قبایل صحرانورد و چادرنشین منطقه آسیای مرکزی را به عنوان «بربر» میشناختند و همواره جلوگیری از نفوذ این قبایل به سرزمین اصلی چین، از دغدغههای اصلی حاکمان سرزمین اژدها بوده است اما با وجود این جاده ابریشم به عنوان شاهراه تجارت جهانی، چین را به آسیای مرکزی و سپس به ایران و اروپا متصل میکرد (Swanstrom, 2011: 15-16).
"فن ریشتوفن"، جغرافیدان آلمانی اولین کسی بود که عبارت «جاده ابریشم» را در سده نوزدهم به کار برد. بر این اساس جاده ابریشم تنها یک مسیر مشخص نبود بلکه مجموعهای از مسیرها بود که شرق جهان کهن را به مراکز تجارت در اروپا متصل میکرد. اما با گذشت زمان و رونق گرفتن جاده ابریشم همواره منازعه مستمری میان چینیها و اقوام آسیای مرکزی و همچنین میان پارتها و رومیها برای کنترل و تسلط بر این مسیر راهبردی وجود داشت (Roudik, 2007:19). چین در مناطق مذکور به دنبال تحکیم سیاست « حکمرانی سست» (Loose Governance) و ادغام این مناطق در ساختار اقتصادی خود بود. در این راستا چین با افزایش مبادلات تجاری و اقتصادی با سرزمینهای آسیای مرکزی باعث افزایش سود و برقراری امنیت در این مناطق میشد لذا همسایگان غربی و اقوام آسیای مرکزی ارتباطات با چین را به نفع خود ارزیابی کرده و از تقابل با آن خودداری میکردند(Perdue, 2005:268). سیاست منطقهای چین در آسیای مرکزی پس فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال کشورهای این منطقه، سیاستی مبتنی بر یک رویکرد واقعگرایانه بوده است در حالی چین در دهه 1990م. بازیگری فعال و تاثیرگذار در منطقه به شمار نمیرفت در شرایط کنونی یکی از قدرتمندترین و تاثیرگذارترین بازیگران منطقه است. در این راستا اقدامات چین در آسیای مرکزی شامل مبارزه با تروریسم؛ تجزیهطلبی و افراطگرایی؛ تامین امنیت مناطق مرزی؛ حفظ ثبات منطقه؛ ترویج توسعه اقتصادی؛ تضمین روابط دوستانه کشورهای منطقه با چین؛ جلوگیری از کنترل انحصاری منطقه توسط دشمنان چین؛ جلوگیری از تشکیل پیمانهای نظامی علیه چین و تضمین دسترسی به منابع انرژی منطقه قابل بازشناسی است (Linke & Naumkin, 2009: 267-268).
گفتارسوم: روابط سیاسی- امنیتی چین با آسیای مرکزی
جمهوری خلق چین به دلیل داشتن دغدغههای مختلف سیاسی- امنیتی بعد از روسیه مهمترین بازیگر فعال در تحولات منطقه آسیای مرکزی است. این ملاحظات ترکیبی از موضوعات مختلف است که راهبرد منطقهای چین را تشکیل میدهد. نخستین موضوع حفظ امنیت مرز 3297 کیلومتری چین با منطقه آسیای مرکزی و کشورهای قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان است که به دلیل شرایط جغرافیایی بستری مناسب برای ورود مهاجران غیرقانونی، گروههای تروریستی و تجزیهطلب و باندهای قاچاق موادمخدر است. دومین دغدغه امنیتی چین، حفظ یکپارچگی و ثبات منطقه مسلمان نشین سینکیانگ است که به دلیل سکونت اویغورهای ترک زبان در این منطقه و وجود پیوندهای قومی، مذهبی و زبانی با مردم آسیای مرکزی و اقدامات تجزیهطلبانه همواره به عنوان یکی از نگرانیهای پکن مطرح بوده است. سومین موضوع، حساسیت چین نسبت به امنیت سرمایهگذاری اقتصادی در منطقه است. چین به عنوان یک قدرت نوظهور همواره به منابع انرژی ثابت نیاز دارد لذا منطقه آسیای مرکزی به عنوان یکی از کانونهای اصلی منابع مختلف انرژی(گاز، برق، مواد معدنی) از اولویتهای این کشور است. چهارمین ملاحظه مهم امنیتی چین حضور قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای در آسیای مرکزی است که از نظر پکن این موضوع، بخشی از راهبرد محاصره سیاسی- نظامی این کشور از شبه جزیره کره، ژاپن، تایوان تا جنوب آسیا، افغانستان و آسیای مرکزی است. مجموع این دغدغهها باعث شد که چین از میانه دهه 1990م. وارد تعاملات و پویشهای دفاعی و امنیتی منطقه آسیای مرکزی شود که حاصل آن تأسیس پیمان امنیتی شانگهای در سال 1996م. با همکاری روسیه، تاجیکستان، قزاقستان و قرقیزستان و گسترش آن در سال 2001م. است. همچنین انعقاد قراردادهای دفاعی و امنیتی با کشورهای منطقه در زمینه مبارزه با تروریسم، افراطگرایی و تجزیهطلبی، برگزاری رزمایشهای مشترک نظامی دو جانبه با کشورهای قرقیزستان، قزاقستان و تاجیکستان و چند جانبه در چارچوب سازمان همکاری شانگهای از مهمترین اقدامات چین در حوزه تحولات سیاسی- امنیتی است(کوزهگرکالجی، 1394: 104-103).
3-1. امنیت مرزی
مهمترین دغدغه چین در آسیای مرکزی حفظ ثبات و امنیت در مرزهای مشترک با جمهوریهای قرقیزستان، قزاقستان و تاجیکستان بوده است. لذا چین از زمان به استقلال رسیدن این کشورها همواره به غیرنظامی کردن مرزهای خود با این کشورها از طریق مکانیسمهای منطقهای و دستهجمعی همچون سازمان شانگهای و با استفاده از ظرفیتهای منطقهای و دیدارهای پیدرپی مقامات بلند پایه تأکید داشته است. درسال 1994م. این کشورها به توافقات اولیه دست یافتند و سرانجام در آوریل سال 1996م. کشورهای چین، روسیه، قرقیزستان، قزاقستان و تاجیکستان "معاهده تعمیق اعتماد نظامی در مناطق مرزی" به امضاء رساندند. در سال 1997م. کشورهای فوق معاهده دیگری منعقد کردند که به موجب آن متعهد شدند تا نیروهای مرزی خود را در مرزهای مشترک تا حد متعارف دولتهای دوست کاهش دهند (Zhao,2007:140). در مجموع این معاهدات نگرانیهای چین را در مورد مرزهای شمال غربی، تا حد زیادی از بین برد.
3-2. تروریسم
یکی از تهدیدات مهم منطقه آسیای مرکزی وجود گروههای تروریستی و افراطگرایی مذهبی است که ریشه در بازگشت میلیونها مسلمان این منطقه به عرصه جهان اسلام بعد از فروپاشی شوروی دارد. این بازگشت با احیای هویت اسلامی مردم آسیای مرکزی در زمان اصلاحات گورباچف آغاز شد و به مرور زمان نقش اسلام سیاسی در این منطقه به خصوص در دره فرغانه که در شمال تاجیکستان، شرق ازبکستان و جنوب قرقیزستان قرار دارد، شدت گرفت. این تحولات فرصت لازم را برای ارتباط هر چه بیشتر مسلمانان آسیای مرکزی با کشورهای مسلمان فراهم کرد (عبدالکریم، 1379: 107-108).
اسلام سیاسی برای نخستین بار از سوی جریانهایی مانند حزب رستاخیز اسلامی در تاجیکستان و گروههای مختلف در ازبکستان به وجود آمد. جریانهای ازبک تحت تأثیر اندیشه وهابیت، « جنبش اسلامی ازبکستان» را تشکیل دادند و با خیزش طالبان در افغانستان از آنها حمایت کردند. حزب نهضت اسلامی تاجیکستان و حزب التحریر نیز از دیگر جریانهای فعال اسلامی در منطقه بودند که تلاش داشتند فعالیت خود را در سراسر منطقه گسترش دهند(گروه بحران بینالمللی، 1383: 52).
از سال 2002 پکن مجموعهای از توافقات امنیتی و نظامی را با دولتهای آسیای مرکزی به امضاء رسانده که شامل اعطای کمک نظامی سه میلیون دلاری و قرارداد استرداد مجرمین با قزاقستان و قرقیزستان، توافقنامه همکاری در مبارزه با بنیادگرایی، تروریسم و تجزیهطلبی با ازبکستان و تاجیکستان، بازگشایی «مرکز منطقهای مبارزه با تروریسم» سازمان همکاری شانگهای در تاشکند ازبکستان و برگزاری رزمایشهای مشترک سالانه با جمهوریهای آسیای مرکزی تحت عنوان «مأموریت صلح» بوده است(Clarke,2013:10). مأموریت صلح 2018 پنجمین رزمایش مشترک سازمان شانگهای در این منطقه است. از نظر نظامی قزاقستان یکی از شرکای مهم چین در آسیای مرکزی است. از سال 2000 به بعد دو کشور با هدف سرکوب گروههای شورشی اویغور و مبارزه با قاچاق مواد مخدر در چند عملیات مشترک شرکت کرده و به توافقاتی به ارزش چندین میلیون دلار رسیدهاند. آستانه نیز تمایل خود را برای دریافت رایگان تجهیزات چینی که در جریان نوسازی نظامی از رده خارج میشوند؛ اعلام کرده است.(Peyrouse, 2008:5)
3-3. سینکیانگ
این استان دارای مرز 3300 کیلومتری با قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان است و حدود 13 میلیون اویغور ترک در آن ساکن هستند. از نظر اقتصادی محل ذخائر نفت و گاز تاریم چین بوده و یک سوم پنبه کشور نیز در این منطقه کشت میشود. همچنین آزمایشات اتمی چین نیز در این استان انجام میشود. در نتیجه، ثبات و امنیت این منطقه از اهمیت ویژهای برای پکن برخوردار است. سابقه تاریخی جداییطلبی در سینکیانگ به شورش «هوی» در سال 1877-1867 به رهبری «یعقوب بیگ» باز میگردد. همچنین پیشینه حرکتهای جداییطلبانه قومی به تأسیس «جنبش ترکستان شرقی» در دهه 1930م. توسط «محمد امین» و بعد از آن تأسیس «حکومت موقت جمهوری ترکستان شرقی» در دهه 1940م. در منطقه ایلی باز میگردد (سلیمی، هفتآبادی: 1387: 4).
بعد از انقلاب کمونیستی در چین این کشور برای مدیریت بحران در منطقه سینکیانگ یک سیاست استعمار داخلی را در سه مرحله به اجرا گذاشته است. نخست: اعطای خودمختاری ظاهری به سینکیانگ با هدف کنترل فعالان سیاسی، جامعه مدنی و تشکیلات مذهبی. دوم: تثبیت قدرت حکومت مرکزی با مهاجرت دادن بخشی از جمعیت قوم «هان» و سرمایهگذاری در این منطقه به منظور دفاع و نگهداری از منابع انرژی موجود در این منطقه. سوم: کنترل همه جانبه مذهب از طریق استقرار دائم ارتش آزادی بخش خلق و پلیس مسلح خلق در سینکیانگ .(Oresman, 2005)
اما آنچه مسئله سینکیانگ را به یک معضل امنیتی منطقهای برای چین تبدیل میکند وجود 400 هزار اویغور ساکن قزاقستان و قرقیزستان است. در واقع قرقیزستان یکی از مسائل مهم برای ثبات و امنیت سینکیانگ است و ناآرامی در این کشور مانند انقلابهای رنگین در سالهای 2005 و 2010 مشکلاتی را در روابط دوجانبه به وجود میآورد و چین را به سوی افزایش کمکهای نظامی به کشورهای منطقه سوق میدهد. در سپتامبر 2014م. چین با اعطای 16 میلیون دلار کمک نظامی به قرقیزستان و ساخت چند پادگان و کمک نظامی جدید به تاجیکستان موافقت کرد.(Kucera, 2014)
3-4. داعش
پیشینه تشکیل گروه دولت اسلامی عراق و شام ریشه در اقدامات «ابومصعب الزرقاوی» در عراق دارد. وی به دلیل حضور در افغانستان، روابط خوبی با سران القاعده و طالبان داشت. بعد از حملات 11 سپتامبر سال 2001م. و حمله آمریکا به افغانستان زرقاوی به همراه تعدادی از نزدیکان خود در سال 2003م. به عراق بازگشت و با هماهنگی سران القاعده شاخهای از این گروه را در عراق تأسیس کرد.(Kirdar, 2011:1) وی با صدام حسین نیز در ارتباط بود تا آنجا که «کالین پاول» وزیر امور خارجه آمریکا طی یک سخنرانی مدعی شد که زرقاوی به دعوت صدام حسین برای حمایت از القاعده و گسترش فعالیتهای این گروه به عراق آمدهاست (مصطفی،1394: 54-51). در این زمان هستههای اولیه داعش به وسیله بسیاری از گروههای جهادی سنی مذهب که در افغانستان آموزش دیده بودند، در عراق به وجود آمد و پس از حمله آمریکا به عراق هدایت عملیاتهای تروریستی را بر عهده گرفتند.(Abu hanieh & Abu rumman, 2015:35-40) بعد از مرگ ابومصعب زرقاوی در سال 2006 شورای مجاهدین، دولت اسلامی عراق را به رهبری «ابوعمر البغدادی» (اولین رهبر داعش) تشکیل داد.(Freedman,2016:13) تثبیت قدرت این گروه در عراق آنها را به این فکر انداخت که با حمایت افسران حزب بعث نقشه تاسیس دولت اسلامی عراق و شام را با حمله به شهرهای شرقی سوریه عملی کنند. در دو کشور عراق و سوریه به دلیل نارضایتی از حکومت، قومگرایی، اختلافات مذهبی بستر مناسبی برای خیزش تروریسم و افراطگرایی وجود داشت در نتیجه در این زمان بسیاری از نیروهای افراطگرا از اروپا، آفریقا، روسیه و آسیای مرکزی داعش را همراهی میکردند (مصطفی،1394: 57). بنابراین میتوان گفت که داعش متشکل از نیروهای القاعده، نیروهای بعثی و بسیاری از جنگجویان و افراطگرایان از مناطق مختلف جهان با ایدئولوژی سلفی– وهابی است که طی ده سال اعلام موجودیت کرده است و مهمترین هدفش را بینالمللی کردن خود معرفی میکند. این مشخصه نشان دهنده این حقیقت است که در بسیاری از نقاط جهان به دلایل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بستر مناسبی برای خیزش داعش و یا حداقل پیوستن شهروندان این مناطق به دولت اسلامی عراق و شام وجود دارد.
3-4-1. زمینهها، اهداف و اقدامات داعش در آسیای مرکزی
منطقه آسیای مرکزی به عنوان یکی از مهمترین مناطق راهبردی جهان شناخته میشود که از یک سو میراثدار جاده کهن ابریشم و پل ارتباطی میان اروپا، آسیای شرقی و شمال و جنوب قاره آسیا محسوب شده و از سوی دیگر از دهه 1990 م. به دلیل کشف منابع متعدد زیرزمینی و انرژی مانند نفت و گاز اهمیت مضاعفی از نظر ژئوپولیتیک و ژئواکونومیک پیدا کرده است(بهمن،1389: 89). یکی دیگر از ویژگیهای این منطقه قرار داشتن در مسیر تجارت کالاهای قاچاق از جمله مواد مخدر، انسان و اسلحه است که زمینه را برای رقابت بازیگران غیردولتی فراهم کرده و از عوامل اصلی حضور گروههایی همچون داعش در منطقه است. همچنین حکومتهای فاسد، فقر، بیثباتی سیاسی، بنیادگرایی مذهبی،درک نادرست از اسلام و رقابت قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای بستر لازم را برای گسترش تفکرات بنیادگرایانه و افراطی در این منطقه ایجاد کرده است (کبریایی،1391 :41). سیاستمداران نیز در آسیای مرکزی برای قبضه تمام عیار قدرت و تضعیف اسلام در جامعه، به دنبال اسلامزدایی و سکولاریزه کردن ساختار اجتماعی و سیاسی کشورهای منطقه هستند که نمونههایی از این اقدامات را در مبارزه دولت «امامعلی رحمان» با نشانهها و علائم اسلامی از جمله بلند نبودن ریش مردان و جلوگیری از رفتن مردان زیر 18 سال به مسجد شاهد هستیم.(Guardian(A):2015) یکی دیگر از دلایل اصلی حضور گروههای افراطی در کشورهای آسیای مرکزی وجود فقر گسترده و فراگیر است. به گونهای که این جمهوریها بعد از استقلال در دههی 1990م. دارای اقتصادی ضعیف و تک محصولی و تورم بالا همراه با رکود هستند.(Tu Dang, 2009 :21-23)
منطقه آسیای مرکزی به دلیل وجود ظرفیتهای ژئوپولتیکی و راهبردی یکی از اهداف داعش برای گسترش اندیشه خلافت اسلامی است و به گفته «ماریا زاخارووا» سخنگوی وزارت امور خارجه روسیه، آسیای مرکزی سرزمین آرزوهای گروه داعش است.(Newtimes: 2016) از طرفی قرار گرفتن دو کشور افغانستان و پاکستان در همسایگی آسیای مرکزی به عنوان کانونهای اصلی حمایت لجستیک و ایدئولوژیک بر اهمیت این منطقه افزوده است و همچنین نزدیکی به این دو کشور گروه داعش را به آرزوی خود در منطقه غرب آسیا برای تشکیل «دولت خراسان» نزدیک خواهدکرد.(Dyner,Legiec & Rekawek,2015 :2)
یکی دیگر از اهداف داعش در آسیای مرکزی نزدیکی به روسیه و ایجاد کانون ناامنی در نزدیکی مرزهای این کشور است. این گروه تروریستی برای افزایش مخاطب در منطقه اقدام به راهاندازی «کانال فرات» برای جامعه روسزبان منطقه کرده است و جذب نیرو در این منطقه بهخصوص از میان افراطگرایان داغستان و چچن را تسهیل نموده است.(ECFA, 2015: 9)
هدف دیگر داعش از نفوذ در آسیای مرکزی، ایجاد تهدیدات امنیتی برای جمهوری خلق چین به خصوص در استان مسلمان نشین سینکیانگ است. در جولای سال 2014، ابوبکر البغدادی رهبر گروه داعش، چین را به ظلم و ستم و غصب حقوق مسلمانان در این منطقه مرزی متهم کرد و دولتمردان چین را ظالم خواند.(Liu, 2016) این گفتارها به صورت مشخص یک تهدید امنیتی آشکار را در مرزهای چین بوجود آورده است به طوری که «شی جین پینگ» رئیس جمهور این کشور اعلام کرده است که بیش از هزار نفر از اویغورها به داعش پیوستهاند و در سوریه حضور دارند.(Batchelor,2016)
گرایش افراد مختلف در منطقه آسیای مرکزی به گروه تروریستی داعش با پیوستن «گلمراد حلیموف» فرمانده نیروی مخصوص پلیس تاجیکستان که از نزدیکان امامعلی رحمان بود وارد مرحله تازهای شد و این پیام را به سیاستمداران انتقال داد که نفوذ داعش در افراد بلندپایه به صورت جدی وجود دارد و نفوذ این گروه علاوه بر تاجیکستان دیگر کشورهای منطقه را نیز تهدید میکند. حلیموف در پیامی از مردم تاجیکستان خواست که خود را از بیهویتی و ظلم و ستم دولت رحمان نجات دهند و به داعش بپیوندند. داعش علاوه بر جذب افراد، انجام اقدامات تروریستی را در دستور کار خود قرار داد. برای مثال میتوان به عملیات تروریستی سال 2014 در منطقه سینکیانگ و کشتن برخی گروگانهای چینی در سوریه اشاره کرد. چین نیز مانور مشترکی را در چارچوب سازمان شانگهای با همراهی روسیه و دیگر کشورهای آسیای مرکزی در راستای مبارزه با داعش انجام داد.(Schweitzer & Einav, 2016:253-258) در ادامه حملات تروریستی متعددی از سوی داعش در تاجیکستان، ازبکستان و قرقیزستان رخ داد و در پی آن دولت تاجیکستان در ماه می 2016 از بازداشت عدهای از افراد داعش طی یک عملیات بمبگذاری در این کشور خبر داد و سازمان امنیت ملی قرقیزستان نیز در فروردین 1395، هفت نفر از اعضای این گروه تروریستی را در حین ارتکاب جرم بازداشت کرد (Middle East Press, 1395).
برای مقابله با تهدیدات مختلف تروریستی چین تلاش کرد اولین قانون جامع مبارزه با تروریسم را در تاریخ 1 ژانویه 2016 به اجرا درآورد. این قانون به طور آشکار اقدامات ضد تروریستی در ابعاد مختلف را مورد توجه قرار داده است. این قانون و قوانین مشابه نشاندهنده تلاش چین برای افزایش اعتمادسازی و استفاده از تمامی ظرفیتهای منطقهای است.(United States Department of State Publication, 2017:70)
گفتار چهارم: روابط اقتصادی چین با آسیای مرکزی
حاکمیت 130 ساله روسها بر منطقه آسیای مرکزی باعث شد که اقتصاد این منطقه در ابتدای دهه 1990م. به دلیل وابستگی شدید و ماهیت کاملاً کمونیستی و دولتی در شرایط بسیار سخت و بحرانی قرار گیرد. اقتصاد این منطقه در زمینه زیرساخت، نیروی انسانی و کشاورزی مطابق با استانداردهای روسیه برنامهریزی و هدایت میشد. بعد از فروپاشی شوروی این وابستگی اقتصادی و تجاری باعث افزایش مبادلات این جمهوریها با یکدیگر و کاهش مراودات با جهان خارج شد. از طرف دیگر این کشورها به یارانههای مسکو نیز وابسته بودند به طوری که در واپسین روزهای حیات دولت شوروی در 1991م. قرقیزستان 35٪، ازبکستان 43٪، تاجیکستان 45٪ و ترکمنستان و قزاقستان هر کدام 25٪ از بودجه جاری خود را از مسکو دریافت میکردند و مجموع این کمکها حدود 15 درصد تولید ناخالص شوروی را تشکیل میداد(کولایی،1376: 54). فروپاشی اقتصادی باعث شد که اقتصاددان شوروی «نیکلا شیمولیف» اعلام کند که این کشورها به حداقل 20 سال کمک بلاعوض برای ادامه حیات احتیاج دارند(شهابی،1371: 125).
جمهوریهای پنجگانه آسیای مرکزی با چنین میراثی وارد مرحله دولتسازی و کسب استقلال شدند که پیامد طبیعی آن وابستگی اقتصادی این کشورها به قدرتهای منطقهای(روسیه و چین) و قدرتهای فرا منطقهای (آمریکا و اتحادیه اروپا) بود. لذا هر یک از این کشورها براساس منافع منطقهای و بینالمللی به دنبال افزایش مراودات خود با آسیای مرکزی بودند. در بررسی روابط اقتصادی چین با کشورهای آسیای مرکزی سه حوزه تجارت، انرژی و حمل ونقل از مهمترین دغدغههای پکن محسوب میشود(شریعتینیا، 137:1391).
4-1. تجارت
اهمیت و جایگاه منطقه آسیای مرکزی در دیپلماسی اقتصادی چین بیش از هر زمان دیگر در جریان سفر ده روزه شی جین پینگ، رئیس جمهور چین به چهار کشور ازبکستان، قرقیزستان، قزاقستان و ترکمنستان در سپتامبر 2013م. مشخص شد؛ که منجر به انعقاد چندین قرارداد بزرگ اقتصادی به ارزش 50 میلیارد دلار شد. این در حالی است که حجم کل تجارت چین با آسیای مرکزی در سال 1995م. بالغ بر 486 میلیون دلار بود که در سال 2000م. یک میلیارد دلار و در سال 2018م. به بیش از 80 میلیارد دلار رسید(کوزهگرکالجی،1394: 123-122). جدول شماره 2 حجم مناسبات تجاری چین با کشورهای آسیای مرکزی در سال 2018 را نشان میدهد. به طوری که این کشور به عنوان شریک اول تا سوم کشورهای آسیای مرکزی معرفی شده است.
جدول2: حجم تجارت چین و روسیه با کشورهای آسیای مرکزی در سال 2018 (منبع: Trade map)
میزان تجارت
چین
روسیه
سایر کشورها
قزاقستان
13٪
20٪
67٪
قرقیزستان
29٪
18٪
53٪
تاجیکستان
23٪
26٪
51٪
ترکمنستان
44٪
7٪
49٪
ازبکستان
21٪
16٪
63٪
4-2. انرژی
دستیابی چین به انرژی و امنیت در این حوزه یکی از دغدغههای اساسی این کشور با شروع برنامه توسعه اقتصادی بوده است. منطقه غرب آسیا، روسیه، آسیای مرکزی، حوزه دریای خزر، آمریکای جنوبی مناطقی هستند که چین با توجه به راهبرد «تنوعبخشی» در تأمین انرژی به آنها وابسته است. از میان این مناطق، آسیای مرکزی به دلیل همجواری با استان سینکیانگ و دغدغه پکن برای توسعه یافتن این منطقه دارای جایگاه مهمی در دیپلماسی انرژی چین است. به همین دلیل در شانزدهمین کنگره حزب کمونیست در نوامبر 2002م. «راهبرد حرکت به سمت غرب» به عنوان سیاست کلی در افزایش مبادلات در حوزه انرژی با همسایه غربی در دستور کار قرار گرفت(کوزهگر کالجی،1394: 116).
مهمترین پروژه انتقال نفت میان چین و آسیای مرکزی «خط لوله نفت چین و قزاقستان» به طول 2200 کیلومتر است که بیش از 20 میلیون تن نفت قزاقستان را به چین منتقل میکند. بر طبق برآوردها با اتصال تمام حوزههای نفتی قزاقستان به این خط لوله تا سال 2017م. این خط لوله 7 درصد کل نفت وارداتی چین را تأمین خواهد کرد. این خط لوله از یک سو چین را قادر میسازد تا بهطور مستقیم و بدون دخالت روسیه از آسیای مرکزی نفت وارد کند و از سوی دیگر چین را به منابع انرژی روسیه در غرب سیبری متصل میکند. پیامد اصلی این پروژه برای روسیه این است که برای نخستین بار به سلطه این کشور بر انتقال منابع انرژی کشورهای منطقه آسیای مرکزی پایان داد.(Blank, 2010: 10-12)
منابع گاز آسیای مرکزی یکی دیگر از بسترهای سرمایهگذاری و نفوذ چین در این منطقه است. در این راستا پکن به دنبال احداث یک خط لوله سراسری و انتقال گاز ترکمنستان به مناطق شمال غربی خود است. طول این خط لوله حدود 7000 کیلومتر است که 188 کیلومتر آن در ترکمنستان، 530 کیلومتر در ازبکستان و 1300 کیلومتر در قزاقستان قرار دارد و بیش از 4500 کیلومتر آن نیز داخل خاک چین قرار داشته و غرب و شرق این کشور را به هم پیوند میدهد.این پروژه که دارای سه فاز B ،A و Cبوده، قرار است گاز ترکمنستان را بعد از عبور از ازبکستان و قزاقستان به منطقه سینکیانگ چین منتقل کند. با اتمام این پروژه در اوایل سال 2016م.گاز صادراتی از ترکمنستان به چین به 55 میلیون متر مکعب در سال افزایش یافته است. همچنین دولت پکن برای احداث خط چهارم موسوم به فاز D برای انتقال گاز ترکمنستان از کشور تاجیکستان، در مارس 2014م. با امامعلی رحمان به توافق رسیده است.(Overland, 2009: 10) نقشه شماره 1 خطوط لوله گاز و نفت بین چین و آسیای مرکزی را نشان میدهد.
نقشه 1: خطوط لوله نفت و گاز احداث شده و در حال ساخت بین کشورهای آسیای مرکزی و چین
(منبع: "A history of track gauge", George W. Hilton. SCMP Graphic)
به موازات سرمایهگذاری چین در خطوط نفت و گاز آسیای مرکزی که به افزایش نفوذ این کشور در معادلات ژئواکونومیک منجر شدهاست شرکتهای چینی موفق شدهاند امتیازات متعددی را در اکتشاف و بهرهبرداری از منابع مهم گازی ترکمنستان؛ به دست آورند. امتیاز توسعه «حوزه گازی بختیار لیگ» در شمال ترکمنستان در سال 2007م. قرارداد مشارکت در توسعه میادین گازی در حوزه «آمودریا»، انحصار توسعه میدان گازی «یول آتان جنوبی» به عنوان دومین میدان گازی بزرگ دنیا با پیشنهاد 3 میلیارد دلار سرمایهگذاری در دسامبر 2009م. بخشی از سرمایهگذاری چین در ترکمنستان است. توجه پکن علاوه بر سرمایهگذاری در حوزه گاز منطقه آسیای مرکزی، میادین نفتی در این منطقه و به خصوص قزاقستان را نیز در بر میگیرد. سرمایهگذاری مشترک شرکت ملی نفت چین و شرک لوک اویل روسیه در «میدان بوزاچی شمالی» قزاقستان، بهرهبرداری از «میادین نفتی کونیس و بیکتاس»، توسعه «میدان نفتی آکتیوبینسک» در شمال غربی قزاقستان و «میدان نفتی کاشغان» در شمال دریای خزر از جمله بخشهای مهم حضور چین در قزاقستان است. شرکت ملی نفت چین در ادامه همین روند در ازبکستان نیز امتیاز توسعه میادین نفتی بخارا و خیوه را به خود اختصاص داده است (کوزهگر کالجی،1394: 120-117).
یکی دیگر از ابعاد راهبرد انرژی چین در آسیای مرکزی، مالکیت شرکتهای نفت و گاز با هدف تأمین امنیت انرژی است. بر این اساس از سال 2009م. به بعد بیش از 50 درصد از سرمایهگذاری خارجی چین در حوزه انرژی به خرید سهام و تملک شرکتها در این بخش اختصاص یافته است (حسنتاش،1392: 21). نخستین تلاش پکن در این راستا در سال 1997م. صورت گرفت. در این سال چین موفق شد بیش از 60 درصد از سهام شرکت «آکتوبیمونای گاز» که چهارمین شرکت بزرگ نفت و گاز قزاقستان است را بدست آورد. شرکتهای چینی هم اکنون مالک بیش از 50 درصد کارخانههای بزرگ پالایش نفت در شیمکنت و بسیاری از جایگاههای بنزین در قزاقستان هستند(کوزهگرکالجی،1394: 121-120).
4-3. حمل و نقل
موضوع توسعه زیرساختهای حمل و نقل منطقهای ارتباط تنگاتنگی با توسعه اقتصادی چین و افزایش تجارت بینالمللی این قدرت نوظهور دارد. از گذشته تجارت چین با اروپا از مسیرهای دریایی، راهآهن ماورای سیبری و حمل و نقل هوایی انجام میشد که این مسیرها باعث افزایش زمان بین 20 تا 40 روز برای انتقال کالا به اروپا است. در نتیجه تبدیل آسیای مرکزی به یک مسیر زمینی با هدف تجارت با اروپا در چارچوب طرحهایی مانند احیای جاده ابریشم و یا توسعه کریدور ترانزیتی تحت عنوان «دومین پل زمینی اوراسیایی» در دستور کار دولتمردان پکن قرار گرفته است. این طرح در یک دوره ده ساله از طریق اتصال سواحل شرقی چین به اروپا باعث افزایش 13 درصدی تولید ناخالص داخلی چین و افزایش 50 تا 100 درصدی تولید ناخالص داخلی کشورهای منطقه میشود.(Swanstrom, 2011:10-66)
اعلام طرح توسعه ارتباطات ریلی و جادهای چین در آسیای مرکزی در جریان سفر شی جین پینگ در سال 2013م. مطرح شد. وی که در دانشگاه نظربایف سخنرانی میکرد خواستار ایجاد یک «کمربند اقتصادی جاده ابریشم» شد،که بعدها زمینه شکلگیری راهبرد «یک کمربند، یک راه» را فراهم نمود که بر دو عنصر جاده ابریشم دریایی و کمربند اقتصادی جاده ابریشم تأکید دارد.(Pantucci, 2014) مسیر این جاده ابریشم جدید از منطقه اقتصادی «خارگوس» در مرز چین و قزاقستان آغاز میشود و بعد از عبور از کشورهای قرقیزستان و تاجیکستان به ازبکستان و ایران امتداد مییابد.(Rickleton,2014)
در حوزه حمل و نقل ریلی مهمترین برنامه چین در آسیای مرکزی پروژه خط آهن چین- قرقیزستان-ازبکستان است که برای اولین بار در سال 1996م. مطرح شد اما به دلیل ناتوانی طرف قرقیزی در انجام تعهد 2 میلیارد دلاری نهایتاً در سالهای 2012 و2013 م. بعد از مذاکرات طولانی به امضای نهایی رسید. این خط آهن، چین را به استانهای جنوبی قرقیزستان و سپس ازبکستان متصل میکند و فاصله چین تا اروپا را به میزان 1000 کیلومتر کاهش میدهد.(Smith, 2012)
برآیند اقدامات اقتصادی چین در آسیای مرکزی باعث شد که بسیاری از کارشناسان از طرح «مارشال چینی» از سوی پکن در آسیای مرکزی سخن بگویند. این تعبیر نمادین نشان دهنده یک روند و برنامه بلندمدت از سوی چین با هدف افزایش ضریب نفوذ اقتصادی و تغییر چشمانداز ژئواکونومیک در منطقه است.(Yakobashvili, 2013)
گفتار پنجم: روابط فرهنگی چین با آسیای مرکزی
ارتباط فرهنگی جمهوری خلق چین با کشورهای آسیای مرکزی ریشه در تاریخ چندین هزار ساله دارد؛ تاریخی که زمینه شکوفایی فرهنگی غنی را به وجود آورده است. در این رابطه «هو جین تائو»، رئیس جمهور سابق چین، در ژانویه سال 2006 عنوان کرد که ارتقای جایگاه منطقهای و بینالمللی چین هم به ابزارهایی از قبیل اقتصاد، علم و فناوری و نظامی و هم به نفوذ فرهنگی در مناطق پیرامونی وابسته است. وی در گزارش سیاسی هفدهمین نشست کنگره حزب کمونیست در اکتبر 2007 نیز بر ضرورت ایجاد ساز و کارهای فرهنگی برای دستیابی به اهداف داخلی و خارجی تأکید کرد(جیانگ لی، 1390: 22).
در این راستا مهمترین ابزار در گسترش فرهنگ چینی در ابعاد منطقهای و بینالمللی «آموزش» است. از نیمه دهه 1990م. چین راهبردهایی را با هدف توسعه نظام آموزشی و تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ آموزشی در دستور کار خود قرار داد. مجموعه این راهبردها از یک سو باعث افزایش حضور دانشجویان خارجی در مراکز آکادمیک چین شد و از سوی دیگر پکن برنامههای منسجمی را برای آموزش زبان چینی از طریق «مؤسسات کنفوسیوس» (Confucius Institutes) در سراسر جهان تدوین کرد (چنگ، 1390: 210-205).
نفوذ فرهنگی چین در منطقه آسیای مرکزی علاوه بر آموزش، از ابزار دیگری به نام «دیپلماسی عمومی» نیز سود میبرد. از جمله نخستین اقدامات چین در راستای گسترش مناسبات فرهنگی با آسیای مرکزی پخش برنامه به صورت 24 ساعته از طریق رادیو بینالمللی چین برای کشورهای آسیای مرکزی به خصوص برای مخاطبان قزاقستان است.(Swanstrom, 2007)
هو جین تائو در اجلاس سال 2007م. از تصمیم جدی پکن برای افزایش نفوذ فرهنگی در آسیای مرکزی خبر داد. بر این اساس سالانه به 20 نفر از دانشگاهیان کشورهای عضو شانگهای بورسیه اعطا شد و نخستین مؤسسه کنفوسیوس در دانشگاه اوراسیایی «گومیلوف» قزاقستان به بهرهبرداری رسید که تا سال 2018م. بیش از 500 دانشجو در این مؤسسه مشغول به تحصیل شدند.(Zhiqun, 2012: 127) چین در راستای افزایش رقابت میان دانشجویان کشورهای مختلف برنامهای را با عنوان «پل چینی» (The Chinese Bridge) در کشورهای آسیای مرکزی به اجرا در آورده است. این برنامه در قالب رقابت در مورد تسلط بر زبان، تاریخ و فرهنگ چینی در میان دانشجویان و دانشآموزان کشورهای مختلف اجرا میشود.(Annte Tay, 2013)
فرجام سخن
صعود مسالمتآمیز چین به رهبری دنگ شیائوپینگ از دهه 1980م. و نیاز روزافزون این کشور به منابع مختلف انرژی برای تداوم رشد اقتصادی از یک سو و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و ضعف جمهوریهای تازه استقلال یافته آسیای مرکزی در ابعاد مختلف و ایجاد یک خلاء قدرت در منطقه از سوی دیگر زمینه را برای تغییر نگاه پکن به منطقه آسیای مرکزی ایجادکرد. در این راستا چین با درک واقعگرایانه از مسائل و معضلات داخلی و منطقهای، راهبرد منطقهای خود را در آسیای مرکزی بر اساس نیازمندیهای خود و ظرفیتهای منطقه طراحی کرد. دغدغههای چین شامل مسائلی مانند امنیت منطقهای، نفوذ تروریسم، حمل و نقل، تجارت و انرژی است که دستیابی به این اهداف زمینه نفوذ و تأثیرگذاری در منطقه را برای پکن فراهم میکند و باعث نزدیکی کشورهای آسیای مرکزی به همسایه شرقی خود میشود و در بلند مدت چین را به یکی از شرکای مهم کشورهای منطقه تبدیل خواهد کرد. برای نمونه چین به دلیل برخورداري از سرمایه و فناوري توانسته به بازیگري مسلط در سرمایهگذاري و انتقال فناوري به منطقه تبدیل شود که این موضوع باعث تحریک آمریکا و روسیه شده است. گفتنی است تعمیق روابط اقتصادی، سیاسی- امنیتی و فرهنگی چین نیز بسترساز نزدیکی هرچه بیشتر این کشور به جمهوریهای آسیای مرکزی شده است که این فرایند در سالهای آینده باعث افزایش چالشها میان قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای در این منطقه خواهد شد.
*کارشناس ارشد روابط بینالملل دانشگاه تهران
کتابنامه
-بهمن، شعیب. (1389).« بررسی چالشها و موانع منطقهگرایی در آسیای مرکزی ». فصلنامة مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز. شمارة 69. صص112-89.
-جیانگ لی، مینگ. (1390). قدرت نرم چین: استراتژی چین در حال ظهور در سیاست بینالملل. ترجمة عسگر قهرمانپور بناب. تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق
-چنگ، زیائو. (1390). «آموزش پایه قدرت نرم چین». در مینگ جیانگ لی، قدرت نرم چین: استراتژی چین در حال ظهور در سیاست بینالملل. ترجمة عسگر قهرمانپور بناب. تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق.
-حسنتاش، غلامحسین.( 1392). « نیاز چین به انرژی و مسئله امنیت خلیج فارس». روزنامه اعتماد.21 دی.
-خبرگزاری خاورمیانه. 11 فروردین (1395). « بازداشت 7 عضو داعش در قرقیزستان ». دسترس در سایت. www.middle east press.com .
-سلیمی، حسین و مریم هفتآبادی. (1387). «ملاحظات امنیتی- سیاسی چین در آسیای مرکزی(2005-1991)». مرکز مطالعات عالی بینالملل دانشگاه تهران. (2) 1. صص102-87.
-شهابی، سهراب. (1371). «مروری بر وضعیت اقتصادی جمهوریهای آسیای مرکزی ». فصلنامة مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز. شماره 2. ص 125.
-عبدالکریم، محمد. (1379). « اسلام ستیزی و ناپایداری امنیتی در آسیای مرکزی و قفقاز». فصلنامة مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز. شمارة 131.
-کرمی، جهانگیر و حمیدرضا عزیزی. (1392). « روابط امنیتی چین با آسیای مرکزی: از پیوندهای امنیتی تا مجموعه امنیتی منطقهای ». فصلنامة مطالعات اوراسیای مرکزی. (12)6. صص 154-135.
-کوزهگرکالجی، ولی. (1394). ایران، روسیه و چین در آسیای مرکزی: تعامل و تقابل با سیاست خارجی آمریکا. تهران: انتشارات وزارت امور خارجه.
-کولایی، الهه. (1376). سیاست و حکومت در آسیای مرکزی. تهران: انتشارات سمت. ص 56.
-گروه بحران بینالمللی. (1383). اسلام رادیکال در آسیای میانه: واکنشها به حزب التحریر. ترجمة احسان موحدیان. تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.
-لیک، پاتریک و مورگان. (1392). نظمهای منطقهای: امنیتسازی در جهان نوین. ترجمة سید جلال دهقانی فیروزآبادی. تهران: انتشارات راهبردی.
-مشیرزاده، حمیرا. (1385). تحول در نظریههای روابط بینالملل. تهران: انتشارات سمت.
-مصطفی، حسن. (1394). «داعش؛ زیرساختهای معرفتی و ساختاری». تهران: موسسة فرهنگی و هنری آفتاب خرد.
Abu hanieh, Hassan and Mohammad Abu Rumman. (2015). "The Islamic State Organization: The Sunni Crisis and the Struggle of Global Jihadism". Friedrichebrt-Stiftung, Jordan&Iraq
Annte, Tay.(2013). "Confucius Institutes: China in Central Asia". available at: http:// www.china in centralasia.com
Aydin, Mustafa. (2000)." New Geopolitics of Central Asia and the Caucasus: Causes of Instability and Prediancament".Ankara: Central for Strategic Research
Batchelor, Tom.(2016). "ISIS Amny Set for New Wave of Recruits as Thousands of Chinese Militants Flee to Syria" .available at: http:// www.express.co.uk/news/world/635703
Buzan,B. (1991). "People, Stats and Fear". An Agenda for International Security Studies in the Post-Cold War Era.London: Lynne Rienner Publisher
Cini, M. (2003). "Intergovernmentalism European Union Politics". Oxford: Oxford University Press
-Clarke, Michael.(2013)."China’s Strategy in Central Asia: Is Afghanistan the Missing Link?". Asian affairs. An American Review.Vol.40.No.1
Dyner, Anna, Legiec Akadivsz and Kacper Rekawek. (2015). "Ready to Go? ISIS and It’s Presumed Expantion into Central Asia". Policy Peper. No.1.19(June)
Eurasian Council on Foreign Affairs. (2015). "Central Asia’s Growing Role in the War on Terror
Freedom, Ilana.(2015)."Jihad ! Understanding the Threat of the Islamic State to America". Center for Security Policy press
Gilpin, R. (1978). "The Political Economy of International Relations". Princeton: Princeton University Press
Guardian, A. (2015). "The Men Evading Tagikistan’s De-facto Beard Ban". available at: http://www.the guardian.com/world/2015/sep /07
Kirdar, M. (2011). "Al Qaeda in Iraq. Central for Strategic International Studies". Aqam Futures Project: Case Study Series
Oresman, Mattew. (2005). "Beyand the Battle of Talas: China’s Re-emergence in Central Asia". available at: http://www.ndu.edu
Overland, Indra.(2009). "Natural Gas and Russia-Turkmenistan Relations". available at: http:// www.se2.isn.ch / [12/5/2009]
Pantucci, Rafaello.(2014). "China’s Inexorable Drive into Central Asia". available at: http:// www.china-outlook.net / [5/8/2014]
Perdue, Peter c.(2005). "China Marches West: The Qing Conquest of Central Eurasia". U.S: Harvard University Press
Peyrouse, Sebastien.(2008)."Sino-Kazakh Relations: A nascent Strategic Partnership". The Jamestown Foundation.China Brief. Vol.8
Rickleton, Chris.(2014). "Central Asia Can China’s Silk Road Vision Coexist with a Eurasian? ". available at: http:// www.eurasianet.org / [11/12/2014]
Roudik, Peter L.(2007). "A History of Central Asian Republics". London:Green Wood Press
Schweitzer, Yoram and Einav, Omar. (2016). "The Islamic State: How viable Is It? ". Institute for National Security Studies(INSS)
Smith, Myles G. (2012)."China-Kyrgyzstan-Uzbekistan Railway Project Brings Political Risks". available at: http:// www.cacianalyst.org / [27/12/2012]
Stephen, Blank. (2010). "The Strategic Implication of the Turkmenistan-China Pipline Project". China Brief . Vol.10.No.3.pp.10-12
Swanstrom, Niklas. (2007). "China’s Role in Central Asia: Soft and Hard Power". Global Dialogue.Vol.9.No.1-2
Tu dang, Raghbendra. (2009). "Vulnerability to Poverty in Select Central Asian Countries". The European Journal of Comparative Economics. Vol 6. No. 1.pp17-50
Waltz,K. (1979)."Theory of International Politics". London: Addison Wesley
Wohlforth, William c. (2008). "Realism and Foreign Policy, in Foreign Policy: Theories Actors Cases". Edited by Steve Smith, Amelia Hadfield and Tim Dunne. Oxford University Press
Yakobashvili, Temuri. (2013). "A Chinese Marshall Plan for Central Asia?". Central Asia-Caucasus Institute
Zhao, Huasheng.(2007)." Central Asia in China’s Diplomacy". Beijing: Central Asia press
Zhiqun, Zhu.(2012). "China’s New Diplomacy: Rational Strategies and Significance". Uk: Ashgate