هر چند تاجیکستان، ترکمنستان، ازبکستان، قزاقستان، قرقیزستان و افغانستان در دو منطقه جداگانه (آسیای مرکزی و جنوب آسیا) مورد بحث قرار میگیرند، اما با توجه به تحولات فعلی افغانستان و کشورهای آسیای مرکزی و نیز چالشهای امنیتی مشترک شش کشور یاد شده، این واحدهای سیاسی را میتوان یک مجموعه امنیتی در نظر گرفت و برای ایجاد نظم در منطقه قلب آسیا و برخورد با تهدیدات امنیتی آن، از رویکرد امنیت دسته جمعی استفاده کرد.
ایران شرقی/
تواناییها و قابلیتهای رهبران کشورها برای ایفای نقش در یک منطقه و امکان سپردن تعهدات معتبر، عوامل تعیین کننده مهمی برای راهبردهای کشورها در نظامهای منطقهای هستند که به نوبه خود، نوع نظم منطقهای را نیز تحت تاثیر قرار میدهند. بر این اساس منطقه قلب آسیا که شامل 6 کشور افغانستان، ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان و قزاقستان میشود، از چند منظر دچار چالش ناامنی میباشد. رشد گروههای افراطی و رادیکال، مواد مخدر، جمعیت جوان، بحران آب و... از جمله مواردی هستند که کشورهای این منطقه را به هم پیوند دادهاند. بر این سبب در این نوشتار تلاش خواهد شد که بر اساس مقوله نا امنی به شناسایی این منطقه و همگرایی آنها در قالب نظم امنیت دسته جمعی پرداخته شود. سوالی که این مقاله در پی پاسخ به آن میباشد این است که در قالب تئوری مجموعهای امنیتی آیا میتوان این شش کشور را یک منطقه مشخص دانست؟ چالشهای امنیتی این منطقه چیست؟ آیا راهبرد امنیت دستهجمعی در این منطقه امکانپذیر خواهد بود یا خیر؟ برای رسیدن به جواب سوالهای مطرح شده ابتدا به شناسایی محیط این منطقه و روابط مادی و معنوی آن پرداخته خواهد شد.
محیط شناسی تحقیق
هر چند منطقه قلب آسیا واحدهایش در دو منطقه جداگانه آسیای مرکزی و جنوب آسیا مورد بحث قرار میگیرند، اما میتوان با توجه به تحولات فعلی افغانستان و کشورهای آسیای مرکزی، این دو را یک منطقه قلمداد کرد. دلیل این ادعای همگرایی این کشورها در مباحث امنیتی میباشد.
البته ایده گسترش مرزهای آسیای مرکزی در گذشته نیز وجود داشته است. کشورهای قدرتمند همجوار با این منطقه تفاسیر متفاوتی از آسیای مرکزی بزرگتر داشته و دارند. در دوران سلطه اتحاد جماهیر شوروی، آسیای مرکزی بدون ایالیت سین کیانگ چین و افغانستان منطقهای ناتمام پنداشته میشد. حمله شوروی به افغانستان و ایجاد حکومتهای دست نشانده در استان سین کیانگ و تاسیس پایگاههای هوایی در نزدیکی مرزهای شمال غربی چین حاکی از تمایل شوروی برای وسعت بخشیدن به آسیای مرکزی بود. به طور کلی انگیزه اتحاد جماهیر شوروی برای وسعت بخشیدن به مرزهای خود به خصوص در آسیای مرکزی، ناشی از خواست این کشور برای دسترسی به آبهای آزاد بوده است. این در حالی است که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و به وجود آمدن خلا قدرت، توانایی چین برای نفوذ منطقهای افزایش یافت. پکن آسیای مرکزی بزرگتر را شامل پنج کشور باقی مانده از شوروی، مغولستان، افغانستان، پاکستان و ایران میداند. از منظر تاریخی و تمدنی نیز آسیای مرکزی گستردهتر از مرزهای سیاسی- جغرافیایی کنونی است. به طوری که قسمتهای از ایران، چین، پاکستان و شمال هند در حوزه تمدنی آسیای مرکزی جای دارند. اصلیترین عناصری که مفهوم تمدنی آسیای مرکزی را نضج میبخشد تبادلات فرهنگی و تجارت در گذشته بوده است. نقشه زیر آسیای مرکزی بزرگتر را در مفهوم تمدنی آن نشان میدهد.
در میان محققین نیز در مورد محدوده آسیای مرکزی بزرگتر اتفاق نظر وجود ندارد. کرنل آسیای مرکزی بزرگتر را شامل آسیای مرکزی به علاوه افغانستان، قفقاز شمالی و قفقاز جنوبی میداند. که به نوعی سرزمینهای آسیایی شوروی سابق را شامل میشود. البته آسیای مرکزی، قفقاز، روسیه و بخشی از شرق اروپا را اوراسیای مرکزی نیز مینامند. فردریک استار رئیس موسسه تحقیقاتی آسیای مرکزی و قفقاز در دانشگاه هاپکینز، الگوی آمریکایی از آسیای مرکزی بزرگتر ارائه داده است. وی در سال 2005 دو مقاله با عناوین مشارکت برای آسیای مرکزی و مشارکت آسیای مرکزی بزرگتر برای افغانستان و همسایگانش منتشر کرد که به طور ضمنی از آسیای مرکزی بزرگتر صحبت میکرد( آقایی و فلاحی،1394: 11-10).
منطقه آسیای مرکزی به لحاظ تاریخی-تمدنی
با توجه به نکات فوق الذکر مشخص میگردد که منطقه قلب آسیا یا به تعبیر دیگر آسیای مرکزی بزرگتر دغدغه برخی از اندیشمندان بوده است و از آنجا که منطقه بر اساس خواست خود کشورها میتواند ایجاد گردد بنابراین میتوان این 6 کشور را به دلیل نگرانیهای امنیتی مشترک یک منطقه مجزا دانست.
مباحث نظری
نظریه مجموعه امنیتی منطقهای
تاکید بر سطح منطقه به عنوان یکی از سطوح اصلی تحلیل در مباحث امنیتی مدتها است که مورد توجه پژوهشگران مطالعات امنیتی قرار گرفته است. مناطق، که پس از پایان دوران استعمار زدایی و استقلال بیشتر آنها از ساختار چند قطبی اروپایی به عنوان یکی از زیر سیستمهای اصلی اهمیت زیادی در روابط بین الملل پیدا کردهاند، از سالهای پس از پایان جنگ سرد روز به روز بر اهمیت آنها به عنوان یکی از سطوح مهم تحلیل امنیت در روابط بین الملل افزوده شده است و همان گونه که «آمتیاو آچاریا» نویسنده کتاب «نظریه غیر غربی روابط بین الملل دور نما در آسیا و فراتر از آن» میگوید: تقاضایی رو به افزایش برای ترتیبات امنیتی منطقهای در جهان سوم به عنوان یکی از مشخصههای دستور کار امنیتی پساجنگ سرد در حال ظهور است.
بری بوزان و «ال ویور» در کتاب مشترکشان با عنوان مناطق و قدرتها که در سال 2003 منتشر شد، مدعی هستند امنیت هیچ کشوری تنها متکی بر خود نیست و نمیتوان تنها بر سطح ملی در تحلیل امنیت متکی بود. از طرفی، سطح جهانی نیز بسیار کلی و فاقد فهم کافی از امنیت برای کشورها است. بنابراین آنها سطح منطقهای را به عنوان سطح تحلیل مناسب معرفی میکنند. بوزان و ویور معتقدند برای جلوگیری از گستردگی بیش از حد تعریف امنیت باید سلسله مراتبی از سطوح تحلیل در درون سیستم بین الملل را مد نظر قرار داد که هر یک از آنها قابل دوام، مهم و حاوی ویژگیهایی باشند که آنها را از لحاظ امنیتی خود بسنده کند؛ یعنی مسائل امنیتی آنها فارغ از نقش آفرینی بازیگران خارجی، خاص آنها باشد. بر همین مبنا این دو محقق تلاش دارند حد واسطی از درک مفهوم امنیت را بین امنیت ملی و امنیت سیستمی ارائه دهند. در این راستا، آنها سطح میانی امنیت منطقهای را پیش میکشند. به نظر آنها، امنیت منطقهای هر دو مولفه ملی و جهانی را در خود دارد؛ هم وابستگی متقابل امنیتی لحاظ شده است، هم از گستردگی بیش از حد گستره امنیت اجتناب شده است. در سطح منطقهای امنیت جهانی و ملی بر یکدیگر تاثیر میگذارند و بسیاری از حوادث هم در آن رخ میدهد. امنیت واحدهای مجزا و فرایند مداخله قدرتهای جهانی را تنها از طریق درک پویشهای امنیت منطقهای میتوان فهمید.
بوزان یک مجموعه امنیتی منطقهای را این گونه تعریف میکند: مجموعهای از واحدها که در آن فرآیندهای عمده امنیتی کردن و غیر امنیتی کردن یا هر دوی آنها، آن اندازه در هم تنیده شدهاند که مشکلات امنیتی نمیتواند جدای از یکدیگر تحلیل یا حل شود( سازمند و جوکار،1395: 155-154).
بر این اساس میتوان براساس مجموعه امنیتی بوزان، منطقه قلب آسیا را یک منطقه دانست که فرآیندهای امنیتی آن یعنی تروریسم و مواد مخدر در میان کشورهای این منطقه آن چنان در هم تنیده شده است که هیچ کدام از این واحدها به تنهایی قادر به دفع تهدیدات نیستند.
مولفههای ناامن کننده منطقه قلب آسیا
در پی استقلال کشورهای این منطقه از شوروی، رهبران این منطقه به جای داشتن نقش حمایتی روسیه در تامین امنیت با تکالیف جدید و دشواری مواجه شدند. این منطقه گرفتار میراث تقسیم بندی قومی- سرزمینی بر جای مانده از دوره استالین و نظام کمونیستی است. ترکیب قومی کشورهای آسیای مرکزی و حضور اقوام جدایی طلب و که – خواستار پیوستن به سرزمینهای همسایه هستند- در همه این کشورها دشواری آفرین بوده است.
حضور هزاران ازبک در تاجیکستان، هزاران تاجیک در ازبکستان و نیز روسها و اروپاییها در این منطقه، روند شکل گیری دولتهای ملی را بر پایه تشکیل دولت های قومی با دشواریهای بسیار مواجه کرده است. حضور اقوام مشابه در مرزهای پیرامون نیز بر دشواریهای آن افزوده است؛ در این زمینه به وجود صدها هزار ازبک و تاجیک در افغانستان میتوان اشاره کرد.
گذشته از مسائل ناشی از قومیتهای منطقه و اختلافات ارضی و مرزی آنها که بسیار پیچیده و متنوع است، جنگ خونین داخلی در تاجیکستان ابعاد تهدیدهای افراطگریی دینی را روشن ساخت. این جنگ فرصتی مناسب برای رهبران منطقه فراهم کرد، تا با سهولت بیشتری مخالفان و رقبای خود را سرکوب کنند. این جنگ که اساسا برای بهم زدن ساختار سنتی قدرت در تاجیکستان و تحت تاثیر تحولات داخلی افغانستان گسترش یافت. حضور داعش در افغانستان نیز بر هراس از رشد و تسری نا امنی میان کشورهای منطقه افزوده است.
علاوه بر این افغانستان به عنوان بزرگترین تولید کننده مواد مخدر در دنیا، این منطقه را به یکی از مسیرهای انتقال مواد مخدر به سوی اروپا تبدیل کرده است. در جریان جنگ داخلی فرسایشی در افغانستان، بسیاری از گروههای مبارز از این مواد مرگبار برای تامین هزینه فعالیتهای خود بهره بردهاند. به ویژه در دوران حاکمیت طالبان به کشت گسترده مواد مخدر، تهیه تریاک و هروئین، به عنوان ابزاری که هم هزینه سلاحهای مورد نیاز آنها را تامین و هم به کفار صدمه وارد میکرد توجه شده بود. با سرنگونی طالبان این امیدواری ایجاد شده که به این فعالیت ها پایان داده شود، ولی مشکلات اقتصادی و دشواریهای وضعیت پس از جنگ همچنان جاذبه این فعالیت را بالا نگاه داشته است. کشت مواد مخدر و انتقال آن از مرزهای همسایه به سوی بازارهای مصرف اروپایی، برای همسایگان افغانستان تهدیدهای فوری در برداشته است (کولایی،1385: 34-31).
بر اساس گفتههای بالا میتوان منطقه قلب آسیا را براساس مقوله امنیت یک منطقه دانست که واحدهای آن نگرانیهای امنیتی مشترکی دارند. از سوی دیگر برای مقابله و مدیریت چالش نا امنی در این منطقه نیاز به همکاری کشورهای این منطقه دارد.
امنیت دسته جمعی
یک رهیافت امنیت دسته جمعی چند جانبهای که کشورها در یک مجموعه امنیتی تعقیب میکنند، قدرتهای بزرگ و کوچک را در بر میگیرد. اگر چه مانند یک کنسرت در این رهیافت نیز هدف مدیریت هکاری جویانه سیاست منطقهای، کالایی مشترک نظم و امنیت است، اما در اینجا، مدیریت، حق و امتیاز ویژه کشورهای بزرگ به تنهایی نیست. همانند کنسرت، هر چه پیوندهای مشترک اقتصادی، ایدئولوژیکی یا قومی در یک منطقه بیشتر وجود داشته باشد، استقرار چنین نظم منطقهای محتملتر است. برای اینکه این پیوندهای مشترک رهبران را قادر میسازد تا تعهدات معتبر و باور پذیری برای همکاری بسپارند(لیک و مورگان،1381: 195-194).
تهدیدات مشترک این منطقه که باعث ایجاد یک نظم بر مبنای رویکرد امنیت دسته جمعی میگردد (هر چند در قالب سازمان همکاری شانگهای نیز این موارد پیگیری میگردد) شامل موارد ذیل میگردد:
مبارزه با افراط گرایی دینی- نژادی در منطقه: وجود گرایشهای اسلامی و تنوع نژادی در این کشورها، نگرانیهای جدی را در مورد تمامیت ارضی و وحدت ملی برای حاکمیتهای موجود منطقه تولید نموده است.
مبارزه با قاچاق و مصرف مواد مخدر: به دنبال فروپاشی شوروی و باز شدن مرزهای کشورهای شمالی همسایه افغانستان، این مسیر تبدیل به یکی از کانالهای مهم ترانزیت مواد مخدر به منطقه و اروپا شده است. این امر امنیت اجتماعی و سلامتی مردم را مورد تهدید قرار داده است، مبارزه با آن همکاری مشترک جمعی را ضروری میکند.
مبارزه با تروریسم: به لحاظ وجود ظرفیتهای فراوان بحران در این کشورها که به بعضی موارد آن در بالا اشاره شد جریانهای تروریستی و حرکتهای مسلحانه نیز در این منطقه موضوعیت دارد و به لحاظ وجود منافع مشترک در مبارزه با آن، هماهنگیهای لازم بین آنها به عمل میآید(باقری مقدم ،1384: 242).
پس بنابراین میتوان با رویکرد امنیت دسته جمعی و همکاری کشورهای منطقه قلب آسیا برای چالشهای امنیتی این منطقه راه برون رفتی در نظر گرفت. هر چند مشکلات بسیاری فراروی کشورهای این منطقه قرار دارد که از آن جمله نقش کشورهای قدرتمند در معادلات امنیتی این منطقه میباشد مانند روسیه و آمریکا، اما کشورهای این منطقه با آگاهی از چالشهای عدیدهی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ... که نا امنی باعث آن است، راه چارهای جز همکاری برای تامین امنیت ندارند.
نتیجه گیری
امنیت به عنوان مهمترین مقوله مفقوده کشورها در عرصه بین المللی است به شکلی که تمام کشورها در صدر اولویت سیاست خارجی خود به دنبال تامین امنیت خویش هستند. از آنجا که به باور واقع گرایان عرصه روابط بینالملل، این عرصه آنارشیک و هرج و مرج گونه است، بنابراین یگانه راه تامین امنیت افزایش قدرت و مقابله با تهدیداتی است که امنیت ملی را با مخاطره مواجه میکند.
براساس رویکرد بوزان کشورها دیگر قادر نیستند که به تنهایی امنیت خویش را تامین کنند. در چنین وضعیتی منطقه براساس امنیت شکل خواهد گرفت که مجموعه از کشورها با داشتن دغدغههای امنیتی مشترک گرد هم خواهند آمد. کشورهای قلب آسیا که شامل 5 کشور آسیای مرکزی و افغانستان میباشد را میتوان یک مجموعه امنیتی در نظر گرفت زیرا دغدغه امنیتی مشترک این کشورها که شامل تروریسم، مواد مخدر، قاچاق انسان و ... باعث گردیده تا برای دفع این خطرات نیاز به هماهنگی منطقهای باشد. به زعم نگارنده برای ایجاد نظم در منطقه قلب آسیا و برخورد با تهدیدات امنیتی میتوان از رویکرد امنیت دسته جمعی استفاده کرد تا از این طریق امنیت از به صورت مشترک توسط همه اعضا تامین گردد.
منابع
آقایی، داود و فلاحی، احسان(1394)، آسیای مرکزی بزرگتر از افسانه تا واقعیت، فصلنامه آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 89.
سازمند، بهاره و جوکار، مهدی(1395)، مجموعه امنیتی منطقهای، پویشها و الگوهای روابط کشورهای حوزه خلیج فارس، فصلنامه ژئوپلیتیک ، سال دوازدهم، شماره دوم.
کولایی، الهه(1385)، سازمان شانگهای و امنیت آسیای مرکزی، پژوهش علوم سیاسی، شماره سوم.
باقری مقدم، غلامرضا،(1384)، سازمان همکاری شانگهای از منظر منافع کشورهای عضو، فصلنامه آسیای مرکزی و قفقاز، سال چهاردهم، شماره 52.
لیک، دیوید و مورگان، پاتریک،(1381)، نظمهای منطقهای؛ امنیت سازی در جهان نوین، مترجم: سید جلال دهقانی فیروز آبادی،انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران.
انتهای مطلب/