یکی از چالشهای دولتسازی در افغانستان، وجود کانونهای متعدد قدرت در این کشور میباشد. سیاست حذف این کانونها که به دلیل پایگاه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی چالشزا است، در ابتدای دوره حامد کرزی آغاز شد اما به دلیل پیامدهای آن متوقف گردید. با روی کار آمدن اشرف غنی، این سیاست بار دیگر پیگیری شد اما مروری بر چهرههای هدف قرار گرفته تحت این سیاست نشان میدهد که حاکمیت با استفاده ابزاری از این سیاست، در پی تضعیف جایگاه شرکا و منتقدان خود میباشد.
ایران شرقی/
جاوید حسینی*
مقدمه
پس از چندین سال کشمکش بین اشرف غنی و عطامحمد نور والی قدرتمند بلخ، سرانجام روز دوشنبه 27 آذر خبر استعفای وی از این سمت اعلام شد. نحوه اعلام این خبر به گونه رسمی و توسط سخنگویان دولتی یا اطلاعیه نبود و تویتر رسمی کاخ ریاست جمهوری افغانستان طی خبر کوتاهی از پذیرش استعفای عطامحمد نور و جایگزین شدن آن فرد دیگری به نام «محمد داوود» که وی نیز تاجیک تبار و از اعضای جمعیت اسلامی است، خبر داد.
در روزهای پیش از اعلام این خبر و به دنبال درز خبرهایی مبنی بر بحث درباره برکناری عطامحمد نور از ولایت بلخ، سخنگوی حزب جمعیت که نور رئیس اجرایی این حزب میباشد، به شدت به آن واکنش نشان داد و آن را خط قرمز این حزب اعلام کرده بود. پس از اعلام این خبر نیز «صلاحالدین ربانی» رئیس حزب جمعیت و وزیر امور خارجه افغانستان که در یک سفر کاری خارج از افغانستان به سر میبرد، طی پیام کوتاهی این اقدام کاخ ریاست جمهوری را «عجولانه و غیرمسوولانه» و مخالفت ثبات و امنیت عنوان کرد. در پایان همان روز عطامحمد نور با انتشار ویدئویی، استعفای خود را غیرقابل قبول خواند.
عطامحمد نور از فرماندهان جهادی و از سران طراز اول حزب جمعیت اسلامی، 15 سال به عنوان والی بلخ که از به علل مختلف از ولایتهای کلیدی شمال افغانستان میباشد، ایفای وظیفه کرده است. نور در انتخابات ریاست جمهوری جنجالی 2014 به حمایت از عبدالله عبدالله کاندیدای حزب جمعیت اسلامی پرداخت و در دوران انتخابات و پس از آن منتقد سرسخت سیاستهای اشرف غنی رئیس جمهور افغانستان بوده است.
بنابراین تضاد دیدگاهها بین اشرف غنی و عطامحمد نور از همان ابتدای شکل گیری دولت وحدت ملی وجود داشت. با تحکیم قدرت پایه های دولت وحدت ملی، اشرف غنی کلیه والیان را به مقام سرپرستی تنزل داد تا بدین ترتیب والیان جدیدی مقرر گردادند و چنین نیز شد اما در مورد بلخ به علل گوناگون از جمله قدرت نفوذ نور در شمال، حمایت عبدالله از وی و موضع یکپارچه جمعیت اسلامی، موفق به عزل نور نگردید. راه دیگر کاخ ریاست جمهوری مذاکره مستقیم با عطامحمد نور بود که سال گذشته مذاکراتی بین دو طرف آغاز شد و چند دور مذاکره مستقیم و غیرمستقیم نیز برگزار گردید اما این مذاکرات فرجامی نداشت و به شکست انجامید.
سئوالی که این نوشتار در پی پاسخ به آن میباشد، این است که کاخ ریاست جمهوری افغانستان که از همان آوان آغاز کار در پی برکناری عطامحمد نور بود، چرا پس از سه سال و در این مقطع زمانی دست به این کار زد؟
جایگاه سیاسی - اجتماعی عطامحمد نور
به دلیل اختلاف نظر و تضاد منافع بین اشرف غنی رئیس جمهور و عبدالله عبدالله رئیس اجرایی دولت وحدت ملی، تنش بین این دو تن بر سر عزل و تعیین مقامات همواره وجود داشته است. به رغم آن که بر اساس تفاهمنامه امضا شده بین آنان پس از بن بست انتخاباتی، هر دو سهم مساوی در قدرت دارند اما جناح عبدالله معقتد است که ریاست جمهوری همواره یک جانبه عمل نموده و در پی قبضه قدرت به گونه انحصاری است. این کشمکش از زمان تشکیل دولت وحدت ملی تاکنون ادامه داشته است و جدل برای بقای نور در سمت والی بلخ نیز بخشی از این جدل بوده است هر چند که اختلافات عمدهای بین عبدالله و نور نیز پیش آمده و به سطح رسانهها نیز کشانده شده است. نور به دلایل مختلفی وزنه سنگین سیاسی محسوب میگردد که جابجایی وی برای غنی، کار دشوار و سنگینی بوده است. اولین و مهمترین آن پشتوانه حزبی نور بود، وی رئیس اجرایی جمعیت اسلامی است و این حزب به عنوان پشتوانه عبدالله عبدالله، سهمی در حکومت برای خود قائل است. حضور عبدالله عبدالله در قدرت مانع بزرگی برای حذف نور بوده است. ورای این دو، نور پایگاه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی قدرتمندی در بلخ دارد که نمیتوان آن را نادیده گرفت. جایگاه جهادی نور را هم باید به این موارد افزود. در کنار این عوامل داخلی، آمریکا به عنوان مهمترین حامی دولت افغانستان تغییراتی که منجر به بیثباتی گردد، برنمیتابد. لذا برکناری این مهره مهم از شمال افغانستان تاکنون برای اشرف غنی میسر نبوده است اما به نظر میرسد در این مقطع زمانی برخی از این شرایط تغییر کردهاند و به مقتضای آن غنی شانس خود را محک زده است. برخی از دلایل و عواملی که میتوان برای آن بیان کرد به شرح زیر می باشند.
1- شکاف در جمعیت اسلامی افغانستان
جمعیت اسلامی افغانستان بزرگترین حزب سیاسی افغانستان با قدمتی دیرینه است و عمده سران و اعضای این حزب را قوم تاجیک تشکیل میدهند. به دلیل سهم عمده این حزب در دوران جهاد و مقاومت علیه طالبان، در کنفرانس بن سال 2001 اعضای این حزب هر چند تحت نام جمعیت نبودند اما توانستند سهم عمدهای از قدرت را در ساختار نظام جدید افغانستان به خود اختصاص دهند اما در 16 سال اخیر به تدریج سهم این حزب در قدرت تنزل یافت. تقلای جمعیت برای کسب کرسی ریاست جمهوری در 3 دوره انتخابات ریاست جمهوری وجود داشته است اما هیچگاه موفق به احراز آن نشده است. در پسین انتخابات ریاست جمهوری افغانستان در سال 2014، جمعیت اسلامی برای نخستین بار تقریبا به صورت متحد از کاندیداتوری عبدالله عبدالله حمایت تمام قد نمود ولی این بار هم موفق نشد تا کرسی ریاست جمهوری را تصاحب کند اما در کنار به قدرت رساندن عبدالله به عنوان ریاست اجرایی، بنای تغییر نظام از ریاستی به صدارتی دستاورد جمعیت و متحدان سیاسی آن بود. اما این انسجام و یکپارچگی به مرور زمان به دلایل مختلف از جمله تضاد منافع سران جمعیت رنگ باخت که نتیجه آن حذف تدریجی مهرههای جمعیت از کرسیها بود.
با اوج گرفتن تنش های درون حزبی در جمعیت، رفته رفته پشتیبانی سران جمعیت از نور هم دچار تزلزل شد. اختلافات بین نور و عبدالله و اختلافات بین صلاحالدین ربانی و نور مثالهایی از این اختلافات هستند که از درون حزب به سطح رسانهها کشیده شد. نتیجه آن شد که در دور جدید فشار بر نور برای کنارهگیری از قدرت، صدای واحدی از جمعیت به گوش نرسیده است. با وجود آن که برخی از اعضای جمعیت اسلامی حذف نور از بلخ را خط قرمز جمعیت بیان کردند اما واکنشها تاکنون چنین چیزی را نشان نمیدهد. در زمینه علل چند پارچگی جمعیت، در مواردی نوع رفتارهای سیاسی عطامحمد نور به ویژه علیه برخی از سران جمعیت از جمله عبدالله عبدالله را باید موثر دانست.
2- چراغ سبز حامیان بینالمللی دولت افغانستان
دولت وحدت ملی افغانستان به دلیل وابستگیهایی که به برخی از حامیان بینالمللی خود از جمله آمریکا دارد، برای تغییرات مهم در ساختار، نیازمند جلب حمایت آنها میباشد. آمریکا به عنوان بزرگترین کمک کننده و مهمترین بازیگر در افغانستان بر سیاست داخلی این کشور نفوذ لازم را دارد. آلمان نیز از جمله کشورهای پرنفوذ در افغانستان است و به دلیل حضور نیروهای این کشور از سال 2002 در شمال افغانستان، نفوذ برلین در شمال افغانستان تثبیت شده است. سفر غیر منتظره زیگمار گابریل وزیر خارجه آلمان به کابل در روز چهارشنبه 29 آذر و دیدار با اشرف غنی، عبدالله و صلاحالدین ربانی به طور قطع به همین منظور میباشد.
حذف عطامحمد نور از شمال به دلیل جایگاه نور، پیامدهای متعاقب آن، اهمیت ولایت بلخ و دست کاری شدن سهم اقوام از جمله اقداماتی است که به نظر میرسد بدون هماهنگی با این بازیگران ممکن نیست.
به نظر میرسد که این تصمیم با چراغ سبز آمریکا انجام شده است و رئیس جمهور افغانستان این بازیگر مهم را برای برکناری والی مقتدر بلخ اقناع کرده باشد. شاید مهمترین دلایل موافقت واشنگتن با این تصمیم، حمایت از حکومت مرکزی و سیاستهای اتخاذ شده باشد. با اوج گرفتن اظهارات ضد دولتی عطامحمد نور در ماههای گذشته، سایت پشتو زبان خبریال در شهریور ماه سال جاری خبر داد که سفارت آمریکا در این زمینه به عطامحمد نور هشدار داده است که شرط بقا در کرسی ولایت بلخ، عدم مخالفت با دولت است. دو اقدام اخیر نور (تشکیل جناح اپوزیسیون با مشارکت عبدالرشید دوستم و محمد محقق و نیز عزم بر مشارکت در نشست شورای تفاهم لوی قندهار) و نیز انتقادهای گاه و بیگاه نور از آمریکا و ناتو میتوانند در تصمیمگیری حامیان خارجی دولت افغانستان برای موافقت با عزل وی موثر بوده باشند.
در نخستین واکنش عطامحمد نور پس از اعلام خبر استعفا، وی در اظهاراتی در جمع از متحدان خود در بلخ اعلام کرد که از دوستان بینالمللی میخواهم که در این قضیه در امور داخلی افغانستان مداخله نکنند (بخش خبری تلویزیون آریانا، 26 آذر). این اظهارات نور نشان میدهد که وی احتمالا پیامهایی را مبنی بر حمایت از غنی و یا درخواست برای کنارهگیری از حامیان بینالمللی افغانستان دریافت کرده است.
درباره موضع برلین از این تصمیم تاکنون اطلاعی در دست نیست و باید با کدام جناح همراهی خواهد کرد.
3- تثبیت قدرت اشرف غنی برای حذف کانونهای قدرت
در افغانستان پسا 11 سپتامبر، احزاب و جریانهای جهادی شریک حاکمیت گردیدند و در سایه این مشارکت به کسب قدرت، جایگاه اجتماعی و ثروت دست یافتند که نتیجه آن شکلگیری کانونهای قدرت داخلی متعددی بود. حامد کرزی رئیس جمهور پیشین افغانستان در ابتدا برای حذف این کانونهای قدرت با حمایت سفارت آمریکا اقدام کرد اما با توجه به پیامدهای متعدد آن، از این اقدام دست کشید و سیاست مماشات با این کانونهای قدرت را در پیش گرفت اما اشرف غنی برای تمرکز قدرت که به عقیده منتقدان یکی از اهداف آن تمامیتخواهی است، در پی حذف انتخابی کانونهای قدرت داخلی برآمد. غنی در دو سال نخست حکومت خود قدرت لازم را برای این کار نداشت و به عبارت دیگر استفاده از قدرت مشروع حاکمیت برای حذف این کانونها کافی نبود. لذا دو سال نخست حکومت خود را به تقویت جایگاه خود در سطح داخلی و بینالمللی پرداخت. در سطح داخلی وی به چینش ساختارها با اعطای کرسی به متحدان خود، متحد سازی برخی از کانونهای قدرت همسو با خود و تضعیف جایگاه شریک قدرت یعنی عبدالله عبدالله پرداخت و در سطح بینالمللی با جلب نظر بازیگران مطرح به ویژه آمریکا، حمایت بینالمللی لازم را کسب کرد. با روی کار آمدن دونالد ترامپ و اطمینان خاطر از حمایت دولت جدید آمریکا، وی در پی حذف این کانونها برآمد که نمونههای آن را میتوان کنار گذاشتن احمدضیا مسعود و ژنرال عبدالرشید دوستم عنوان کرد. سومین هدف عطامحمد نور است که با توجه به جایگاه مستحکم وی، نیاز بود تا در بعد داخلی و خارجی هماهنگی بیشتری انجام دهد. غنی علاوه بر تمهیداتی که پیشتر ذکر شد، تلاش کرد که از بین جمعیتیها نیز یارگیری کند و در این کار تا حدی موفق نیز بود. برخی حامیان عبدالله با درک این که قدرت اصلی در ید غنی میباشد، تغییر موضع داده و به اردوی کاخ ریاست جمهوری پیوستند. جمعیت که پیشتر در نتیجه تضاد منافع سران آن، اتحاد خود را از دست داده بود، چند پارچه شد.
3-1- بازی با کارت حکمتیار
تقابل حزب اسلامی و جمعیت سابقه دیرینه دارد. پیش از پیوستن گلبدین حکمتیار به روند صلح، به رغم همکاری و دوستی شاخه ارغندویال با جمعیت اسلامی، برخی شاخهها و چهرههای مختلف حزب اسلامی رقابت و حتی درگیری مسلحانه با جمعیت را در دستور کار خود داشتند. از اردیبهشت ماه سال 1396 که گلبدین حکمتیار وارد کابل شد، شاخههای مختلف حزب اسلامی به ویژه آنهایی که در رقابت با جمعیت بودند، منسجم شدند و حکمتیار نیز در سخنرانیهای متعدد خود به طور تلویحی جمعیت اسلامی و به ویژه عطامحمد نور را هدف حملات لفظی خود قرار داده و جمعیتیها نیز حملاتی لفظی علیه حکمتیار داشتهاند. این تنش تا سرحد ادعای حملات فیزیکی و ترور و تظاهراتهای خیابانی علیه یکدیگر پیش رفته است. بدین ترتیب تنش بین این دو حزب وارد فاز جدیدی شده است. در یک جمعبندی میتوان گفت که جمعیت اسلامی پیش از ورود حکمتیار به کابل و انسجام این حزب، بدون رقیب در میدان یکه تازی میکرد اما در حال حاضر حزب اسلامی در قالب یک رقیب در صدد تنگ ساختن عرصه بر جمعیت است.
برخی بر این عقیده هستند که روی دیگر صلح با حکمتیار غلجایی (هم تبار اشرف غنی)، استفاده از توان وی برای به چالش کشیدن کانونهای قدرت داخلی از جمله جمعیت اسلامی و دیگر رهبران جهادی است. این شائبه با توجه به امتیازات داده شده به وی و تحرکات سیاسی او تقویت میشوند.
بنبست در اوضاع سیاسی
وضعیت موجود که کاخ ریاست جمهوری استعفا نامه مشروط یک سال پیش عطامحمد نور را به اجرا گذاشته و نور به دلیل آن که غنی به شرایط منعقده در قرارداد عمل نکرده، حاضر به پذیرش استعفا نیست، نوعی بنبست سیاسی تلقی میشود. اظهارات نور در ویدیویی که یاد شد، حکایت از آن دارد که وی در حال حاضر عزم راسخی برای ماندن در سمت خود دارد. علاوه بر عزم و اراده شخص نور، دو فاکتور مهم داخلی (جمعیت اسلامی) و خارجی (آمریکا) هم در تعیین شرایط موثر میباشند.
3 بازیگر مطرح (غنی، جمعیت و آمریکا) اجازه نخواهند داد که شرایط به سمت بحران پیش رود و قبل از بحرانی شدن اوضاع یکی از جناحها (غنی یا جمعیت) به دلایلی از جمله بقای حکومت، فشار آمریکا یا معامله سیاسی عقبنشینی خواهند کرد. در هر شرایط غنی مخالفت صریح خود را با بقای نور در سمت والی بلخ اعلام کرد و حتی اگر نور در این مقام باقی بماند، ادامه کار برای وی دشوار خواهد شد.
پیامدهای احتمالی حذف نور
هر چند که با حذف این کانون قدرت، اشرف غنی موفق شده است تا شمال افغانستان را از کانونهای قدرت پاکسازی کند اما با توجه به این که نور یکی از با نفوذترین سیاستمداران و فرماندهان میدانی تاجیک در شمال افغانستان است، حذف آن احتمالا پیامدهای امنیتی، سیاسی و اجتماعی در پی خواهد داشت.
پیامد امنیتی
هشت ولایت در شمال شرق، شمال و شمال غرب افغانستان هم مرز با سه کشور آسیای مرکزی یعنی تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان هستند. این ولایتها (بدخشان، تخار، قندوز، بلخ، جوزجان، فاریاب، بادغیس و هرات) زمانی در مقایسه با ولایتهای شرقی و جنوبی نسبتا امن و آرام بودند اما از اواخر حکومت کرزی و به ویژه در 3 سال اخیر، وضعیت تغییر کرده است و جغرافیای جنگ که پیشتر جنوب و شرق افغانستان را فرا گرفته بود، اکنون این منطقه را نیز در برگرفته است. ولایت بلخ که با هر سه کشور آسیای مرکزی مرز مشترک دارد، به رغم آن که شاهد برخی ناآرامیهای امنیتی بوده است و عناصری از طالبان در ولسوالیهای شولگره، چمتال، دولتآباد و چاربولک فعالیت دارند اما با این وجود بلخ یکی از دو ولایتهای شمالی است که عناصر ضد دولتی نتوانستهاند هیج مرکز ولسوالی را به تصرف خود درآوردند. در سایه این امنیت، بلخ به رشد اقتصادی خوبی نیز دست یافته است و این ولایت را باید جزیره امن در شمال افغانستان خواند. این سطح بالای امنیت در بلخ، مرهون تلاشهای عطامحمد نور است.
این احتمال وجود دارد که در سایه حذف عطامحمد نور از شمال، وضع امنیتی ولایت بلخ به سرنوشت دیگر ولایتهای شمالی دچار گردد و فضا برای رشد افراطگرایان از جمله داعش مساعد گردد. ولایتهای جوزجان، سرپل و فاریاب در حال حاضر بهشت امن تعداد زیادی از افراد وابسته به داعش شده است. بر اساس گزارش مقامات محلی افغانستان و منابع غیر دولتی، تعداد زیادی از جنگجویان ازبک، تاجیک، چچنی و به تازگی فرانسوی و الجزایری در این ولایت تجمع یافتهاند و مشغول سربازگیری، آموزش و اجرای احکام بر اساس ایدئولوژی سلفی -تکفیری هستند.
پیامد سیاسی
پیامد کوتاه مدت این جابجایی، تضعیف جناح عبدالله عبدالله در دولت وحدت ملی خواهد بود. هر چند ولایت بلخ بار دیگر به جناح عبدالله واگذار شود اما فقدان یک مهره قدرتمند مانند نور در کادر دولتی، بر میزان نفوذ جناح عبدالله اثر خواهد گذاشت. اما در دراز مدت، با توجه به اهمیت فاکتور قومیت در کشور افغانستان، بازیگران برای کسب قدرت همواره در پی بهرهگیری از این عنصر بودهاند. در افغانستان پسا طالبان، تاجیکها رقیب عمده پشتونها برای تکیه بر کرسی ریاست جمهوری محسوب شده و این رقابت هر چند در انتخابات 2004 و 2009 تنگاتنگ نبود اما در سال 2014، پشتونها را به طور جدی به چالش کشید. در انتخابات ریاست جمهوری 2014 دو قطبی شده، تاجیکان بخش زیادی از موفقیت خود در این انتخابات را مدیون بسیج مردمی توسط عطامحمد نور هستند. ولایتهای عمدتا تاجیک نشین شمال و شمال شرق که حوزه نفوذ نور محسوب میشود، سهم عمدهای در میزان رأی تاجیکان دارد. با توجه به در پیش بودن انتخابات پارلمانی و به خصوص ریاست جمهوری در سال 2019، خارج شدن مدیریت ولایت بلخ از کنترل نور و واگذاری آن به فردی دیگر، ممکن است در مدیریت تاجیکان برای انتخابات سال آینده تغییر محسوسی ایجاد کند.
پیامد اجتماعی
هر چند عطامحمد نور در اولین واکنش پس از اعلام خبر استعفای وی، هواداران خود را به آرامش دعوت کرد، اما در صورت اجرایی شدن حکم استعفای وی، امکان برگزاری تظاهرات در بلخ و کابل وجود دارد. به رغم برخی از هشدارها، احتمال نافرمانیهای مدنی در سطح گسترده بسیار اندک است اما امکان تقابل بین هوادارن جمعیت و برخی جناحهای دیگر (حزبی یا قومی) دور از تصور نیست. از آنجا که هواداران ژنرال عبدالرشید دوستم در بلخ و شمال افغانستان با وضعیت مشابهی مواجه هستند، ممکن است که دو گروه با یکدیگر پیوند برقرار کرده و دست به تظاهرات و اعتصابات گستردهتر بزنند.
جمعبندی
یکی از چالشهای دولتسازی در افغانستان، وجود کانونهای متعدد قدرت در این کشور است. سیاست حذف این کانونها که به دلیل پایگاه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دشوار و دارای پیامد است، در ابتدای دوره حامد کرزی آغاز شد اما ادامه نیافت. با روی کار آمدن اشرف غنی، این سیاست بار دیگر پیگیری شد. کنار گذاشتن عطامحمد نور از ولایت بلخ، هر چند در قالب همین سیاست است اما مروری بر چهرههای هدف قرار گرفته تحت این سیاست نشان میدهد که حاکمیت با استفاده ابزاری از آن، در پی تضعیف جایگاه شرکا و منتقدان خود است. آمریکا و آلمان دو بازیگر مهم در این زمینه هستند که به نظر میرسد واشنگتن از تصمیم غنی حمایت میکند. در بن بست به وجود آمده، نقش حزب جمعیت اسلامی کلیدی و تعیین کننده میباشد. عطا چه در قدرت بماند چه حذف شود، ادامه کار با این شرایط برای وی دشوار است اما حذف وی پیامدهایی را برای حزب جمعیت، جامعه تاجیکان و ولایت بلخ خواهد داشت.
انتهای پیام/
* پژوهشگر موسسه مطالعات آسیای مرکزی و افغانستان