بررسی رقابت چین و آمریکا در حوزه افپاک و ترانس کاسپین
گرایشهاینو در سیاستهای آمریکا و چین در گستره افپاک و آسیای مرکزی
راهبرد ایالات متحده در گستره افپاک (AFPAK) دستخوش دگردیسی نگردیده و کماکان پابرجا است. معمولا، آمریکاییها استراتژی خود را ویرایش میکنند و تنها تاکتیکهای خود را تغییر میدهند اما یک نکته روشن است که استراتژی کنونی ایالات متحده در مورد منطقه به طور کل به بن بست رسیده است. مقایسه استراتژیهای چین و آمریکا در این منطقه، گویای آن است که پکن گوی سبقت را ربوده و با سرمایهگذاریهای کلان اقتصادی، در گسترده ژئوپلیتیک این منطقه نقش موثری را در رقابت با رقبای سنتی خود ایفا میکند.
ایران شرقی/
عزیز آریانفر *
راهبرد ایالات متحده در گستره افپاک (AFPAK) و ترانس کاسپین (Transcaspian) دستخوش دگردیسی نگردیده و کماکان پابرجا است. معمولا، آمریکاییها استراتژی خود را ویرایش میکنند و تنها تاکتیکهای خود را تغییر میدهند. اکنون یک نکته روشن است، استراتژی کنونی ایالات متحده در مورد منطقه به طور کل به بن بست رسیده است. به رغم هزینههای هنگفت، ایالات متحده به اهداف استراتژیک خود که مهمترین آنها عبارتاند از طرحهای خاورمیانه بزرگ و آسیای مرکزی بزرگ، دست نیافته است.
در شمار مهمترین اهداف آمریکا میتوان از پروژههای زیر نام برد:
- تغییر رژیم در پاکستان و ایران؛
- تحکیم پایههای حکومت کابل؛
- جلوگیری از راهیابی چین از طریق پاکستان به خلیج فارس؛
- بیثباتسازی وضعیت در آسیای مرکزی؛
- اجرای پروژههای بلندپروازانه انرژی و حملونقل مانند Nabucco، تاپی و ساخت راه آهن گوادر-کوشکا.
برعکس، ایالات متحده در باتلاق جنگهای فرسایشی بیپایان در افغانستان فرو رفته است و اگر در آینده نزدیک، ویرایشهای جدایی در استراتژی آن در ترازهای جهانی و منطقهای، به ویژه در محور افغانستان رونما نگردد، وضعیت نه تنها بدتر و پیچیده خواهد شد، بلکه ناگزیر شکست نهایی استراتژیک آمریکا را در افغانستان و به طور کلی در آسیای مرکزی در پی خواهد داشت.
درباره استراتژی ایالات متحده در قبال افغانستان بسیار نوشتهاند، بنابراین، در این جا بر سر آن درنگ نمیکنیم و نمیپردازیم؛ بلکه بیشتر بر ارزیابی تمایل پیگیری چین برای رسیدن به خلیج فارس و دریای عمان از طریق پاکستان و همچنین رقابت آن با ایالات متحده در گستره افپاک و ترانس کاسپین متمرکز میشویم.
در سالهای اخیر شاهد بدتر شدن روابط میان ایالات متحده و پاکستان هستیم. این گونه تحول اوضاع برای مردم عادی یک پدیده غیرمنتظره به شمار میآید. همانند آذرخشی در سپهر شبستان تیره و تار یا اخگری در دل سیاهی شب. اما برای جامعه کارشناسان چنین چیزی از مدت ها پیش قابل پیش بینی بود. دلیل اصلی، اختلاف
میان استراتژیهای دو کشور بر سر افغانستان است.
افغانستان به دلیل داشتن موقعیت ژئوپولتیک، ژئو استراتژیک و ژئو اکونومیک خود، برای ایالات متحده بس جذاب است. دلایل دلبستگی آمریکا به افغانستان بسیار روشن هستند. نخست این که با کنترل افغانستان میتوان بر وضعیت در گستره آسیای مرکزی ، ایران، پاکستان و حتی تا حدودی روسیه و چین تاثیر گذاشت. از سوی دیگر، بر پایه برخی برآوردها، در ژرفای خاک افغانستان ذخایر معدنی به ارزش نزدیک به یک تریلیون دلار نهفته است. از جمله منابع استراتژیک مهمی چون فلزات لیتیوم و مس.
روشن است برای رسیدن به این اهداف، ایالات متحده باید یک دولت دست نشانده در کابل داشته باشد که توسط آن افغانستان و پاکستان و سایر کشورهای همسایه را کنترل کند.
برعکس، سیاست پاکستان در راستای ایجاد یک کنفدراسیون با افغانستان متوجه است. پاکستان با کمک چین و چند کشور عربی، استراتژی دو مرحلهای را در افغانستان دنبال میکند. اسلام آباد قصد دارد در گام نخست به دامنههای جنوبی هندوکش برسد که به تفسیر کلاسیک انگلیسی «مرز علمی» یاد میشود. در گام دوم، در برنامه دارد بر سر گستره شمال یعنی «مرز استراتژیک آمو» با قدرتهای رقیب وارد آوردگاه شود و به هماوردی بپردازد.
اکنون عملا گستره پشتون نشین افغانستان تحت تأثیر پاکستان قرار دارد و تنها مانع جدی برای کنترل کامل آن، حضور آمریکا است. کافی است آمریکاییها از افغانستان خارج شوند، سراسر سرزمینهای پشتوننشین بیدرنگ تحت کنترل پاکستان در خواهد آمد. بنابراین، پاکستان اکنون در واقع در مرحله دوم اجرای استراتژی خود قرار دارد.
در این حال، آمریکاییها، که همپیمان پاکستانیها در سالهای دهه 1980 در برابر حضور شوروی پیشین در افغانستان بودند، اکنون دیگر تمایلی برای تقسیم کیک شیرین افغانستان با آنان ندارد. پاکستانیها پیوسته بر آمریکاییها فشار میآورند که یکجا باهم شکار کردهاند و ایالات متحده باید غنیمت را با پاکستان برابرانه تقسیم کنند. هر چند آمریکاییها ناگزیر گردیدهاند تا اندازهای در برابر پاکستان کوتاه بیایند و موافقت کنند زیر پوشش «طالبان میانه رو» بخشی از نیروهای هوادار پاکستان در دولت افغانستان حضور یابند، اما پاکستان آشکارا از این سهم ناچیز خشنود نیست. آوردن حزب اسلامی حکمتیار از پاکستان به کابل را نیز باید در راستای چانه زنیهای دو طرف ارزیابی کرد.
ناگفته پیدا است که با توجه به نفوذ روزافزون چین در پاکستان، ایالات متحده تا حد زیادی به نفوذ پاکستان در افغانستان حساس است و نگاه منفی دارد. دشواری در این است که پاکستان، که در گذشته یک شریک استراتژیک ایالات متحده به شمار میرفت، اکنون با کمک چین و به طور غیر مستقیم روسیه؛ دیگر یک کشور وابسته به ایالات متحده نه، بلکه یک بازیگر مستقل سیاست بین المللی است.
اکنون وضعیت به گونهای است که پاکستان نیازی به ایالات متحده ندارد؛ برعکس، این ایالات متحده است که نیازمند و محتاج پاکستان است، به ویژه به خاطر حضور در افغانستان. به همین دلیل است که در ازای حمایت از حضور ایالات متحده در افغانستان، اسلام آباد سالانه از واشنگتن کمکهایی به ارزش 2 تا 2.5 میلیارد دلار دریافت میکند.
دیگر بر کسی پوشیده نیست که استراتژی آمریکا در افغانستان به بن بست رسیده است، و واشنگتن در یک جنگ بیپایان فرسایشی در باتلاق افغانستان گیر مانده است. آمریکاییها پاکستان را در این ناکامی متهم میشمارند.
چون اسلامآباد با پشتیبانی از طالبان و شبکه حقانی در واقع مانع دستیابی ایالات متحده به اهداف خود میشود.
تاکنون، پاکستان توانسته همزمان روی دو صندلی که در دو طرف میز قرار دارد، بنشیند. در این حال همزمان هم با آمریکاییها و هم با چینیها بازی میکند. اما اکنون زمانی فرا رسیده که ایالات متحده از پاکستان به گونه جدی میخواهد تا موضع خود را روشن کند: اسلام آباد با چه کسی است؟ با ایالات متحده و یا چین؟
برای ایالات متحده اشغال کامل و حتی اشغال نیمی از سرزمین افغانستان توسط پاکستان یک کابوس ترسناک است. اهمیت این خطر را آن گاه میتوان بهتر درک کرد اگر در نظر داشته باشیم که پاکستان پیگیرانه و با گذشت هر روز بیشتر و بیشتر به سوی چین گرایش پیدا میکند. در نتیجه، افتادن افغانستان به دست پاکستان، به خودی خود به معنای تثبیت سلطه چین در افغانستان است.
از سوی دیگر، آمریکاییها از افتادن هروئین پردرآمد افغانستان به دست پاکستان در هراس هستند. خطر پیوستن پاکستان به سازمان شانگهای به عنوان یک عضو ثابت نیز برای ایالات متحده پذیرا و خوشایند نیست.
فشرده سخن، ایالات متحده نمیتواند به آسانی افغانستان را ترک کند. اما ادامه دادن به یک جنگ بی پایان پرهزینه با تلفات بسیار هم کار آسانی نیست. چنین بر میآید که برای ایالات متحده تنها یک راه مانده باشد: افزایش فشار بر پاکستان با کمک هند از طریق افغانستان تا آن کشور را ناگزیر به عقب نشینی کند. نمیتوان اعمال تحریمهای جدی در برابر پاکستان و صدور بیثباتی به پاکستان را با تحریک پشتونها و بلوچها در برابر اسلام آباد هم رد کرد. هر چند احتمال آن بسیار اندک است.
تصادفی نیست که شماری از تحلیلگران در پشت پرده آخرین راهپیماییهای خشمگین بیپیشینه پشتونها در برابر حکومت پاکستان، دستان واشنگتن و دهلی را مشاهده میکنند. برخی هم دیدارهای محمود خان اچکزی- یکی از رهبران قبایل پشتون در پاکستان و حامد کرزی در دهلی نو با ناتانیاهو- نخست وزیر اسرائیل را همچون دیدارهای از پیش برنامهریزی شده با هدف برانگیختن بیثباتی در پاکستان ارزیابی میکنند.
پاکستان نیز اهرمها و ابزارهای وارد آوردن فشار متقابل بر حریف را در دست دارد. برای مثال، میتواند دو میلیون پناهجوی افغانستانی را از خاک خود بیرون کند، که بی چون و چرا دولت کابل مورد حمایت ایالات متحده را در شرایط بس دشواری قرار خواهد داد.
همین گونه، با تیره شدن کامل روابط میان آمریکا و پاکستان، خطر جدی بسته شدن مسیرهای هوایی و زمینی پاکستان به روی نیروی هوایی و زمینی ایالات متحده وجود دارد و این به معنای شکست کامل استراتژی ایالات متحده نه تنها در افغانستان، بلکه در آسیای مرکزی است.
البته، جایگزین مسیر پاکستان، مسیر شمالی است. در مورد مسیر روسیه باید گفت که ایالات متحده ناگزیر میگردد استراتژی خود را بازنگری کند و امتیازات چشمگیری به مسکو بدهد و نیز سیاستهای خود را نسبت به اوکراین و جمهوریهای بالتیک ویرایش کند و در کل با بهبود روابط با روسیه، به لغو تحریمها بپردازد. روشن است این چنین تحول دراماتیک اوضاع؛ بعید به نظر میرسد و نشانههایی از آن دیده نمیشود.
بنابراین، تنها کریدور واقع بینانه رسانایی برای آمریکا بهرهگیری از کریدور ترکیه (از راه گرجستان، آذربایجان، قزاقستان و ازبکستان) به افغانستان است که یک مسیر بس طولانی است و باید به همه کشورهای سر راه پول پرداخت کند.
بدون تردید، خرابی روابط میان ایالات متحده و پاکستان از هر نگاه به سود روسیه، چین و ایران است. چون به هر پیمانه که پاکستان از ایالات متحده دور شود، به همان پیمانه به چین و روسیه و تا حدودی به ایران نزدیک خواهد شد. اما اتحاد کامل استراتژیک آن با ایران به دلیل کمکهای هنگفت قطر و عربستان سعودی- دو رقیب سنتی ایران در آینده نزدیک بعید به نظر میرسد.
با این همه، پاکستانیها سیاستمداران زیرک، دور اندیش و با تجربهای هستند و نیک میدانند که عربستان سعودی و قطر بازیکنان موقتی در سیاست جهانی هستند و پس از اتمام گنجینههای نفتی و گازیشان، چیزی برای گفتن در تراز جهانی و منطقهای ندارند. در حالی که ایران در بلندمدت همپیمان دائمی پاکستان به شمار میرود. به خصوص با توجه به رقابت سنتی آن کشور با هند.
سیاست نو چین در قبال پاکستان
هم اکنون روابط بازرگانی و اقتصادی چین و پاکستان با راندمان بس تندی رو به گسترش دارد. چین بیش از 200 پروژه را در قلمرو پاکستان اجرا میکند. چین و پاکستان باهم توافقنامه بازرگانی آزاد امضا کردهاند. حجم کل سرمایه گذاری چین در اقتصاد پاکستان در حدود 50 میلیارد دلار است. یک جزء مهم همکاری میان دو کشور، کریدور اقتصادی چین و پاکستان (CPEC) و کمربند و جاده (Belt & Road Initiative) است.
کریدور اقتصادی چین و پاکستان یک پروژه زیربنایی بزرگ منطقهای (با هزینه سرهم 46 میلیارد دلار) و بزرگترین پروژه مشترک چین و پاکستان است. در چارچوب این طرح، برنامه پیونددهی گوادر- شهر بندری جنوب باختری پاکستان به سین کیانگ- اویغورستان چین و تبت از طریق شبکه گسترده و پر شاخ و برگی از جادهها و راه آهن روی دست است.
در یک سخن، چین در پی کشیدن یک راهرو چند منظوره از کاشغر تا بندر گوادار است: راه آهن، بزرگراه، خط لوله انتقال نفت و خط لوله انتقال گاز. در کنار این، چین همچنین قصد دارد چند میلیارد دلار در شبکه راه آهن سراسری پاکستان سرمایهگذاری کند.
پیوندیابی استانهای تبت و سین کیانگ چین با اقیانوس هند و خلیج فارس، رویداد مهمی در حوزه ژئوپلیتیک، ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک تعادل قدرت در غرب و شرق به شمار میرود.
راهیابی چین به آبهای گرم یک رویداد چشمگیر دارای اهمیت جهانی است. با تحقق این آرمان، به میزان شایان توجهی وزن چین در سیاستهای جهانی افزایش خواهد یافت و این یکی از بزرگترین گامهایی است که چین در برابر کشورهای تالاسوکراسیک (ایالات متحده و متحدان آن) برداشته است.
گوادر در 533 کیلومتری بندر کراچی و 120 کیلومتری بندر چابهار ایران واقع شده است. در سال 2015، چین موافقت کرد که 1.62 میلیارد دلار در این بندرگاه سرمایه گذاری کند و پاکستان حاضر شد که 923000 هکتار زمین را در این بندر به کشور چین با مالیات بسیار کم برای مدت 43 سال به اجاره بدهد.
چین در زیرساختها، ساخت و ساز اسکلهها، بندرگاهها، تاسیسات کرانهای، فرودگاه، بیمارستان، درمانگاه، مجتمعهای خدمات دریایی و بازرگانی این بندر پاکستانی سرمایه گذاری میکند. در عین حال، این کشور قصد دارد تا یک پالایشگاه نفتی در گوادار با ظرفیت اولیه 400،000 بشکه در روز بسازد و 4 میلیارد دلار در این پروژه سرمایه گذاری کند. این پالایشگاه نفت ایران و کشورهای عربی خلیج فارس را پردازش خواهد کرد. بی تردید، در آینده، کارخانههای پتروشیمی نیز ساخته خواهند شد. به منظور تامین امنیت بندر، چین پیش از این دو فروند ناوچه به نیروی دریایی پاکستان فروخته است و در آینده نیز در برنامه دارد تا چندین ناوچه و ناو دیگر هم به دسترس ناوگان دریایی پاکستان بدهد.
هدف اصلی چین- صادرات کالا به پاکستان، افغانستان، ایران، کشورهای عربی، ترکیه، قفقاز، آفریقا و اروپا است.
افزون بر این، چین در نظر دارد از طریق این شبکه، مواد خام و نفت و گاز را از ایران و کشورهای عربی وارد کند. با پیادهسازی این استراتژی، پکن قصد دارد در پهلوی سایر چیزها، برای رونق و شکوفایی دو استان خود- سین کیانگ و تبت و تامین امنیت آنها که درجه بالایی از ناآرامیهای جدایی خواهانه و آشفتگیهای سیاسی دارند، زمینه سازی کند.
همراه با این، پکن در برنامه دارد تا به کشورهای آسیای مرکزی و میانه – مغولستان، تاجیکستان، قزاقستان، قرقیزستان و نواحی جنوبی روسیه امکان راهیابی و دسترسی به خلیج پارس و اقیانوس هند را بدهد.
این پروژه همچنین حضور نظامی چین در خلیج فارس و دریای عمان و اقیانوس هند را میسر میسازد.
هم اکنون کشتیهای بازرگانی چین از راه تنگه مالاکا (میان اندونزی و مالزی) به اقیانوس هند رفت و آمد دارند. یکی از اهداف چین کوتاه ساختن این مسیر دور و دراز و دسترسی آسان مناطق صنعتی چین به بازارهای مصرف اصلی گستره خلیج فارس، آفریقا، خاورمیانه و آسیا و دیگر مناطق است.
برنامهریزی شده است که این پروژه تا سال 2023 تکمیل شود، گرچه برپایه برآوردهای بدبینانهتر، شاید تا سال 2030 به درازا بکشد. اکنون گوادر با حداقل ظرفیت حدود 1.2 میلیون تن کالاهای صادراتی و وارداتی کار میکند. مگر، انتظار میرود که تا سال 2022 حجم تردد کالا در این بندر به 13 میلیون تن افزایش یابد. با راهاندازی این پروژه، یک میلیون شغل در پاکستان ایجاد میشود که در وضعیت جمعیتی خاص پاکستان بسیار مهم است. انتظار میرود که وزن ژئوپولیتیک پاکستان نیز با اجرای پروژههای مشترک چین و پاکستان در منطقه افزایش یابد.
یکی دیگر از ویژگیهای روابط میان دو کشور، گذار از دلار آمریکا به یوان چین در دادوستدهای اقتصادی است. هم اکنون همه معاملات چین و پاکستان با یوان چین انجام میشود. طی چند سال گذشته، تراز بازرگانی میان دو کشور از یک میلیارد دلار در سال به بیش از 15 میلیارد دلار در سال افزایش یافته است. هر دو طرف قصد افزایش شایان توجه این تراز را دارند.
عرصه مهم همکاریهای دو کشور، بخش انرژی است. پاکستان قصد دارد تا تولید برق در کشور تا سال 2030 را به 160 گیگابایت افزایش بدهد. هم اکنون پاکستان نزدیک به 100 هزار مگاوات برق تولید میکند که دو سوم آن از نیروگاههای گرمایشی (یک سوم از نفت، یک سوم دیگر از گاز) به دست میآید و تنها یک سوم برق در ایستگاههای برق آبی تولید میگردد.
انرژی هستهای بخش بسیار کوچکی را میسازد. در حال حاضر پاکستان سه راکتور هستهای با ظرفیت کل 725 مگاوات دارد. اما در برنامه است تا مقارن با سال 2022 تراز تولید برق هستهای در کشور را به 3727 مگاوات بالا ببرند. چین توافقنامه را با پاکستان در زمینه افزایش توان این نیروگاههای هستهای و ساخت چندین نیروگاه دیگر، از جمله دو نیروگاه 1000 مگاواتی در نزدیکی بندر مهم و استراتژیک کراچی امضا کرده است. در کل، پاکستان قصد دارد ظرفیت برق هستهای خود را تا سال 2030 تا 8000 مگاوات افزایش دهد که تقریبا همه هزینهها با وامهای چین تامین میشود.
نکته مهم این است که شریک اصلی چین در پاکستان، ارتش پاکستان است و پاکستان وعده سپرده است به منظور تامین امینت پروژههای چینی، یک و در صورت لزوم دو لشکر را بگمارد.
همکاریهای نظامی میان دو کشور به سرعت رو به گسترش است. در سال 2001، با آغاز جنگ آمریکا در افغانستان، رهبری پاکستان به این نتیجه رسید که بهتر است با چین دوستی کرد تا با آمریکا. پاکستان پس از حملات 11 سپتامبر 2001 کمکهای گسترده اقتصادی و نظامی از چین دریافت کرد. این اتحادیه نظامی تلاش دارد در برابر نفوذ هند و آمریکا در منطقه ایستادگی و رویارویی کند. از سال 1962 بدین سو، چین منبع ثابت عرضه تجهیزات نظامی به ارتش پاکستان بوده است و به ایجاد نیروهای نظامی، ارائه کمکهای فنی و ارتقاء امکانات نظامی موجود در پاکستان کمک کرده است.
پاکستان خریدار اصلی جنگندههای چینی چنگدو J-10 است. چین و پاکستان چندین پروژه مشترک را در زمینه توسعه سامانههای جنگی پیش میبرند؛ از جمله در زمینه ساخت:
هواپیماهای شکاری- بمب افکن نوع JF-17 Thunder
هواپیماهای آموزشی نوع Hongdu JL-8 и Hongdu L-15; MBT 2000
چین در پی ساختن پایگاه نظامی در گودار است و در برنامه دارد زیردریاییها و کشتیهای جنگی خود را به اقیانوس هند گسیل دارد. میتوان یادآوری کرد که این چین بود که نقش سازندهای در توسعه زیرساختهای هستهای پاکستان بازی کرد و به یاری چین بود که پاکستان یک کشور هستهای گردید.
بیتردید چین یکی از شایستهترین شریکان ایران نیز است. بنابراین قصد دارد شبکه راه آهن ایران را هم به دهلیز (دالان) کاشغر- گوادر پیوند دهد. از راه این دهلیز، چین همچنین میخواهد نفت و گاز ایران را از طریق لولههای رسانایی به خاک خود ببرد و همچنین کالاهای خود را به ایران، ترکیه، عراق و افغانستان برساند.
ناگفته پیدا است که بلندپروازیها و جاه طلبیهای چین محدود به تصرف بازارهای پاکستان، افغانستان، ایران، ترکیه و کشورهای عربی خلیج فارس نمیشود. بازار بزرگ اروپایی یکی از اهداف استراتژیک چین است.
در سال 2016، کوزکو Cusco -غول اقتصادی چین، تلاشهای خود را برای مدرنیزه کردن و گسترش ظرفیت بندر جنوبی پیریی یونان در ازای به دست آوردن سهام شایان توجه این بندر آغاز کرد. اکنون به یاری سرمایه گذاری بالای (زیاد) چین، این بندر تبدیل به یکی از پنجاه بندر بزرگ جهان شده است که باید نقش پایگاه ترانزیتی صادرات چین به اروپا و پایگاه بازرگانی برای صادرکنندگان چینی را بازی نماید.
بی چون و چرا پروژه جاده بزرگ ابریشمنو چین تنها به یک مسیر کاشغر- گوادر محدود نمیشود. شاخه دیگر این جاده از آسیای مرکزی ، ایران و ترکیه به سوی اروپا میگذرد. چین در این مسیر 2 میلیارد دلار در ساخت و ساز راه آهن مشهد- تهران که بخشی از راه آهن چین- ایران- ترکیه و یونان، از طریق قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان و ترکمنستان است، سرمایه گذاری میکند.
دهلیز (دالان)- شمال جنوب:
یکی از طرحهای بزرگ ترابری بین المللی، راهرو شمال- جنوب است که روسیه را با ایران و هند از طریق دو مسیر(از راه قزاقستان و ترکمنستان و از راه آذربایجان) پیوند میدهد. این راهرو را برخی از کارشناسان همچون رقیب پروژه کاشغر-گودار ارزیابی میکنند. با این هم، به باور ما این دو، مکمل و متمم یکدیگر در ساختن چهارراه ترابری بزرگ گستره قاره پهناور آسیا هستند. هند، روسیه و ایران- شرکت کنندگان اصلی پروژه غول پیکر «شمال-جنوب» هستند.
هم اکنون بازرگانی میان هند و روسیه و کشورهای آسیای مرکزی از راه بندرعباس در خلیج فارس انجام میشود.
در این مسیر، کالاهای هند به روسیه و کشورهای آسیای مرکزی و کالاهای روسیه و کشورهای آسیای مرکزی به هند، کشورهای عربی خلیج پارس و آفریقا برده می شود. در حال حاضر کالا از بندرعباس از راه بافق به ترکمنستان، قزاقستان و روسیه میرسد. اما بندرعباس بیشتر یک پایانه نفتی است و در برنامه است تا بندر عمیق چابهار واقع در خلیج عمان و اقیانوس هند جای بندرعباس را بگیرد.
بندر چابهار با سرمایه گذاری هند در دست ساخت است. اما سرمایه گذاری این کشور در این بندر هنوز معادل سرمایه گذاری عظیم چین در گوادر نیست. اگر چه ژاپن هم مایل به شرکت در پروژه چابهار برای رقابت با چین گردیده است. اما تاکنون پا به میدان نگذاشته است. همگام با ساختن بندر چابهار، ایران کار ساخت راه آهن چابهار- زاهدان را که برنامهریزی شده است از راه مشهد به ترکمنستان برسد، راه اندازی کرده است.
ایران در سالهای گذشته لوله انتقال گاز از میدان گازی پارس جنوبی تا مرز پاکستان به نام «صلح» را ساخته و نزدیک به 2.5 میلیارد دلار در این پروژه سرمایه گذاری کرده است. طول خط لوله 1735 کیلومتر است که طراحی شده است تا 21 میلیون مترمکعب گاز در روز به پاکستان و سپس به هند و چین برساند. با این حال، به دلیل تحریمها و سنگ اندازیهای آمریکا و کشورهای عربی، گاز به پاکستان نمیرود، زیرا اسلام آباد زیر سایه داربست (ساختار) این فشارها نتوانسته است بخش خود را بسازد.
با رسیدن گاز ایران (خط لوله صلح) و ترکمنستان (با خط لوله انتقال تاپی TAPI، که همچنین هنوز به دلایل گوناگون از جمله کمبود بودجه و نبود امنیت در افغانستان روی کاغذ مانده است) پاکستان قادر به کاهش هزینههای انرژی سالانه خود تا یک میلیارد دلار خواهد بود و همچنین خواهد توانست با بهرهگیری از گاز وارداتی، صنایع پتروشیمی خود را توسعه بدهد و اگر در آینده این لولهها به هند و چین برسند، پاکستان میتواند مبالغ گزاف و هنگفتی را بابت ترانزیت دریافت نماید.
این گونه، تنگه هرمز و دریای عمان، که بدون آن هم یکی از مهمترین راهروهای حمل و نقل جهان شمرده میشود، با توجه به ایجاد بندرهای نو چابهار و گوادر (به عنوان تقاطع دو پروژه عظیم بزرگراهی ترابری سده بیست و یکم) تبدیل به یکی از بزرگترین چهارراههای ژئواکونومیک جهان میگردد. به ویژه این که در نزدیکی مراکز مالی، چون دوبی و دوحه قرار دارد.
روسیه، تا هنوز، به دلایلی گنگ و ناشناخته، دلبستگی چندانی به چابهار نیافته است یا دست کم نشان نداده است. با این هم، پروژه سترگ «شمال-جنوب» با شرکت روسیه، ایران، آذربایجان، قزاقستان، ازبکستان، ترکمنستان و راهرو «خاور- باختر» با پوشش چین، نوید بخش چشم انداز روشن و خوبی برای آینده منطقه است.
پروژه چینی «جاده ابریشم» که از راه کشورهای آسیای مرکزی به سمت دریای کاسپین اجرا میشود، نقش مهمی در شکوفایی منطقه بازی میکند.
سیاستهای قدرتهای بزرگ در گستره پهناور ترانس کاسپین
قفقاز و آسیای مرکزی - دو بازوی راست و چپ گستره پهناور «ترانس کاسپین» هستند، که از اهمیت بزرگ ژئواستراتژیک، ژئوپلتیک، ژئواکونومیک و ژئوسویلیزاسیون (Geo-civilization به مفهوم جغرافیایی که در آن دو یا چند تمدن و ادیان مشابه و ارزشهای فرهنگی حضور دارند) برخورداراند.
ایالات متحده، مانند چین و روسیه بی چون و چرا در افزایش حضور خود در منطقه علاقه دارد و در این جا نیز بیشتر انرژی و خاستگاههای کانی توجه ابرقدرتها را به خود جلب میکنند. با این هم، رویکرد آمریکا به منطقه بیشتر ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیک است و تاکنون به ژئواکونومی دلبستگی کمی نشان داده است.
به باور ما این استراتژی لغزشآمیز است. آمریکاییها نزدیک به یک تریلیون دلار در جنگ افغانستان بر باد دادند.
هزینه جنگ در عراق هم به بیش از دو تریلیون دلار میرسد. اما اگر این پولها را در اقتصاد منطقه سرمایه گذاری میکردند، بی چون و چرا میتوانستند امروز بیشتر موفق باشند. شاید آمریکاییها تاکتیکهای خود در مبارزه برای نفوذ در منطقه را بازنگری کنند. چون رقابت با چین و روسیه در منطقه همچنان به گونه فزایندهای تشدید مییابد.
چنین بر میِآید که آمریکاییها نادرست میپنداشتهاند که از سال 2000 به دنبال گسترش نفوذ ژئواستراتژیک و ژئوپلتیک خود در افغانستان باشند و تنها پس از سکوی پرش ساختن راهبردی بایسته برای رخنه در آسیای مرکزی و کاسپین، اقدام به گسترش نفوذ خود در این گستره نمایند. اما این اشتباه محاسبه در استراتژی بوده است.
امروزه، عوامل ژئواکونومیکی نقش مهمی در روابط بین الملل دارند. اگر استراتژیهای چین و آمریكا را در منطقه آسیای مرکزی مقایسه كنیم، دیده میشود که پكن گوی سبقت را از واشنگتن ربوده است؛ چرا كه سیاست چین چشم اندازی است و بیشتر بر سرمایه گذاری در اقتصاد كشورهای مختلف متمركز میباشد.
چین در اقتصادهای کشورهای منطقه، به ویژه در اقتصاد قزاقستان سرمایه گذاریهای چشمگیری کرده است. در ده سال گذشته، پکن نزدیک به 13 میلیارد دلار سرمایه گذاری مستقیم در قزاقستان داشته است. در سال 2007، پکن قرارداد چند میلیارد دلاری برای رساندن گاز ترکمنستان به چین را با عشق آباد امضا کرد. افزون بر این، چین پروژه کشیدن «راه ابریشم نو» در منطقه را روی دست گرفت.
شایان یادآوری است که در قزاقستان، میشود مهمترین موفقیت سیاست اقتصادی چین را خرید 8.33 درصد از سهام میدان بزرگ کاشاگان در دریای کاسپین در سال 2013 (به میزان 5 میلیارد دلار) ارزیابی کرد. انتقال گاز طبیعی به چین با خط لوله گاز آسیای مرکزی- چین در سال 2017 به میزان 13 درصد افزایش یافت و به حدود 40 میلیارد متر مکعب در سال رسید. افزایش انتقال نفت با خط لوله نفت قزاقستان و چین در سال 2017 در حدود 23 درصد بوده و به رکورد نو بالاتر از 12 میلیون تن رسیده است.
چنین بر میآید که چین، اکنون توجه بیشتری به گسترش ترابری کالا در گستره دو سوی دریای کاسپین خواهد داشت. گرایشهای نو در سیاست پکن در منطقه میتواند تمایل چین را برای رساندن پایدار کالاهای چینی به بازارهای اروپا و خاورمیانه از راه کشورهای دو سوی دریای کاسپین به نمایش بگذارد.
چین، در سالهای اخیر، با توجه به سیاست خارجی پویای آن، در گستره ژئوپلیتیک دو سوی کاسپین، نقش سازندهای را بازی کرده است و در بلندمدت میتواند رقیبان سنتی خود- روسیه و ایالات متحده را به پیمانه چشمگیری در عرصه ژئواکونومیک از میدان به در کند. افزون بر این، پس از تعیین نهایی وضعیت حقوقی پایدار در دریای کاسپین، روسیه شاید پویاییهای خود را در منطقه کاهش بدهد و ایالات متحده هم مانند سالهای دهههای 1990- 2000 در تکاپو نخواهد بود.
با این همه، امروز مبارزه سختی بر سر گستره نفوذ در منطقه میان روسیه، چین، ایالات متحده و حتی هند که عملا به یک «ابرقدرت کوچک» تبدیل شده است، در جریان است. آن چه مربوط به سیاست روسیه میگردد، روشن است که مسکو دیگر نمیتواند، مانند دوره شوروی پیشین، همه منابع طبیعی منطقه را کنترل میکند. با این هم اکنون روسها میخواهند با کشانیدن پای بازیگران مختلف در منطقه، به نوعی برتری خود را در سبد تعاملات با حفظ تعادل و بازی کردن نقش اصلی حفظ کنند.
البته چین به سرمایه گذاری در منطقه ادامه خواهد داد، اما روسیه که دیگر توانایی رقابت رو در رو با چین را ندارد، برای پایین آوردن درصدی وزن مخصوص چین در اقتصاد منطقه، جهت کنترل اقتصاد منطقه تلاش میورزد پای کشورهای اروپایی، ژاپن، کره، هند، ترکیه، ایران و کشورهای دیگر ذی نفع را به آن بکشاند و این گونه سهم چین را در سبد پایین بیاورد.
روسیه، همچون بازیگر اصلی در بازار انرژی، قصد دارد بالادستی خود را در بازار صادرات گاز به اتحادیه اروپا و چین نگه دارد. بنابراین، کشورهای منطقه کاسپین باید اقدامات خود را در زمینه صادرات گاز به بازارهای جهانی با روسیه هماهنگ کنند.
با توجه به صادرات بزرگ گاز از بخش باختری روسیه به اروپا، ذخایر گاز روسیه با گذشت زمان در این گستره فروکش میکند و کاهش مییابد. از سوی دیگر، رساندن گاز از مناطق دور افتاده سیبری تا اروپا هزینههای سنگینی دارد.
در عین حال در سالهای اخیر، روسیه گاز مناطق خاوری خود را بیشتر به چین و کشورهای آسیایی حوزه اقیانوس آرام گسیل میدارد. در نتیجه، ایران، قزاقستان، ترکمنستان و آذربایجان میتوانند به اندیشه فروش گاز خود به روسیه برآیند تا از راه روسیه به اروپا صادر شود.
بنابراین، روسیه، آذربایجان، ترکمنستان، قزاقستان و ایران میتوانند، در مورد ایجاد یک شبکه بزرگ منطقهای رسانایی گاز که همه کشورهای کاسپین بتوانند با هماهنگی هم صادرات گاز خود را به اروپا و چین مدیریت کنند، به سازش برسند. این گونه نیاز به کشیدن یک شبکه مشترک، یعنی یک زیرساخت ژئواکونومیکی مشترک با مشارکت همه کشورهای حوزه کاسپین است تا این کشورها بتوانند منابع انرژی خود را نه تنها به غرب و شرق، بلکه همچنین جنوب نیز صادر کنند. در همین بستر ایران میتواند گاز خود را در آینده از راه ترکمنستان و قزاقستان و روسیه به اروپا و چین صادر کند.
روشن است که سنگ اندازیهای آمریکا با توجه به روابط تیره واشنگتن با تهران میتواند تا اندازهای سد راه پیاده ساختن این گونه پروژههای چند جانبه گردد. با این هم، میتوان با روسیه بر سر این گونه پروژهها هرگاه منافع آن را به سنجش گرفت، به تفاهم رسید.
به هر رو، کشورهای گستره کاسپین میتوانند با تدوین یک استراتژی مشترک در آینده، شبکه مشترک گاز رسانی ترانس کانتیننتال را با هدف صادرات گازشان به اروپا و چین ایجاد کنند. روسیه، مانند ایالات متحده و اروپا، به صادرات گاز در محور جنوب تمایل چندانی ندارد و بیشتر به بازیهای ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک دلگرم است. البته، این بی میلی مانع از آن نخواهد بود تا غول اقتصادی «گازپروم» در طرحهای سترگ صلح و تاپی مشارکت ورزد.
انتهای مطلب/
* رئیس پیشین مرکز مطالعات استراتژیک وزرات خارجه افغانستان و سفیر سابق این کشور در قزاقستان