سفر عمران خان در گرماگرم مذاکرات طالبان و ایالات متحده، تیر رها شده توسط پاکستان را به هدف نزدیک کرد. اسلام آباد به عنوان دست پنهان هماهنگکننده آغاز و دوام مذاکرات طالبان - آمریکا بیشتر از هر نیروی دیگری میتواند مواضع طالبان با آمریکا را نزدیک کند؛ زیرا بدون هماهنگی طرف ثالث که به صورت نامرئی و پنهانی عمل کند، شروع مذاکرات میان آمریکا و طالبان تقریباً غیر ممکن بود. با درک این واقعیت، پاکستان مجدداً وارد میدان شده است که اگر ایالات متحده بهبود وضع افغانستان را به نفع خود میخواهد، باید به همان اندازه و میزان نقش پاکستان را در قضایای افغانستان پر رنگ سازد. به تعبیر واضحتر ما به ازای همکاری که پاکستان با ایالات متحده انجام میدهد، دادن امتیاز در قضیه افغانستان به آن کشور است.
ایران شرقی/
عبدالشکور سالنگی *
آنچه در تحولات سه چهار دهه اخیر افغانستان بدون تأمل قابل رؤیت است، رد پای دو کشور پاکستان و ایالات متحده آمریکا میباشد. در واقع، رانندگان اصلی لوکوموتیو تاریخِ حداقل یک ربعِ قرن گذشته و نزدیک به دو دهه از این قرن (قرن بیستویک) دو کشور ایالات متحده و پاکستان بودهاند. نکته قابل درنگ اما، عملکرد دو کشور در این جریان است. آنچه مشخص است، تا پایان قرن بیستم؛ دو کشور در تبانی و شانهبهشانه و در یک مسیر که منتهی به هدفی واحد میشد، در حرکت بودند که کاملاً به موفقیت انجامید؛ زیرا ایالات متحده به کمک پاکستان توانست خرس غولآسا (اتحاد شوروی) را به تله و سپس به سیاهچال نابودی اندازد. بر عکس پس از تحولات یازده سپتامبر و حضور مستقیم ایالات متحده در افغانستان عملکرد دو کشور در خصوص قضایای افغانستان رو به تباین نهاد. یکی [ظاهراً] به نابودی طالبان و استقرار یک دولت باثبات در افغانستان تلاش دارد؛ و دیگری به بهبودی وضعیت طالبان و متزلزل ساختن پایههای دولت در آن کشور، همت گمارده است! در مقام مقایسه، برتری از آن پاکستان بوده است؛ زیرا ایالات متحده در این دو دهه با مصارف گزاف و هزینه سرسامآور نتوانسته است کوچکترین موفقیتی در تضعیف طالبان به دست آرد و حتی پایههای دولتی که حمایت میکند، به شدت لرزان است. شاید علتهای زیادی برای این عدم موفقیت در کار باشد؛ در این میان اما نقش پاکستان به عنوان علتالعلل قابل تعریف است. در این که چرا عملکرد دو کشور در این تقریباً دو دهه دچار انشقاق شده و سفر عمران خان چه تأثیری میتواند بر وضعیت داشته باشد؟ حول محور این مفروض که «رابطه شدیداً همبستهای میان دو کشور ایالات متحده و پاکستان با اوضاع در افغانستان وجود دارد» ذیلاً به صورت موجز پاسخهای تحلیلی ارائه میگردد.
در خصوص این مسئله که فیالواقع چه چیزی موجبات انشقاق میان ایالات متحده و پاکستان را فراهم کرده است؟ باید اهداف دو کشور مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. به صورت کلی میتوان روابط و تعامل دو کشور را از بدو تأسیس تا اکنون به دو دوره تقریباً مجزا تقسیم کرد.
دوره اول که میتوان آن را تحت عنوان «یگانگی اهداف» یا «همسویی استراتژیک» بررسی کرد، تا قبل از یازده سپتامبر میان دو کشور وجود داشت. در واقع، روابط و تعامل دو کشور در طول جنگ سرد با وجودی که کشوقوسهای نرمی را هم دیده بود؛ اما ماهیتاً عاری از تضاد و تفاوت میان اهداف استراتژیک دو کشور پیش میرفت. هر دو کشور تمام نیروهای خود را در مقابل دشمن مشترک یعنی اتحاد شوروی همراه با هم پیمانان خود، هند و افغانستان بسیج کرده بودند. این بسیج البته در همراهی با دیگران کاملاً به موفقیت انجامید. دوره دوم که تحت عنوان «دوگانگی اهداف» یا «تفاوت استراتژیک» مفهومسازی میشود؛ پس از حوادث یازده سپتامبر آغاز شد. در این دوره، پاکستان در یک چرخش تاکتیکی بهرغم حمایت بیدریغ از طالبان در گذشته، در صف براندازندگان حاکمیت آن گروه در افغانستان قرار گرفت و ظاهراً همکاری وسیعی با ایالات متحده را برای نابودی حاکمیت طالبان و برچیدن پایگاههای القاعده مجدداً شروع کرد. با گذر زمان و به شکل تدریجی معلوم شد که پاکستان صداقت لازم را برای تحقق اهداف ایالات متحده (نابودی کامل طالبان و ساختن دولت باثبات در افغانستان) از خود نشان نداده و خلاف میل ایالات متحده و تعهد خود؛ به تقویت گروه طالبان پرداخت.
در واقع ما به ازای همکاری بیشائبهای که قبلاً پاکستان با ایالات متحده کرده بود، واگذاری افغانستان به پاکستان است تا حداقل پاکستان بتواند با در اختیار داشتن افغانستان به عنوان یک عقبه استراتژیک وزنه استراتژیکی لازم را در مقابل هندی که فاصله توانایی آن با پاکستان زیاد میشود، ایجاد کند. اما حضور آمریکا در افغانستان و واگذاردن این کشور به هند به عنوان میدان وسیع جولانگاه آن کشور و بدتر از آن، انکار سهم و نقش پاکستان در این کشور، پاکستان را وادار به بازبینی محاسبات خود در خصوص همکاری با ایالات متحده ساخت که در سهلانگاری و سستی عملکرد پاکستان در خصوص سرکوب تروریزم و ساختن یک دولت باثبات در افغانستان خود را نشان داد. مهمترین ارزیابی پاکستانیها توجه به این نکته است که اگر اجازه دهند در افغانستان یک دولت باثبات برقرار شود؛ طبیعتاً روابط این دولت با توجه به حسن روابطی که در گذشته با هند داشت و تشویقی که ایالات متحده هم دو کشور را برای نزدیکی هر چه بیشتر میکند، تبدیل به یک اتحاد استراتژیک میان دو کشور شده و خطر جدیای را متوجه پاکستان میسازد. چون با مطالباتی که افغانستان از پاکستان دارد و حمایتی که هند از آن کشور انجام میدهد، افغانستان تبدیل به یک درد سر بزرگ برای پاکستان میشود و از طرف دیگر هندیها در یک چرخش استراتژیک روی رقابت پاکستان را از طرف خود به جانب افغانستان خواهند چرخاند. پاکستان برای جلوگیری از چنین پیشامدی در طول تقریباً دو دهه؛ هم به نعل کوفت و هم به میخ، به نحوی که به تدریج برنامههای ایالات متحده در افغانستان را با شکست مواجه ساخت. این وضعیت تا جایی پیش رفت که ترامپ با صراحت لهجه پاکستان را مورد نکوهش قرار داده و در استراتژی جنوب آسیای خود به نقش ایجابی هند برای حل قضیه افغانستان تأکید کرد.
با این وجود، خصوصیات ژئوپولیتیکی افغانستان و پاکستان به گونهای است که به پاکستان اختیار لازم را برای دور زدن برنامههای آمریکا میدهد. امری که به وضوح در نزدیک به دو سال پسین ملاحظه میشود.
آمریکاییها خوب میدانند که بدون همکاری پاکستان نمیتوانند کوچکترین پیشرفتی در حل قضیه افغانستان داشته باشند. این در حالی است که پاکستان نیز به کمکها و حمایتهای ایالات متحده نیازمند است؛ زیرا بدون پشتیبانی آن کشور قادر نیست جایگاه و نقش خود را در معادلات جنوب آسیا به شکل احسن تسجیل کند. در واقع، نیازمندی دو جانبه میان دو کشور موجب شد که هم ایالات متحده مواضع نرمتری در مقابل پاکستان اتخاذ کند و هم عمران خان در یک چرخش تاکتیکی رنجیدگی ایالات متحده را در خصوص رفتار کشور خود بزداید. مقدمات این کار در دستگیری حافظ سعید و در قضیه اخیر کشمیر فراهم شد که در آن پاکستان به درخواست ترامپ مبنی بر میانجیگری برای حل قضیه لبیک گفت که هند چنین چیزی را نپذیرفت. در واقع این دو موضوع کردیتها و امتیازاتی بود که پاکستان از ایالات متحده گرفت و ذهنیت ترامپ را آماده ساخت که بپذیرد و درک کند که پاکستان یک متحد استراتژیک، پایدار و دیرپای ایالات متحده خواهد بود. از سوی دیگر، زمان هم بر وفق مراد پاکستان در حرکت است. ایالات متحده آمریکا در افغانستان تقریباً به بنبست مواجه شده است. رقبای جدیدی سربرآورده؛ روسها در قضیه افغانستان فعال شدهاند، نقش ایران قابل ملاحظه است و چینیها هم ملاحظات و دیدگاههای خاص خود را دارند. در این میان تنها راه ممکن که میتواند ایالات متحده را از این مخمصه و منجلاب بیرون بکشد، پاکستان است.
در محاسبات پاکستانیها فضا و زمان موجود بستر خوبی را برای رفع تیرگی روابط میان دو کشور فراهم کرده است. چنین بود که سفر عمران خان به هدف آب کردن یخهای موجود که روابط دو کشور را به سردی گرایانده بود، انجام شد. پاکستان با دراز کردن دست همکاری دوباره به ایالات متحده، خواهان تجدید «همکاری استراتژیک» با آن کشور است.
سفر عمران خان دقیقاً در گرماگرم مذاکرات میان طالبان و ایالات متحده، تیر رها شده توسط پاکستان را به هدف نزدیک کرد. پاکستان به عنوان دست پنهان هماهنگکننده آغاز و دوام مذاکرات طالبان و آمریکا بیشتر از هر نیروی دیگری میتواند مواضع طالبان با آمریکا را نزدیک کند؛ زیرا بدون هماهنگی طرف ثالث که به صورت نامرئی و پنهانی عمل کند، شروع مذاکرات میان آمریکا و طالبان تقریباً غیر ممکن بود و به همین سان، انجام آن نیز در گروه همکاری آن طرف ثالث خواهد بود. پاکستان با این توقع مجدداً وارد میدان شده است که اگر ایالات متحده بهبود وضع افغانستان را به نفع خود میخواهد، باید به همان اندازه و میزان نقش پاکستان را در قضایای افغانستان پر رنگ سازد. به تعبیر واضحتر ما به ازای همکاری که پاکستان با ایالات متحده انجام میدهد، دادن امتیاز در قضیه افغانستان به آن کشور است.
این که تا چه میزان ایالات متحده به پاکستان امتیاز میدهد و زمینه آن را در داخل افغانستان مهیا میسازد، بستگی به نگرشهای کلان ایالات متحده در کل منطقه دارد؛ اما آنچه بر سرنوشت افغانستان بیشتر از هر متغیر دیگری تأثیر تعیینکننده دارد، نوع روابط ایالات متحده با پاکستان است. و گویا هم ترامپ و هم عمران خان به این نتیجه رسیدهاند که از راه معاضدت میتوانند از [حل] این قضیه سود ببرند.
انتهای مطلب/
*پژوهشگر روابط بینالملل