کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

واکاوی ماموریت جدید «خلیل‌زاد» در افغانستان

بررسی محورهای ماموریت «خلیل‌زاد» در افغانستان

30 شهريور 1397 ساعت 12:17

مولف : پیرمحمد ملازهی

با توجه به تجربه کاری زلمی‌خلیل‌زاد در عالم سیاست و تبار افغانستانی وی که به روان شناسی مردم افغانستان وارد است، قرار است آمریکا را از بن بست کنونی در افغانستان خارج کند و یا حداقل از پذیرش یک شکست نظامی جلوگیری نماید. این هدف زمانی ممکن خواهد شد که خلیل‌زاد بتواند طالبان را به پای میز مذاکره آورد و روی پذیرش راه حل سیاسی و شریک شدن در قدرت قانع کند. موضوعی که طالبان تاکنون به دلیل نگاه ایدئولوژیک خود که میز مذاکره را دروازه جهنم می‌دانند؛ هیچ گونه تغییر و انعطافی از خود نشان ندهند. با این حال خلیل‌زاد امیدوار است لااقل بخش میانه‌روتری در داخل طالبان بیابد و با آنها وارد مذاکره شود.
هدف مهم و دومی که خلیل‌زاد در ماموریت جدید خود در افغانستان پی‌گیر آن خواهد بود مدیریت بحران سیاسی داخلی این کشور است.


ایران شرقی/

پیرمحمد ملازهی*

زلمی خلیل‌زاد سیاستمدار آمریکائی – افغانستانی تبار از سوی وزیر خارجه این کشور به عنوان مشاور وزیر امور خارجه در امور افغانستان تعیین شده است. برای فهم واقع بینانه‌تر بازگشت زلمی خلیل‌زاد به افغانستان جدا از سوابق کاری وی که در مقاطع بسیار حساس سفیر آمریکا در افغانستان و عراق بوده و یک دوره نمایندگی آمریکا در سازمان ملل متحد را در کارنامه خود دارد، می‌باید به مجموعه شرایطی توجه کرد که هم اکنون افغانستان با آن دست به گریبان است. شرایط جاری در افغانستان را به صورت خیلی خلاصه می‌توان این گونه در نظر گرفت.
 
1- طالبان از هر زمانی قدرتمندتر شده‌اند
2- طالبان بر بیش از نیمی از کشور تسلط یا نفوذ دارند
3- دولت وحدت ملی دچار دودستگی و شکاف سیاسی شده است
4- استراتژی آمریکا در افغانستان با شکست روبرو شده است
5- طالبان جنگ را از شرق و جنوب به مرکز و شمال افغانستان کشانده‌اند
6- آمریکا در حال تغییر استراتژی مقابله با طالبان به استراتژی مذاکره با طالبان است
 
چالش‌های پیش روی خلیل‌زاد
در چنین فضائی از واقعیت‌های متفاوت و بعضا متضاد، زلمی خلیل‌زاد به افغانستان بازگشته است تا راه حلی برای این گونه مشکلات پیش‌رو بیابد و از شکست قطعی استراتژی آمریکا جلوگیری کند اما پرسش این است که وی چگونه و با بهره‌گیری از چه ابزارهائی می‌تواند به این مهم نایل آید. واقعیت آن است که خلیل‌زاد با ماموریت بسیار سنگینی و دشورای روبرو است که هیچ تضمینی حتی به طور موقت برای موفقیت آن وجود ندارد. با این حال از زلمی‌خلیل‌زاد با توجه به تجربه کاری او در عالم سیاست و تبار افغانستانی او که تا حد زیادی به روان شناسی مردم افغانستان وارد است، انتظار می‌رود که آمریکا را از این بن بست افغانستان خارج کند و یا حداقل از پذیرش یک شکست نظامی جلوگیری نماید و زمان آن را به تاخیر بیاندازد. این هدف زمانی ممکن خواهد شد که خلیل‌زاد بتواند طالبان را به پای میز مذاکره آورد و روی پذیرش راه حل سیاسی و شریک شدن در قدرت قانع کند. موضوعی که طالبان تاکنون به دلیل نگاه ایدئولوژیک خود، که میز مذاکره را دروازه جهنم می‌دانند؛ هیچ گونه تغییر و انعطافی در آن؛ نشان نداده‌اند. با این حال خلیل‌زاد امیدوار است لااقل بخش میانه‌روتری در داخل طالبان بیابد و با آنها وارد مذاکره شود.

هدف مهم و دومی که خلیل‌زاد در ماموریت جدید خود در افغانستان پی‌گیر آن خواهد بود مدیریت بحران سیاسی جاری است که در پی تشدید اختلافات دو تیم،"تداوم" و "تحول" به رهبری اشرف غنی رئیس جمهور تیم اصلاح و همگرائی به رهبری عبدالله عبدالله معاون اجرایی بروز کرده، تعمیق شده و خطر فروپاشی دولت وحدت ملی را افزایش داده است. بدون شک خلیل‌زاد نهایت تلاش خود را خواهد کرد که دولت وحدت ملی تا برگزاری انتخابات مجلس ملی و شوراهای محلی از یک طرف و انتخابات ریاست جمهوری سال آینده بتواند دوام بیاورد و کشور دچار بحران‌های شدیدتر و غیر قابل حل‌تر نگردد.
ماموریت مهم دیگر زلمی خلیل‌زاد در افغانستان جلوگیری از نفوذ کشورها و قدرت‌های رقیب آمریکا در مخالفان مسلح دولت کابل، با توجه به شایعاتی است که در این باره وجود دارد. به ویژه خنثی کردن حمایت احتمالی پاکستان از طالبان و شبکه حقانی لازمه هر گونه طرح صلح خواهد بود. این واقعیت که زلمی خلیل‌زاد موضع تند ضد پاکستانی دارد و به جِدّ بر این باور است که جنگ در افغانستان نیابتی بوده و پاکستان در آن به نوعی دخالت داشته، جای تردیدی نیست. خیلی از آگاهان به مسائل جنوب آسیا سیاست‌های گرایشی به طرف هند و کاهش جایگاه پاکستان نزد آمریکا را در ارتباط با مشورت‌های ارائه شده افراد، نظیر خلیل‌زاد ارزیابی کرده‌اند. ظن غالب در این خصوص آن است که مشاور وزیر امور خارجه آمریکا در امور افغانستان حرکت‌هائی را در این کشور سازماندهی کند و به پیش ببرد که می‌توانند در 3 سطح تاثیرات و پی آمدهای قابل توجهی بر جای بگذارند.

الف: در سطح داخلی و ساختار قدرت در افغانستان
ب: در سطح منطقه‌ای و در مناسبات افغانستان با همسایگان و کشورهای صاحب نفوذ در این کشور
ج: در سطح بین الملل و قطب بندی‌های جدید قدرت جهانی
در سطح داخلی نقش خلیل‌زاد؛ بر خلاف انتظار که باید نقشی توازن دهنده باشد، نقشی مخرب و در جهت تعمیق اختلافات و دامن زدن به تنش‌های قومی خواهد بود. علت آن است که قومیت غیر پشتون، مشاور وزیر خارجه آمریکا را یک نماینده بی‌طرف نمی‌دانند و تصوری که از وی وجود دارد تمایلات قومی و پشتون‌گرائی او است. موضوعی که، قومی کردن مسائل سیاسیِ بحران افغانستان را عمیق‌تر کرده است. نگاهی گذرا به تحولات ماه‌های اخیر در افغانستان نشان می‌دهد که قطب بندی‌های آشکاری بر اساس قومیت‌ها شکل گرفته و یا در حال شکل گیری هستند و این به رغم آن است که ادعا می‌شود جناح بندی‌ها فراقومی است. منتهی واقعیت آن است که این گرایش‌های قومی است که عامل اصلی جناح بندی‌های سیاسی، آن هم در آستانه انتخابات مجلس ملی و شوراهای محلی در مهر ماه 97 و انتخابات ریاست جمهوری 98 شده است. به طوری که می‌توان انتظار داشت دو ائتلاف بر مبنای قومی شکل نهائی خود را بیابند و اگر هم عناصری از قومیتی متفاوت در آنها حضور بیابند، روبنائی و صرفا برای وانمود ساختن ملی بودن جریان‌های سیاسی قومی بوده است.

دو ائتلافی که در عمل وجود دارند عبارتند از:
1- ائتلاف بزرگ ملی مرکب از 3 جریان اقوام غیر پشتون:
- حزب جمعیت اسلامی به رهبری صلاح الدین ربانی و عطامحمد نور
- جنبش ملی اسلامی افغانستان به رهبری ژنرال عبدالرشید دوستم
- حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان به رهبری محمد محقق
 
2- ائتلاف حکومتی اقوام پشتون در قالب:
-کارگزاران حکومتی لیبرال دموکرات
-حزب اسلامی گلبدین حکمتیار
-طالبان در صورت اجرائی شدن طرح آمریکا و ورود آنها به روند سازش و صلح
ماموریت اصلی زلمی خلیل‌زاد تقویت ائتلاف پشتون و تضعیف هر چه بیشتر ائتلاف بزرگ ملی است. خلیل‌زاد این ماموریت دشوار را چگونه به سرانجامی مطابق اهداف راهبردی آمریکا؛ در جنوب آسیا و آسیای مرکزی خواهد رساند.
 
طرح‌های همزمان خلیل‌زاد برای صلح افغانستان
به درستی روشن نیست ولی حدس زده می‌شود که خلیل‌زاد دو طرح را همزمان در دست اقدام بگیرد.
1-اعمال فشار بر پاکستان که دست از حمایت طالبان بردارد
2-تشویق طالبان به پذیرش صلح و شراکت در قدرت
این واقعیت که زلمی خلیل‌زاد مواضع ضد پاکستانی دارد و این کشور را حامی طالبان و گروه‌های رادیکال اسلامی می‌داند، جای بحث ندارد. روشن است که خلیل‌زاد مشورت‌هائی به دستگاه حاکمه آمریکا می‌دهد که دولت ترامپ را قانع کند که پاکستان صادق نیست و لازم است با سیاست‌های پاکستان برخورد شود. هندوستان و دولت اشرف غنی چنین باوری دارند. خلیل‌زاد می‌تواند نوعی هماهنگی 3 جانبه آمریکا – هندوستان و افغانستان علیه پاکستان به وجود بیاورد و دولت جدید عمران خان را در موقعیتی قرار دهد که مجبور به انتخاب بین دو گزینه شود.
1- باقی ماندن در اتحاد با آمریکا و غرب و دست کشیدن از حمایت گروه‌های رادیکال اسلامی
2- خروج کامل از اتحاد با آمریکا و غرب و پیوستن به جبهه شرق (چین- روسیه و ایران)

از آنجا که پاکستان آسیب‌پذیر است در شرایطِ مجبور به انتخاب کردن بین دو قطب قدرت در مراحل اولیه تلاش خواهد کرد که گزینه سومی بیابد و به نوعی توازن در مناسبات با منابع قدرت، برسد. عمران خان و ژنرال‌های قدرتمند ارتش احتمالا روی همین گزینه سوم فکر می‌کنند و این فرصت را به خلیل‌زاد نمی‌دهند که آنها را در مسیر دو راهی انتخاب دشوار قرار دهد. با این حال از آن جا که طرح مصالحه با طالبان و شریک ساختن آنها در قدرت هدف اصلی خلیل‌زاد است و اساسا استراتژی جدید آمریکا که از تقابل با طالبان به تعامل با طالبان و واگذاری سیزده ایالت شرقی و جنوبی پشتون‌نشین افغانستان به طالبان و اختصاص چند وزارتخانه به آنها در کابل تغییر کرده است و خلیل‌زاد مسئول عملیاتی کردن آن است؛ پاکستان دیر یا زود مجبور خواهد شد که روند صلح در افغانستان را با مانع جدی روبرو کند و در شرایطی که نمی‌تواند طالبان را بر سرتاسر افغانستان حاکم کند، به پنجاه درصد رضایت بدهد.
منتهی خطری که در سازش احتمالی پاکستان با آمریکا و افغانستان وجود دارد آن است که نوعی توافق پنهانی بر سر جایگزین کردن داعش به جای طالبان و تعریف ماموریت جدیدی برای این گروه رادیکال خلافت گرا رخ دهد. گروهی که در سوریه و عراق شکست خورده و در حال انتقال به افغانستان و در امتداد مرزهای امنیتی روسیه و چین و آسیای مرکزی و ایالت سین کیانگ است. در چنین فرضی طالبان وارد روند صلح خواهد شد ولی این الزاما به معنای پایان جنگ نخواهد بود. طالبان ناراضی مجددا سازماندهی می‌شوند و این بار با پرچم داعش به جنگ علیه رقبای آمریکا ادامه خواهند داد. خلیل‌زاد در راستای تحقق چنین پروژهایی می‌تواند مشورت‌های لازم را به دستگاه حاکمه آمریکا بدهد. پاکستان نیز در این پروژه فرصت خواهد یافت که گزینه سوم را در پیش بگیرد و مناسبات متوازنی با آمریکا، اروپا، چین و روسیه بر قرار کند.

در عین حال حالتی را می‌توان تصور کرد که پاکستان بتواند مناسبات منطقه‌ای خود را با همسایگان تنظیم کند و با کاهش تنش‌ها با هندوستان و اعمال کنترل بر گروه‌های رادیکال جهادی کشمیری نظیر لشگر طیبه، جیش محمد و حزب المجاهدین خود را از مظان اتهام حمایت از تروریسم نجات دهد. پاکستان اکنون بیش از هر زمان دیگری به درک و فهم خطر حضور زلمی خلیل‌زاد در افغانستان و احتمال ایجاد هماهنگی بین سیاست‌های راهبردی آمریکا - که در حال احداث چندین پایگاه نظامی در افغانستان است، آگاهی یافته است. گمان نمی‌رود که در این حال ارتش پاکستان خطرات ناشی از تداوم سیاستی که از نظر آمریکا – هند و افغانستان دوگانه تصور شده است، آگاه نباشد و خطر مقابله به مثل هماهنگ شده این 3 کشور به وسیله خلیل‌زاد را دست کم بگیرد. با توجه به این مسائل است که زلمی خلیل‌زاد به عنوان مشاور وزیر خارجه آمریکا در امور افغانستان، به زادگاه خود می‌آید تا تحقق استراتژی جدید آمریکا در جنوب آسیا را تسهیل کند. پی‌گیری روند صلح با طالبان و شریک سازی آنها در قدرت به قیمت تضعیف جناح غیر پشتون در قدرت ملی افغانستان- جلوگیری از نفوذ احتمالی چین و روسیه و ایران در افغانستان و مدیریت انتخابات پارلمانی، شوراهای محلی و ریاست جمهوری به گونه‌ای که تسلط قومیت پشتون بر ساختار قدرت حفظ شود، از جمله اهداف اصلی بازگشت خلیل‌زاد به صحنه سیاسی افغانستان است.

از این رو با توجه به این گونه واقعیت‌ها می‌توان تصور کرد که تحولات افغانستان در هر شکلی که امکان حرکت بیابد در قطب بندی قدرت بین الملل و رقابت‌های منابع جهانی قدرت نیز تاثیر خاص خود را بر جای خواهد گذاشت. اگر رقابت قدرت‌های بزرگ در افغانستان تجدید شود، اگر رقابت کشورهای منطقه در افغانستان تداوم بیابد و قطب بندی قدرت جهانی به طرف شکل گیری جنگ سرد جدیدی گرایش یابد که نشانه‌های آن در حال ظهور است، آن گاه می‌توان تصور کرد که افغانستان در محور این گونه رقابت‌ها قرار بگیرد که نه تنها صلح و ثبات در افغانستان که در کل منطقه را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
در یک کلام می‌توان گفت که ماموریت زلمی خلیل‌زاد در افغانستان قطع نظر از این که تا چه اندازه با توفیق یا عدم توفیق روبرو خواهد بود، تطبیق استراتژی جدید آمریکا در افغانستان از طریق تقویت جناح پشتونی قدرت با شریک سازی طالبان در قدرت؛ در سطح منطقه اعمال فشار بر پاکستان، برای کاهش حمایت از جریان رادیکال اسلامی، تقویت مناسبات پاکستان و عربستان سعودی و تلاش برای منزوی کردن ایران خواهد بود.
انتهای مطلب/

*کارشناس ارشد مسائل افغانستان و پاکستان 


کد مطلب: 1610

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/analysis/1610/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir